پیک وحى الهى بر او نازل شده

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 26
سوره تکویر/ آیه 15- 25 شرایط رسول شایسته


به دنبال آیات گذشته که سخن از معاد، مقدمات رستاخیز و بخشى از حوادث آن روز بزرگ مى گفت، در این آیات، به بحث از حقانیت قرآن و صدق گفتار پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مى پردازد، و در حقیقت آنچه را در آیات قبل پیرامون معاد آمده است تأکید مى کند، و با ذکر قسم هاى آگاهى بخش، مطلب را مؤکد مى سازد.
نخست مى فرماید: «قسم به ستارگانى که باز مى گردند» (فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ).(1)

* * *

«حرکت مى کنند و از دیده ها پنهان مى شوند» (الْجَوارِ الْکُنَّسِ).
«خُنَّس» جمع «خانس» از ماده «خنس» (بر وزن شمس) در اصل به معنى انقباض، بازگشت و پنهان شدن است، و شیطان را از این جهت «خَنّاس» مى گویند که خود را مخفى مى کند، و هنگامى که نام خدا برده شود منقبض مى شود، همان گونه که در حدیث آمده است: أَلشَّیْطانُ یُوَسْوِسُ إِلَى الْعَبْدِ فَإِذاذُکِرَ اللّهُ خَنَسَ: «شیطان پیوسته بندگان خدا را وسوسه مى کند و هنگامى که خدا را یاد کنند بر مى گردد».(2)
«جَوار» جمع «جاریه» به معنى رونده سریع است.
«کُنَّس» جمع «کانس» از ماده «کنس» (بر وزن شمس) به معنى مخفى شدن است و «کِناس» (بر وزن پلاس) به لانه پرندگان، مخفیگاه آهوان و حیوانات وحشى گفته مى شود.
در این که: منظور از این سوگندها چیست؟ بسیارى از مفسران معتقدند: اشاره به پنج ستاره سیاره منظومه شمسى است، که با چشم غیر مسلح دیده مى شود (عطارد، زهره، مریخ، مشترى، و زحل).
توضیح این که: اگر در چند شب متوالى چشم به آسمان بدوزیم، به این معنى پى مى بریم که ستارگان آسمان دسته جمعى تدریجاً طلوع مى کنند و با هم غروب مى نمایند، بى آن که تغییرى در فواصل آنها به وجود آید، گوئى مرواریدهائى هستند که روى یک پارچه سیاه در فواصل معینى دوخته شده اند، و این پارچه را از یک طرف بالا مى آورند و از طرف دیگر پائین مى کشند، تنها پنج ستاره است که از این قانون کلى مستثنا است، یعنى در لابلاى ستارگان دیگر حرکت مى کنند، گوئى پنج مروارید ندوخته روى این پارچه آزاد قرار گرفته اند، و در لابلاى آنها مى غلطند!
اینها همان پنج ستاره بالا است که عضو خانواده منظومه شمسى مى باشند، و حرکات آنها به خاطر نزدیکیشان با ما است، و گرنه، سایر ستارگان آسمان نیز داراى چنین حرکاتى هستند، اما چون از ما بسیار دورند ما نمى توانیم حرکات آنها را احساس کنیم، این از یکسو.
از سوى دیگر: توجه به این نکته لازم است که: علماى هیئت این ستارگان را «نجوم متحیره» نامیده اند; زیرا حرکات آنها روى خط مستقیم نیست، و به نظر مى رسد مدتى سیر مى کنند، بعد کمى بر مى گردند، دو مرتبه به سیر خود ادامه مى دهند که درباره علل آن در «علم هیئت» بحث هاى فراوانى شده است.
آیات فوق ممکن است اشاره به همین باشد که: این ستارگان داراى حرکتند (الجَوار) و در سیر خود رجوع و باز گشت دارند (الخُنَّس) و سرانجام به هنگام طلوع سپیده صبح و آفتاب مخفى و پنهان مى شوند، شبیه آهوانى که شب ها در بیابان ها براى به دست آوردن علف و خوراک مى گردند، و به هنگام روز از ترس صیاد و حیوانات وحشى در «کناس» خود مخفى مى شوند (الکُنَّس).
این احتمال نیز وجود دارد که: منظور از «کُنَّس» پنهان شدن آنها در شعاع خورشید است، به این معنى که به هنگام گردش در اطراف خورشید، گاه به نقطه اى مى رسند که در کنار خورشید قرار مى گیرند و مطلقاً پیدا نیستند، که علماء نجوم از آن تعبیر به «احتراق» مى کنند، و این نکته لطیفى است که با توجه و دقت در وضع این ستارگان روشن مى شود.
بعضى نیز «کُنَّس» را اشاره به قرار گرفتن این ستارگان در برج هاى آسمانى مى دانند، که شباهت به پنهان شدن آهوان در لانه هایشان دارد، البته معلوم است که سیارات منظومه شمسى منحصر به این پنج ستاره نیستند، و سه ستاره دیگر به نام هاى «اورانوس»، «پلوتون» و «نپتون» وجود دارد که تنها با دوربین هاى نجومى قابل مشاهده اند و با کره زمین مجموعاً نُه سیاره منظومه شمسى را تشکیل مى دهند (البته بسیارى از این سیارات نُه گانه «قمر» یا «قمرهائى» دارند که حساب آنها از این جمع جدا است).
ضمناً، تعبیر به «جوارى» جمع «جاریه» که یکى از معانى آن کشتى هاى در حال حرکت است، تعبیر لطیفى است که شباهت حرکت این ستارگان را در اوقیانوس آسمان به حرکت کشتى ها بر صفحه دریاها نشان مى دهد.
به هر حال، گویا قرآن مجید مى خواهد با این سوگندهاى پر معنى و آمیخته با نوعى ابهام، اندیشه ها را به حرکت در آورد، و متوجه وضع خاص و استثنائى این سیارات در میان خیل عظیم ستارگان آسمان کند، تا بیشتر در آن فکر کنند و به عظمت پدیدآورنده این دستگاه عظیم آشناتر شوند.
بعضى از مفسران، تفسیرهاى دیگرى براى آیات فوق کرده اند که، چون قابل ملاحظه نبود از ذکر آن خوددارى شد.
در حدیثى از امیر مؤمنان(علیه السلام) نیز آمده است که: در تفسیر این آیات فرمود: هِىَ خَمْسَةُ أَنْجُم: زُحَل، وَ الْمُشْتَرِى وَ الْمِرِّیْخِ، وَ الزُّهْرَهِ، وَ عُطارُد: «آنها پنج ستاره اند: زحل، مشترى، مریخ و زهره و عطارد».(3)

* * *

آنگاه، به دومین سوگند پرداخته، مى گوید: «قسم به شب هنگامى که پشت کند و به آخر رسد» (وَ اللَّیْلِ إِذا عَسْعَسَ).
«عَسْعَسَ» از ماده «عسعسة» در اصل به معنى تاریکى رقیق است و از آنجا که در ابتدا و انتهاى شب تاریکى رقیق تر مى شود، این معنى در مورد روى آوردن یا پشت کردن شب به کار مى رود، و اطلاق کلمه «عَسَسَ» به مأموران شب گرد، نیز به همین مناسبت است.
گر چه، این واژه همان گونه که گفتیم: دو معنى کاملاً مختلف دارد، ولى در اینجا به قرینه آیه بعد که سخن از صبح مى گوید، منظور همان پایان گرفتن شب است، و در حقیقت شبیه سوگندى است که در آیه 33 سوره «مدثر» آمده: (وَ اللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ).
اصولاً، همان گونه که قبلاً اشاره کرده ایم: شب یکى از مواهب بزرگ الهى است، هم مایه آرامش روح و جسم است، و هم سبب تعدیل حرارت آفتاب و ادامه حیات موجودات، ولى تکیه روى پایان شب ممکن است به خاطر این باشد که رو به سوى روشنائى و نور مى رود، و از این گذشته، بهترین زمان براى نیایش و عبادت پروردگار است، و آغاز حرکت و جنبش در عالم حیات.

* * *

و سر انجام، به سراغ سومین و آخرین قسم رفته، مى فرماید: «و سوگند به صبح هنگامى که تنفس کند»! (وَ الصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ).
چه تعبیر جالبى! صبح را به موجود زنده اى تشبیه کرده که نخستین تنفسش با طلوع سپیده آغاز مى شود، و روح حیات در همه موجودات مى دمد، گوئى در زیر دست و پاى لشکر زنگى شب نفسش بریده بود، و با درخشیدن اولین شعاع نور از زیر چنگال او آزاد مى شود و نفس تازه مى کند!.
این تعبیر، شبیه تعبیرى است که در سوره «مدّثر» بعد از سوگند به شب آمده است که مى فرماید: وَ الصُّبْحِ إِذا أَسْفَرَ: «سوگند به صبح هنگامى که نقاب از چهره بر گیرد» گوئى ظلمت شب، همچون نقاب سیاهى بر صورت صبح افتاده، به هنگام سپیده دم نقاب را کنار مى زند و چهره نورانى و پر فروغ خود را که نشانه زندگى و حیات است، به جهانیان نشان مى دهد.

* * *

در آیه بعد، به چیزى که تمام این سوگندها به خاطر آن یاد شده پرداخته مى فرماید: «یقیناً این قرآن کلام فرستاده بزرگوارى است (جبرئیل امین) که از سوى خداوند براى پیامبرش آورده» (إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُول کَرِیم).
و این، پاسخى است به آنها که پیامبر(صلى الله علیه وآله) را متهم مى کردند که قرآن را خود ساخته و پرداخته، و به خدا نسبت داده است.
در این آیه و آیات بعد، پنج وصف براى «جبرئیل» پیک وحى خدا بیان شده، که در حقیقت اوصافى است، که براى هر فرستاده جامع الشرائط لازم است.
نخست، توصیف او به «کریم» که اشاره به ارزش وجودى او است، آرى، او نزد خداوند بزرگ، وجودى است با ارزش و با اهمیت.

* * *

سپس، به اوصاف دیگر او پرداخته، مى افزاید: «او صاحب قدرت است، و نزد خداوندِ صاحب عرش، مقامى والا دارد» (ذِی قُوَّة عِنْدَ ذِی الْعَرْشِ مَکِین).(4)
«ذِی الْعَرْشِ» اشاره به ذات پاک خداوند است، گر چه او صاحب تمام عالم هستى است، ولى از آنجا که عرش، خواه به معنى عالم ماوراء طبیعت باشد، و یا مقام علم مکنون خداوند، اهمیت بیشترى دارد، او را به صاحب عرش بودن توصیف مى کند.
تعبیر به «ذِی قُوَّة» (صاحب قدرت) درباره جبرئیل، به خاطر آن است که: براى دریافت چنین پیام بزرگ و ابلاغ دقیق آن قدرت و نیروى عظیمى لازم است، و اصولاً، هر رسول و فرستاده اى باید در حدود رسالت خود، صاحب قدرت باشد، مخصوصاً باید از هر گونه فراموشکارى در زمینه پیامى که مسؤول ابلاغ آن است بر کنار باشد.
«مَکِین» به معنى کسى است که صاحب منزلت و «مکانت» است، اساساً باید رسول، شخص بزرگ و فرد بر جسته اى باشد که بتواند نمایندگى و رسالت او را به عهده گیرد، و کاملاً مقرب و نزدیک به او باشد، و مسلماً تعبیر به: عِنْدَ (نزد) به معنى حضور مکانى نیست; چرا که خداوند مکان ندارد، بلکه حضور مقامى و قرب معنوى است.

* * *

در چهارمین و پنجمین توصیف مى گوید: «او فرمانرواى فرشتگان و امین است» (مُطاع ثَمَّ أَمِین).
تعبیر به «ثَمَّ» که براى اشاره به بعید به کار مى رود، ناظر به این حقیقت است که: پیک وحى خدا در عالم فرشتگان نافذ الکلمه و مورد اطاعت است، و از همه اینها گذشته، در ابلاغ رسالت خویش نهایت امانت را دارد.
از روایات استفاده مى شود: گاه جبرئیل امین براى ابلاغ آیات قرآن از سوى گروه عظیمى از فرشتگان همراهى مى شد، و مسلماً در میان آنها مطاع بود و یک رسول باید در میان همراهانش مطاع باشد.
در حدیثى آمده است: به هنگام نزول این آیات پیغمبر اکرم (صلى الله علیه وآله) به جبرئیل فرمود: ما أَحْسَنَ ما أَثْنى عَلَیْکَ رَبُّکَ!: ذِی قُوَّة عِنْدَ ذِی الْعَرْشِ مَکِین، مُطاع ثَمَّ أَمِین، فَما کانَتْ قُوَّتُکَ؟ وَ ما کانَتْ أَمانَتُکَ؟:
«چه خوب خداوند تو را ستوده است که فرموده: صاحب قدرت است، و در نزد خداوندِ صاحب عرش، قرب و مقام دارد و در آنجا فرمانروا و امین است، نمونه اى از قدرت و امانت خود را بیان کن»!
جبرئیل در پاسخ عرض کرد: «اما نمونه قوت من این که: مأمور نابودى شهرهاى قوم لوط شدم، و آن چهار شهر بود، در هر شهر چهارصد هزار مرد جنگجو وجود داشت، به جز فرزندان آنها، من این شهرها را از زمین برداشتم و به آسمان بردم تا آنجا که فرشتگان آسمان صداى حیوانات آنها را شنیدند، سپس به زمین آوردم، و زیر و رو کردم!
و اما نمونه امانت من این است: هیچ دستورى به من داده نشده که از آن دستور کمترین تخطى کرده باشم».(5)

* * *

بعد از آن، به نفى نسبت ناروائى که به پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى دادند پرداخته مى افزاید: «همنشین و مصاحب شما دیوانه نیست» (وَ ما صاحِبُکُمْ بِمَجْنُون).
تعبیر به «صاحِب» که به معنى ملازم، رفیق و همنشین است، علاوه بر این که: از مقام تواضع پیامبر نسبت به همه مردم حکایت مى کند، که او هرگز قصد برترى جوئى نداشت، اشاره به این است که: او سالیان دراز در میان شما زندگى کرده، و همنشین با افراد شما بوده است، او را به عقل و درایت و امانت شناخته اید، چگونه نسبت جنون به او مى دهید؟! جز این که او بعد از بعثت، تعلیماتى با خود آورده که با تعصب ها و تقلیدهاى کورکورانه و هوا و هوس هاى شما سازگار نیست، لذا، براى این که خود را از اطاعت دستورات او معاف کنید، چنین نسبت ناروائى را به او مى دهید.
نسبت «جنون» از جمله نسبت هائى است که طبق آیات قرآن به همه پیامبران الهى از سوى دشمنان لجوج و معاند داده شده: کَذلِکَ ما أَتَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُول إِلاّ قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ: «این گونه است که هیچ پیامبرى قبل از اینها به سوى قومى فرستاده نشد، مگر این که گفتند: ساحر است یا دیوانه».(6)
عاقل، در منطق آنها کسى بود که همرنگ با محیط فاسد باشد، و دنباله رو شهوات آنها، نان را به نرخ روز خورد، و از هر حرکت اصلاحى و انقلابى دورى کند، و با این معیار و ضابطه، همه پیامبران از دیدگاه تاریک دنیاپرستان، دیوانه بودند.

* * *

پس از آن، براى تأکید ارتباط پیامبر(صلى الله علیه وآله) با جبرئیل امین مى افزاید: «او به طور مسلّم جبرئیل را در افق روشن و آشکار مشاهده کرد» (وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْاُفُقِ الْمُبِینِ).
منظور از افق مبین، همان «افق أعلى» و افق آشکار کننده فرشتگان است که پیامبر، جبرئیل را در آن مشاهده کرد.
بعضى آیه 7 سوره «نجم» را که مى فرماید: «وَ هُوَ بِالْاُفُقِ الاْ َعْلى» شاهد بر این تفسیر دانسته اند، ولى، همان گونه که در تفسیر سوره «نجم» بیان کردیم، این آیه همچون سایر آیات این سوره، حقیقت دیگرى را بازگو مى کند که با مراجعه به آن روشن خواهد شد.
بعضى نیز گفته اند: پیامبر(صلى الله علیه وآله) جبرئیل را در صورت اصلیش دو بار مشاهده کرد: یکى در آغاز بعثتش که جبرئیل بر آن حضرت در افق بالا ظاهر گشت، و تمامى شرق و غرب را پوشانده بود، و آن چنان عظمت داشت که پیامبر (صلى الله علیه وآله)به
هیجان آمد.
مرتبه دوم در جریان معراج بود که پیامبر(صلى الله علیه وآله) او را در آسمان هاى بالا، به صورت اصلیش مشاهده کرد، و آیه مورد بحث را نیز اشاره به آن مى دانند.
این احتمال نیز وجود دارد که: منظور مشاهده خداوند از طریق شهود باطنى بوده باشد.(7)

* * *

سپس، مى افزاید: «پیامبر نسبت به آنچه از طریق وحى از عالم غیب دریافت داشته بخیل نیست» (وَ ما هُوَ عَلَى الْغَیْبِ بِضَنِین).
همه را بى کم و کاست در اختیار بندگان خدا مى نهد، او مانند بسیارى از مردم نیست که وقتى به حقیقت مهمى دست مى یابند اصرار در کتمان آن دارند، و غالباً از بیان آن بخل مىورزند، و چه بسا آن معلومات را با خود به گور مى برند.
پیامبر(صلى الله علیه وآله) چنین نیست، او با سخاوت تمام آنچه را از طریق وحى دریافت داشته، در اختیار همه نیازمندان مى گذارد، و حتى در اختیار کسانى که براى آن ارج و قربى قائل نیستند، به امید این که شاید هدایت شوند و راه حق را پیش گیرند.
«ضَنِین» از ماده «ضِنّه» (بر وزن مِنّة) به معنى بخل در مورد اشیاء نفیس و گران بها است، و این صفتى است که هرگز در پیامبران وجود ندارد، و اگر دیگران به خاطر علوم محدودشان چنین صفتى را دارند، پیامبر که سر چشمه علمش اوقیانوس بیکران علم خدا است، از این گونه صفات مبرا است.

* * *

و نیز مى افزاید: «و آن گفته شیطان رجیم نیست» (وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شَیْطان رَجِیم).
این آیات قرآنى، هرگز مانند سخنان کاهنان که از طریق ارتباط با شیاطین دریافت مى داشتند، نمى باشد، و نشانه هاى این حقیقت در آن ظاهر است; چرا که سخنان کاهنان آمیخته با دروغ و اشتباهات فراوان بود، و بر محور امیال و مطامعشان دور مى زد و این هیچ نسبتى با قرآن مجید ندارد.
در حقیقت پاسخى است به یکى از تهمت هاى دیگر مشرکان که مى گفتند: پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) کاهن است، و آنچه را آورده از شیاطین گرفته، در حالى که سخن شیطانى تاریک است و گمراه کننده، ولى آیات قرآنى ـ همان گونه که در اولین بر خورد براى هر کس روشن مى شود ـ سراسر نور، هدایت و روشنائى است.
واژه «رَجِیم» در اصل از ماده «رجم» و «رجام» (بر وزن لجام) به معنى سنگ گرفته شده، و آنگاه به پرتاب سنگ براى راندن شخص یا حیوانى اطلاق گردیده، و بعد از آن به معنى هر گونه طرد کردن و دور کردن آمده، و منظور از «شیطان رجیم» در اینجا همین معنى است، یعنى شیطانى که از درگاه خداوند مطرود است.

* * *

 


1 ـ در این که «لا» در «لا أُقْسِمُ» نافیه است یا زائده و براى تأکید، مفسران در اینجا بحث هائى دارند و چون در آغاز سوره «قیامت» در جلد 25 در این زمینه بحث کرده ایم، نیازى به تکرار نیست.
2ـ «لسان العرب»، ماده «خنس».
3 ـ «مجمع البیان»، جلد 10، صفحه 446.
4 ـ «مَکِین» از ماده «مکانت» به معنى «مقام و منزلت» است، و به طورى که از کلمات «راغب» در «مفردات» و بعضى دیگر از مفسران استفاده مى شود: این ماده در اصل «اسم مکان» از ماده «کَون» است، سپس بر اثر کثرت استعمال، آن را به منزله ماده فعل قرار داده و «تمکن» از آن مشتق شده است، مانند «تَمَسْکَن» که از ماده «سکون» است.
5 ـ «مجمع البیان»، جلد 10، صفحه 446 ـ همین مضمون در تفسیر «درّ المنثور»، ذیل آیات مورد بحث نیز آمده است ـ «بحار الانوار»، جلد 18، صفحه 170.
6 ـ ذاریات، آیه 52.
7 ـ براى توضیح بیشتر در این زمینه، به جلد 22، صفحه 486 به بعد، (سوره نجم، آیات 5 تا 13) مراجعه فرمائید.
سوره تکویر/ آیه 15- 25 شرایط رسول شایسته
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma