صیحه رستاخیز

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 26
سوره عبس/ آیه 33- 42 راه خودسازى


بعد از ذکر قسمت قابل توجهى از مواهب الهى و نعم دنیوى، به بیان معاد و گوشه اى از حوادث رستاخیز و سرنوشت مؤمنان و کافران مى پردازد، تا از یکسو اعلام کند: این مواهب و متاع هر چه باشد زودگذر است و نقطه پایانى دارد، و از سوى دیگر، وجود اینها دلیلى است بر قدرت خداوند بر همه چیز و بر مسأله معاد.
مى فرماید: «هنگامى که آن صداى مهیب و گوش خراش (صیحه رستاخیز) بیاید کافران و مجرمان در اندوه و ندامت عمیقى فرو مى روند» (فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ).(1)
«صاخَّه» از ماده «صخّ» در اصل، به معنى صوت شدیدى است که نزدیک است گوش انسان را کر کند، و یا به راستى گوش را کر مى کند، و در اینجا اشاره به «نفخه دوم صور» است، همان صیحه عظیمى که صیحه بیدارى و حیات مى باشد، و همگان را زنده کرده، به عرصه محشر دعوت مى کند.
آرى، این صیحه چنان عظیم و تکان دهنده است که انسان را از همه چیز جز خودش، اعمالش و سرنوشتش غافل مى کند.

* * *

لذا، بلا فاصله بعد از آن مى افزاید: «در آن روز که انسان از برادر خود فرار مى کند» (یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ).
همان برادرى که با جان برابر بود و همه جا به یاد او بود و در فکر او، امروز به کلّى از او گریزان مى شود.

* * *

و همچنین «از مادر و پدرش» (وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ).

* * *

«و زن و فرزندانش» (وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ).
و به این ترتیب، انسان نزدیکترین نزدیکانش را که برادر و پدر و مادر و همسر و فرزند هستند، نه فقط فراموش مى نماید، که از آنها فرار مى کند، و این نشان مى دهد: هول و وحشت محشر آن قدر زیاد است که انسان را از تمام پیوندها و علائقش جدا مى کند:
مادرى که به او عشق مىورزید.
پدرى که سخت مورد احترام او بود.
همسرى که شدیداً به او محبت داشت.
و فرزندانى که میوه قلب و نور چشمان او محسوب مى شدند.
بعضى گفته اند: منظور فرار از برادران و پدران و مادران و همسر و فرزندانى است که: راه ایمان، تقوا و اطاعت خدا را نپیمودند، او از آنها فرار مى کند مبادا به سرنوشتشان گرفتار شود.
 بعضى نیز گفته اند: این فرار، به خاطر آن است مبادا اینها حقوقى به گردن او داشته باشند و از او مطالبه کنند، و او از اداى آن عاجز باشد.
در میان این سه تفسیر، تفسیر اول مناسب تر به نظر مى رسد، گر چه جمع میان آنها نیز بى مانع است.
در این که: چرا نخست از برادر، و بعد مادر، سپس پدر، و بعد همسر، و در آخرین مرحله سخن از فرزندان به میان آمده؟
بعضى معتقدند: به خاطر این است که در تمام اینها از مرحله پائین تر به مرحله بالاتر منتقل مى شود، و مقتضاى بلاغت همین است که:
نخست بگوید: انسان از برادرش مى گریزد، بعد، از مادر و پدر، و بعد، از همسر و فرزندان.
ولى، با توجه به این که همه مردم در مورد علاقه و رابطه با این پنج گروه یکسان نیستند، گاه برادر نقش مهم ترى در زندگى انسان دارد، بیشتر مورد علاقه او است، گاه همسر، و گاه فرزند، و لذا نمى توان یک قاعده کلّى در اینجا به دست داد.
البته، براى اهمیت پیوند انسان با هر یک از این گروه هاى پنجگانه، مطالب بسیارى مى توان گفت، ولى چنان نیست که به طور مطلق بتوان یکى را بر دیگرى از تمام جهات ـ مخصوصاً به شکلى که در آیه آمده است ـ ترجیح داد، بنابراین، ترتیب فوق روى حساب ترتیب در اهمیت نیست.

* * *

در آیه بعد، دلیل این فرار را بیان کرده، مى فرماید: «در آن روز هر کدام از آنها وضعى دارد که او را کاملاً به خود مشغول مى سازد» (لِکُلِّ امْرِئ مِنْهُمْ یَوْمَئِذ شَأْنٌ یُغْنِیهِ).
تعبیر به: یُغْنِیْهِ (او را بى نیاز مى سازد) کنایه ظریفى است از این حقیقت که در آن روز آن قدر انسان به خود مشغول است، که به دیگرى نمى پردازد و حوادث به قدرى شدید و هولناک است، که براى اشغال تمامى فکر و قلب او کافى است.
در حدیثى آمده است: بعضى از خاندان پیامبر(صلى الله علیه وآله) از آن حضرت سؤال کردند: آیا در روز قیامت انسان به یاد دوست صمیمیش مى افتد؟
در جواب فرمود: ثَلاثَةُ مَواطِنَ لایَذَّکَّرُ (فِیْها) أَحَدٌ أَحَداً: عِنْدَ الْمِیْزانِ حَتّى یَنْظُرَ أَ یَثْقُلُ مِیْزانُهُ أَمْ یَخِفُّ؟
وَ عِنْدَ الصِّراطِ حَتّى یَنْظُرَ أَ یَجُوزُهُ أَم لا؟
وَ عِنْدَ الصُّحُفِ حَتّى یَنْظُرَ بِیَمِیْنِهِ یَأْخُذُ الصُّحُفَ أَمْ بِشِمالِهِ؟ فَهذِهِ ثَلاثَةُ مَواطِنَ لایَذَّکَّرُ فِیْها أَحَدٌ حَمِیْمَهُ وَ لا حَبِیْبَهُ وَ لا قَرِیْبَهُ وَ لا صَدِیْقَهُ، وَ لا بَنِیْهِ وَ لا والِدَیْهِ وَ ذلِکَ قَوْلُ اللّه تَعالى: لِکُلِّ امْرِئ مِنْهُمْ یَوْمَئِذ شَأْنٌ یُغْنِیهِ:

«سه موقف است که هیچ کس در آنها به یاد هیچ کس نمى افتد:
اول پاى میزان سنجش اعمال است تا ببیند آیا میزانش سنگین است یا سبک؟
پس از آن بر صراط است تا ببیند آیا از آن مى گذرد یا نه؟
و بعد از آن به هنگامى است که نامه هاى اعمال را به دست انسان ها مى دهند تا ببینند آن را به دست راستش مى دهند یا دست چپ؟
این سه موقف است که در آنها کسى به فکر کسى نیست، نه دوست صمیمى، نه یار مهربان، نه افراد نزدیک، نه دوستان مخلص، نه فرزندان، و نه پدر و مادر، و این همان است که خداوند متعال مى فرماید: در آن روز هر کسى به قدر کافى به خود مشغول است».(2)

* * *

سپس، به چگونگى حال مؤمنان و کافران در آن روز پرداخته مى گوید: «صورت هائى در آن روز گشاده و نورانى است» (وُجُوهٌ یَوْمَئِذ مُسْفِرَةٌ).

* * *

«خندان و مسرور است» (ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ).

* * *

«و صورت هائى در آن روز غبارآلود است» (وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذ عَلَیْها غَبَرَةٌ).

* * *

«و دود تاریکى آن را پوشانده» (تَرْهَقُها قَتَرَةٌ).

* * *

«آنها همان کافران فاجرند»! (أُولئِکَ هُمُ الْکَفَرَةُ الْفَجَرَةُ).
«مُسْفِرَة» از ماده «اسفار» چنان که قبلاً هم نیز گفته ایم، به معنى آشکار شدن و درخشیدن است، همانند طلوع سپیده صبح در پایان شب تاریک.
«غَبَرَة» (بر وزن غلبه) از «غبار» به معنى باقى مانده خاکى است که از زمین بر خاسته و بر چیزى نشسته.
«قَتَرَة» (بر همان وزن) در اصل از ماده «قتار» (بر وزن غبار) به معنى دودى است که از چوب یا چیزى دیگرى برمى خیزد، بعضى از ارباب لغت آن را نیز به معنى غبار تفسیر کرده اند، اما جمع میان این دو تعبیر در آیات فوق نشان مى دهد: این دو واژه داراى دو معنى متفاوت است.
«کَفَرَة» و «فَجَرَة» (بر همان وزن) جمع «کافر» و «فاجر» است که اولى اشاره به افراد فاسد العقیده و دومى اشاره به افراد فاسد العمل است.
از این آیات، به خوبى استفاده مى شود، در صحنه قیامت آثار عقائد و اعمال سوء انسان ها در چهره هایشان نمایان مى گردد.
ضمناً، تعبیر به «وُجُوه»، به خاطر این است که: رنگ صورت بیش از هر چیزى مى تواند بیانگر حالات درونى باشد، هم ناراحتى هاى فکر و روحى و هم ناراحتى هاى جسمانى.
به هر حال، گروهى در آنجا خندان و مسرورند، چهره هایشان گشاده و نورانى است، روشنائى ایمان و پاکى عمل در صورت آنها موج مى زند، «و رنگ رخساره آنها خبر از سرّ درون مى دهد».
بر عکس، گروهى که تاریکى کفر و زشتى اعمالشان در چهره هایشان نمایان است، گوئى گرد و غبار سیاهى بر صورتشان نشسته، و هاله اى از دود آن را در خود فرو برده، آثار غم، اندوه و رنج و درد از صورت هایشان مى بارد، و اصولاً همان گونه که در آیه 41 سوره «رحمان» آمده: یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیماهُمْ: «گنهکاران با سیمایشان شناخته مى شوند» در آن روز رنگ چهره ها براى شناخت انسان ها کافى است.

 * * *

 


1 ـ در این که: جزاى «شرط» در این جمله شرطیه چیست؟ احتمالات متعددى وجود دارد:
نخست این که: محذوف است و از آیات بعد استفاده مى شود، و در تقدیر چنین است: «فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ فَما أَعْظَمُ أَسَفُ الْکافِرِیْنَ» (تفسیر مراغى).
و بعضى گفته اند: جمله «لکل امرء منهم یومئذ شأن یغنیه» مى باشد (مجمع البیان).
این احتمال نیز داده شده که: جزاء از جمله «یوم یفر المرء» استفاده مى شود، و در تقدیر چنین است: «فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیْهِ» (روح المعانى).
2 ـ تفسیر «برهان»، جلد 4، صفحه 429.
سوره عبس/ آیه 33- 42 راه خودسازى
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma