انسان باید به غذاى خود بنگرد!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 26
سوره عبس/ آیه 24- 32 مواد غذائى سالم

از آنجا که آیات قبل، سخن از مسأله معاد مى گفت، و آیات آینده نیز با صراحت بیشترى از این مسأله سخن مى گوید، به نظر مى رسد: آیات مورد بحث، به منزله دلیلى است براى مسأله معاد که از طریق بیان قدرت خداوند بر همه چیز، و همچنین احیاى زمین هاى مرده به وسیله نزول باران، که خود نوعى معاد در عالم گیاهان است، امکان رستاخیز را اثبات مى کند.
در ضمن، چون این آیات از انواع غذاهائى که خدا در اختیار انسان و چهار پایان قرار داده سخن مى گوید، حس شکرگزارى انسان را برمى انگیزد و او را به شناخت منعم و معرفت اللّه دعوت مى کند.
نخست مى فرماید: «انسان باید به غذاى خویش بنگرد» که چگونه خداوند آن را آفریده است؟ (فَلْیَنْظُرِ الْاِنْسانُ إِلى طَعامِهِ).(1)
نزدیکترین اشیاء خارجى به انسان غذاى او است، که با یک دگرگونى جزء بافت وجود او مى شود، و اگر به او نرسد، به زودى راه فنا را پیش مى گیرد، و به همین دلیل، قرآن از میان تمام موجودات، روى مواد غذائى، آن هم موادى که از طریق گیاهان و درختان، عائد انسان مى شود تکیه کرده است.
روشن است: منظور از «نگاه کردن» تماشاى ظاهرى نیست، بلکه نگاه به معنى دقت و اندیشه در ساختمان این مواد غذائى، اجزاء حیات بخش آن، و تأثیرات شگرفى که در وجود انسان دارد، و سپس اندیشه در خالق آنها است.
و این که: بعضى احتمال داده اند مراد نگاه ظاهرى است، نگاهى که باعث تحریک غده هاى بزاقى دهان مى شود، در نتیجه کمک به هضم غذا مى کند، بسیار بعید به نظر مى رسد; زیرا آیه به قرینه آیات قبل و بعد، اصلاً در مقام بیان اینگونه مسائل نیست، منتها بعضى از دانشمندان غذاشناس که قرآن را تنها از زوایه محدود مسائل شخصى خود مى نگرند، طبیعى است چنین پندارى درباره آیه فوق داشته باشند.
بعضى نیز معتقدند: منظور از نگاه کردن به مواد غذائى این است که: انسان هنگامى که بر سر سفره مى نشیند دقیقاً بنگرد، آنها را از چه راهى تهیه کرده؟ حلال یا حرام؟ مشروع یا نامشروع؟ و به این ترتیب، جنبه هاى اخلاقى و تشریعى را مورد توجه قرار دهد.
در بعضى از روایات که از معصومین نقل شده نیز آمده است: منظور از «طعام» در اینجا «علم و دانشى» است که غذاى روح انسان است، باید بنگرد آن را از چه کسى گرفته؟ از جمله از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که در تفسیر این آیه فرمود: «عِلْمُهُ الَّذِی یَأْخُذُهُ عَمَّنْ یَأْخُذُهُ»؟.(2)
نظیر همین معنى از امام صادق(علیه السلام) نیز نقل شده است.(3)
بدون شک، معنى ظاهرى آیه همان غذاهاى جسمانى است که در آیات بعد مشروحاً ذکر شده، ولى غذاى روح را نیز از طریق قیاس اولویت مى توان استفاده کرد; چرا که انسان ترکیبى است از روح و جسم، همان گونه که جسم او نیاز به غذاى مادّى دارد، روح او نیز محتاج به غذاى روحانى است.
جائى که انسان باید در غذاى جسمانیش دقیق شود، و سرچشمه آن را که باران حیات بخش است طبق آیات بعد بشناسد، باید در غذاى روحانى خود نیز دقت به خرج دهد که از طریق باران وحى بر سرزمین پاک قلب پیامبر(صلى الله علیه وآله)نازل مى گردد، و از آنجا در سینه هاى معصومین(علیهم السلام) ذخیره مى شود و همچون چشمه هاى جوشانى در صفحه قلوب جارى مى گردد، و انواع میوه هاى لذت بخش ایمان، تقوا و فضائل اخلاقى را پرورش مى دهد.
آرى، انسان باید درست بنگرد: سرچشمه اصلى علم و دانش او که غذاى روحانى او است کجا است؟ مبادا از سرچشمه آلوده اى تغذیه شود، و روح و جان او را بیمار کند یا به هلاکت افکند.
و نیز، از طریق قیاس اولویت، مى توان مسأله «حلال و حرام» و مشروع و نامشروع را به وسیله «دلالت التزامى» از آیه استفاده کرد.
این احتمال نیز وجود دارد که: هم «طعام» در آیه شریفه معنى وسیع و گسترده دارد، و هم «نگاه کردن» و بنابراین تفسیرهاى سه گانه فوق در آن جمع مى گردد.
در این که: منظور از «انسان» در اینجا چه کسى است؟ ناگفته پیدا است همه انسان ها را شامل مى شود، اعم از مؤمن و کافر، همه باید به این مواد غذائى و شگفتى ها و اسرار نهفته در آنها بنگرند، تا افراد بى ایمان راه حق را پیدا کنند و افراد مؤمن بر ایمانشان افزوده شود.
و به راستى، هر یک از مواد غذائى: میوه ها، دانه هاى غذایى و سبزى ها، براى خود دنیاى شگفت انگیزى دارد که مدت ها مى توان روى آن مطالعه کرد، و درس هائى از آن آموخت که در تمام عمر به ما روشنائى و بینش مى دهد.

* * *

پس از آن، به شرح تفصیلى این مواد غذائى و منابع آن پرداخته، مى فرماید: «ما آب فراوانى از آسمان فرو ریختیم» (أَنّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبّاً).
«صَبّ» به معنى «فرو ریختن آب از طرف بالا است» و در اینجا منظور نزول باران است، و تعبیر به «صَبّاً» در آخر آیه، براى بیان تأکید و فراوانى این آب مى باشد .
آرى، آب که مهم ترین مایه حیات است، همواره به مقدار فراوان به لطف پروردگار از آسمان نازل مى شود، و مى دانیم تمام نهرها، چشمه ها، قنات ها، و چاه هاى آب، ذخائر آبى خود را از باران مى گیرند، و مایه اصلى همه آنها باران است که:
«اگر باران به کوهستان نبارد *** به سالى دجله گردد خشک رودى»
بنابراین، به هنگام مطالعه «مواد غذائى» قبل از هر چیز انسان به نظام بارش باران متوجه مى شود، که چگونه دائماً آفتاب بر سطح دریاها مى تابد، ابرها از آن برمى خیزند، و بادها آنها را به حرکت در مى آورند، سپس به خاطر دور شدن از سطح زمین، و قرار گرفتن در منطقه سرد جوى بار دیگر تبدیل به آب شده، و فرو مى ریزند، آبى زلال، پاک و خالى از هر گونه املاح مضر و آلودگى، آن هم به صورت قطرات کوچک، یا دانه هاى نرم برف که به آرامى بر زمین مى نشیند، و جذب زمین، گیاهان و درختان مى شود.

* * *

بعد از ذکر موضوع آب، که یکى از ارکان مهم رویش گیاهان است، به سراغ رکن مهم دیگر یعنى «زمین» مى رود، و مى افزاید: «سپس زمین را از هم شکافتیم» (ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقّاً).
بسیارى از مفسران گفته اند: این شکافتن، اشاره به شکافتن زمین به وسیله جوانه هاى گیاهان است، و به راستى این یکى از عجائب است که جوانه اى با آن همه نرمى و لطافت، خاک هاى سخت را مى شکافد، و گاه در کوهستان ها از لابلاى سنگ ها عبور کرده، سر بیرون مى آورد، چه قدرت عظیمى خالق بزرگ در این جوانه لطیف آفریده است که مى تواند این چنین قدرت نمائى کند؟!
بعضى نیز احتمال داده اند: منظور شکافتن زمین به وسیله شخم زدن انسان ها، یا حتى به وسیله کرم هائى است که نوعى عمل شخم زدن را توام با اعمال حیاتى دیگر در زمین انجام مى دهند!
درست است که شخم زدن کار انسان است، ولى از آنجا که تمام وسائل آن را خدا در اختیار او گذاشته، به خداوند نسبت داده شده است.
تفسیر سومى که براى این تعبیر به نظر مى رسد و از جهاتى ترجیح دارد، این است که: منظور از شکافتن زمین خرد شدن سنگ هاى سطح آن است.
توضیح این که: در آغاز، سطح زمین را قشر عظیمى از سنگ ها پوشانده بود، بارانهاى سیلابى پى در پى فرو باریدند، و سنگ ها را شکافتند، ذرات آن را جدا کردند و در قسمت هاى گود زمین گستردند، و به این ترتیب توده خاک قابل زراعت تشکیل شد، و هم اکنون نیز سیلاب ها قسمتى از آنها را در خود حل کرده به دریا مى ریزند، اما خاک هاى جدیدى که به وسیله برف و باران مجدداً تشکیل مى شود جاى آن را مى گیرد، و گرنه انسان گرفتار کمبود خاک زراعتى مى شد!
به این ترتیب، آیه اشاره به یکى از معجزات علمى قرآن است که نشان مى دهد: اول باران ها فرو مى بارند، و سپس زمین ها شکافته مى شوند و آماده زراعت مى گردند، نه تنها در روزهاى نخست این عمل صورت گرفته، که امروز نیز ادامه دارد.
این تفسیر از آنجا که مسأله «انبات» و رویاندن گیاه در آیه بعد ذکر مى شود، مناسب تر به نظر مى رسد.
جمع میان هر سه تفسیر نیز بعید نیست.

* * *

بعد از ذکر این دو رکن اساسى، یعنى «آب» و «خاک» به هشت قسمت از روئیدنى ها که از ارکان اساسى غذاى انسان یا حیوانات است، اشاره کرده، مى فرماید: «سپس ما در زمین دانه فراوانى رویاندیم» (فَأَنْبَتْنا فِیها حَبّاً).
دانه هاى غذائى که مایه اصلى تغذیه انسان و انواع حیوانات است، دانه هائى که اگر یک سال بر اثر خشکسالى قطع شود، قحطى و گرسنگى تمام جهان را فرا مى گیرد، و انسان ها همه در زحمت فرو مى روند.
تعبیر به «حَبّاً» به صورت «نکره» در اینجا دلیل بر بیان عظمت، و یا تنوع انواع این دانه ها است، و این که بعضى آن را تفسیر به خصوص «گندم» و «جو» کرده اند، دلیلى بر آن نیست; چرا که این تعبیر همه حبوبات را شامل مى شود.

* * *

و در مرحله بعد، مى افزاید: «همچنین انگور و سبزى بسیار» (وَ عِنَباً وَ قَضْباً).
ذکر «عِنَب» (انگور) از میان تمام میوه ها به خاطر مواد غذائى و حیاتى فراوانى است که در این میوه نهفته شده، و آن را به صورت یک غذاى کامل در آورده است (توجه داشته باشید «عِنَب» هم به «انگور» گفته مى شود و هم به «درخت انگور» و در آیات قرآن بر هر دو اطلاق شده، ولى در اینجا مناسب همان انگور است).
«قَضْب» (بر وزن جذب) در اصل به معنى سبزى هائى است که آن را در نوبت هاى مختلف مى چینند، و در اینجا به معنى انواع سبزى هاى خوردنى است، و ذکر آن به دنبال انگور، دلیل بر اهمیت این ماده غذائى است که در علم غذاشناسى امروز، فوق العاده روى آن تکیه مى شود.
گاه کلمه «قَضْب» به معنى قطع کردن و چیدن، و واژه «قضیب» به معنى شاخه درخت آمده، و «سیف قاضب» به معنى شمشیر قاطع است.
از «ابن عباس» نقل شده: منظور از «قَضْب» در اینجا «رطب» است، که آن را از درخت مى چینند، ولى این تفسیر بسیار بعید به نظر مى رسد; چرا که در آیه بعد اشاره جداگانه به مسأله «رطب» شده است.
بعضى نیز احتمال داده اند: «قَضب» به معنى میوه هاى بوته اى باشد (مانند خیار و هندوانه و مانند آنها) و یا ریشه هاى گیاهى (مانند هویج و پیاز و کلم).
ولى، بعید نیست «قَضْب» در اینجا معنى گسترده اى داشته باشد که هم سبزى هاى خوردنى را شامل شود، هم میوه هاى بوته اى و هم ریشه هاى غذائى را.

* * *

سپس، مى افزاید: «و زیتون و نخل فراوان» (وَ زَیْتُوناً وَ نَخْلاً).
تکیه روى این دو میوه نیز دلیلش روشن است; چرا که امروز ثابت شده هم «زیتون» و هم «خرما» از مهم ترین مواد غذائى نیروبخش، مفید و سلامت آفرین است.

* * *

و در مرحله بعد مى افزاید: «و باغ هائى پر درخت (با انواع میوه هاى رنگارنگ)» (وَ حَدائِقَ غُلْباً).
«حَدائِق» جمع «حدیقة» به معنى باغى است که اطراف آن دیوار و محفوظ باشد، و در اصل، به معنى قطعه زمینى است که داراى آب است، این واژه از «حدقه» چشم گرفته شده که دائماً آب در آن جارى است.
و از آنجا که این گونه باغ ها معمولاً باغ هاى میوه است، مى تواند اشاره اى به انواع میوه هاى بهشتى بوده باشد.
«غُلْب» (بر وزن قفل) جمع «اغلب» و «غلباء» به معنى گردن کلفت است، و در اصل از ماده «غلبه» گرفته شده، و در اینجا به معنى درختان بلند و تنومند است.

* * *

پس از آن، مى افزاید: «و میوه و چراگاه» (وَ فاکِهَةً وَ أَبّاً).
«أَبّ» (با تشدید باء) به معنى گیاهان خودرو، و چراگاهى است که آماده چریدن حیوانات و یا چیدن گیاهان باشد، و در اصل معنى «آمادگى» را مى بخشد، و از آنجا که این گونه چراگاه ها آماده بهره بردارى است، به آن «أَبّ» گفته شده.
بعضى نیز گفته اند: منظور از «أَبّ» میوه هائى است که قابل خشک کردن و ذخیره نمودن براى زمستان است، به مناسبت این که همیشه آماده بهره بردارى است.
بسیارى از مفسران اهل سنت و شیعه در ذیل این آیه نقل کرده اند: روزى «عمر» بر منبر بود و این آیات را تلاوت کرد، سپس گفت: همه اینها را ما مى شناسیم اما «أَبّ» چیست؟ نمى دانم، سپس عصائى را که در دست داشت رها کرده، گفت: به خدا سوگند این یک نوع تکلّف است، چه اشکالى دارد معنى «أَبّ» را ندانى! شما از چیزى از کتاب اللّه پیروى کنید که براى شما تبیین شده، و به آن عمل نمائید و آنچه را نمى دانید و نمى فهمید موکول به پروردگار کنید!.(4)
این، نشان مى دهد: او مفهوم کلمه «أَبّ» را چیز پیچیده اى مى دانست، در حالى که با مراجعه به متون لغت روشن مى شود: مطلب پیچیده اى نیست.
و عجب این که: در «درّ المنثور» آمده است: همین سؤال را از «ابوبکر» کرده اند.
او گفت: من اگر در مورد آیات کتاب خدا چیزى را بگویم که نمى دانم، (و آن را به خدا نسبت دهم) کدام آسمان بر سر من سایه مى افکند؟ و کدام زمین حاضر است مرا بپذیرد؟ (چه کسى مرا یارى مى کند؟).
درست است که بسیارى از دانشمندان اهل سنت از این دو حدیث نتیجه گرفته اند: هیچ کس نباید در مورد مسائلى که آگاه نیست، مخصوصاً در کتاب اللّه، سخنى بگوید، ولى بالاخره جاى این سؤال باقى است:
چگونه کسى که به عنوان پیشوا و خلیفه مسلمین مى خواهد حکومت کند، از مفهوم لغتى که در متن قرآن مجید آمده و چندان پیچیدگى ندارد آگاه نباشد؟ اینها همه دلیل بر این است که باید در هر عصر و زمان، رهبرى الهى در میان مردم بوده باشد که از تمام مسائل شرع آگاه و از هر اشتباه و خطائى مصون و معصوم باشد.
و لذا، در ذیل حدیثى که مرحوم «مفید» در «ارشاد» آورده است مى خوانیم: هنگامى که این ماجرا به گوش امیر مؤمنان على(علیه السلام) رسید، فرمود: سُبْحانَ اللّهِ أَما عَلِمَ أَنَّ الْأَبَّ هُوَ الْکِلاءُ وَ الْمَرْعى وَ أَنَّ قَوْلَهُ تَعالى: «وَ فاکِهَةً وَ أَبّاً» إِعْتِدادٌ مِنَ اللّهِ بِإِنْعامِهِ عَلى خَلْقِهِ، فِیْما غَذّاهُمْ بِهِ، وِ خَلَقَهُ لَهُمْ وَ لاِنْعامِهِمْ، مِمّا تُحْیِى بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ تَقُومُ بِهِ أَجْسادُهُمْ: «عجیب است، آیا او نمى دانست، أبّ به معنى گیاهان خود رو و چراگاه است، و این که جمله «وَ فاکِهَةً وَ أَبّاً» عنایتى است از سوى خداوند نسبت به بندگانش در آنچه از مواد غذائى به آنها داده، و براى آنان و چهارپایانشان آفریده، از چیزهائى که مایه حیات و قوام جسم آنها است»؟!(5)
در اینجا این سؤال پیش مى آید: در آیات گذشته بعضى از میوه ها بالخصوص مطرح شده بود، در اینجا میوه به طور کلّى مطرح شده، و در آیه قبل که سخن از باغ ها مى گفت، ظاهراً نظر به میوه هاى باغ ها داشت، با این وصف، چگونه بار دیگر در اینجا میوه مطرح شده است؟.
در پاسخ مى گوئیم: اما این که بعضى از میوه ها بالخصوص ذکر شده، مانند: انگور و زیتون و خرما (به قرینه درخت نخل) به خاطر اهمیت فوق العاده اى است که از میان میوه ها دارند.(6)
و اما این که: چرا «فاکِهَه» (میوه) جداگانه از «حَدائِق» (باغ ها) ذکر شده؟، ممکن است به خاطر این باشد که: باغ ها منافع دیگرى غیر از میوه نیز دارند، منظره زیبا، طراوت و هواى سالم و مانند آن.
از این گذشته، برگ بعضى از درختان و ریشه و پوست بعضى دیگر، جزء مواد خوراکى هستند (مانند چاى و دارچین و زنجبیل و امثال آن).
به علاوه برگ هاى بسیارى از درختان خوراک مناسبى براى حیوانات است.
اما آنچه در آیات فوق آمده، هم خوراک انسان را شامل مى شود، هم خوراک حیوان را.

* * *

لذا، در آیه بعد که آخرین آیه مورد بحث است، مى افزاید: «تا وسیله بهره گیرى شما و چارپایانتان باشد» (مَتاعاً لَکُمْ وَ لِاَنْعامِکُمْ).
«مَتاع» هر چیزى است که انسان از آن متمتع و بهره مند مى شود.

* * *

  


1 ـ ممکن است جمله «فَلْیَنْظُرِ» جزاء شرط مقدر و در تقدیر چنین باشد: «إِنْ کانَ الإَنْسانُ فِى شَکّ مِنْ رَبِّهِ وَ مِنَ الْبَعْثِ فَلْیَنْظُرْ إِلى طَعامِهِ».
2 و 3 ـ تفسیر «برهان»، جلد 4، صفحه 429 ـ «بحار الانوار»، جلد 2، صفحه 96.
4 ـ تفسیر «روح المعانى»، «قرطبى»، «فى ظلال القرآن»، «درّ المنثور» و «المیزان»، ذیل آیات مورد بحث.
5 ـ «ارشاد مفید»، مطابق نقل «المیزان»، جلد 20، صفحه 319.
6 ـ درباره اهمیت ماده غذائى «زیتون»، «خرما» و «انگور»، بحث مشروحى در جلد 11، صفحه 172 به بعد، ذیل آیه 11 «نحل»، آورده ایم.
سوره عبس/ آیه 24- 32 مواد غذائى سالم
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma