تنها دست پاکان به دامن قرآن مى رسد

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 26
سوره عبس/ آیه 11- 23 سوره عبس/ آیه 24- 32


در تعقیب آیات گذشته، که در آن سخن از سرزنش کسى آمده بود که نسبت به نابیناى حق طلبى کم توجهى نموده بود، در این آیات، به مسأله اهمیت قرآن مجید و مبدأ پاک آن و تأثیرش در نفوس پرداخته، مى فرماید:
«هرگز این کار را تکرار مکن و آن را براى همیشه فراموش نما» (کَلاّ).
«چرا که این آیات وسیله اى است براى تذکر و یادآورى خلق خدا» (إِنَّها تَذْکِرَةٌ).(1)
نیازى به این نیست که از مستضعفان پاکدل غافل شوى، و به افراد متنفذ و مغرور روى آورى.
این احتمال نیز وجود دارد که: جمله «کَلاّ إِنَّها تَذْکِرَةٌ» پاسخى باشد به تمام تهمت هاى مشرکان و دشمنان اسلام در مورد قرآن که: گاه شعرش مى خواندند،
گاه سحر، و گاه نوعى کهانت، قرآن مى گوید: هیچ یک از این نسبت ها صحیح نیست، بلکه این آیات وسیله اى است براى بیدارى، یادآورى، آگاهى و ایمان و دلیل آن در خودش نهفته است; چرا که هر کس به آن نزدیک مى شود ـ جز معاندان لجوج ـ این اثر را در خود احساس مى کند.

* * *

و مى افزاید: «هر کس بخواهد از آن پند مى گیرد» (فَمَنْ شاءَ ذَکَرَهُ).(2)
این تعبیر، هم اشاره اى است به این که: اکراه و اجبارى در کار نیست، و هم دلیلى است بر آزادى اراده انسان که تا نخواهد و تصمیم بر قبول هدایت نگیرد، نمى تواند از آیات قرآن بهره گیرد.

* * *

سپس مى افزاید: «این کلمات بزرگ الهى در صحائف (الواح و اوراق) باارزشى ثبت است» (فِی صُحُف مُکَرَّمَة).
«صُحُف» جمع «صحیفه» به معنى «لوح»، یا «ورقه» و یا چیز دیگرى است که در آن مطلبى را مى نویسند، و این تعبیر نشان مى دهد: آیات قرآنى قبل از نزول بر پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در الواحى نوشته شده بود، و فرشتگان وحى آن را با خود مى آورند، الواحى بسیار گرانقدر و پر ارزش.
و این که بعضى گفته اند: منظور از این «صُحُف» کتب انبیاى پیشین است، ظاهراً با آیات قبل و بعد سازگار نیست.
همچنین این که گفته شده: منظور از آن «لوح محفوظ» است آن نیز مناسب به نظر نمى رسد; زیرا «صُحُف» به صورت صیغه جمع در مورد «لوح محفوظ» به کار نرفته است.

* * *

بعد از آن مى فرماید: «این صحائف و الواح، والا قدر و پاکیزه است» (مَرْفُوعَة مُطَهَّرَة).
بالاتر از آن است که: دست نااهلان به سوى آن دراز شود، و یا قادر بر تحریف آن باشند، و پاک تر از آن است که دست ناپاکان آن را آلوده کند، و نیز پاک است از هرگونه تناقض، تضاد، شک و شبهه.

* * *

از این گذشته «این آیات الهى در دست سفیرانى است» (بِأَیْدِی سَفَرَة).

* * *

«سفیرانى والامقام، و مطیع و فرمان بردار و نیکوکار» (کِرام بَرَرَة).
«سَفَرَة» (بر وزن طلبه) جمع «سافر» از ماده «سفر» (بر وزن قمر) در اصل، به معنى پرده بردارى از چیزى است، و لذا به کسى که میان اقوام رفت و آمد دارد تا مشکلات آنها را حل کند، و از مبهمات پرده بردارد «سفیر» گفته مى شود، به شخص نویسنده نیز «سافر» مى گویند; چرا که پرده از روى مطلبى بر مى دارد.
بنابراین، منظور از «سَفَرَه» در اینجا فرشتگان الهى است که سفیران وحى یا کاتبان آیات او هستند.
بعضى گفته اند: منظور از «سَفَرَة» در اینجا حافظان و قاریان و کاتبان قرآن، علماء و دانشمندانى هستند که این آیات او را در هر عصر و زمانى از دستبرد شیاطین محفوظ مى دارند.
ولى، این تفسیر، بعید به نظر مى رسد; چرا که در این آیات سخن از زمان نزول وحى و عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله) است نه از آینده.
ولى، در حدیثى از امام صادق(علیه السلام)مى خوانیم که فرمود: الْحافِظُ لِلْقُرْآنِ الْعامِلُ بِهِ مَعَ السَّفَرَةِ الْکِرامِ الْبَرَرَةِ: «کسى که حافظ قرآن باشد و به آن عمل کند با سفیران بزرگوار فرمان بردار الهى خواهد بود».(3)
این تعبیر، به خوبى نشان مى دهد: حافظان، مفسران و عاملان به قرآن در ردیف این سفره و همگام آنها هستند، نه این که خود آنها مى باشند، و این یک واقعیت است که وقتى این دانشمندان و حافظان، کارى شبیه فرشتگان و حاملان وحى انجام دهند، در ردیف آنها قرار مى گیرند.
به هر حال، از مجموع این گفتار، استفاده مى شود: تمام کسانى که در راه حفظ قرآن و احیاى آن مى کوشند، مقامى والا همچون مقام فرشتگان «کرام برره» دارند.
«کِرام» جمع «کریم» به معنى «عزیز و بزرگوار» است، و اشاره به عظمت فرشتگان وحى در پیشگاه خداوند و بلندى مقام آنها است، و گاه گفته شده: این تعبیر، اشاره به پاکى آنها از هر گونه گناه مى باشد، همان گونه که در آیات 26 ـ 27 سوره «انبیاء» در توصیف فرشتگان آمده است: بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ * لایَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ: «آنها بندگان گرامى حقند * که در سخن بر او پیشى نمى گیرند، و اوامر او را پیوسته اجرا مى کنند».
«بَرَرَة» جمع «بارّ» (مثل طالب و طلبه) از ماده «بَرّ» در اصل به معنى وسعت و گستردگى است، و لذا به صحراهاى وسیع «بَرّ» (به فتح باء) گفته مى شود، و از آنجا که افراد نیکوکار وجودى گسترده دارند، و برکات آنها به دیگران مى رسد به آنها «بارّ» گفته شده.
البته، منظور از نیکوکارى در آیه مورد بحث، اطاعت فرمان الهى و پاکى از گناه مى باشد.
و به این ترتیب، خداوند فرشتگان را به سه وصف توصیف کرده است:
نخست این که: آنها سفیران و حاملان وحى اویند.
و دیگر این که: ذاتاً عزیز و گرانمایه اند.
و سومین وصف، پاکى اعمال آنها، اطاعت و تسلیم و نیکوکارى است.

* * *

سپس، مى افزاید: با وجود این همه اسباب هدایت الهى که در صحف مکرمه به وسیله فرشتگان مقرب خداوند، با انواع تذکرات، نازل شده، باز هم این انسان سرکش و ناسپاس، تسلیم حق نمى شود «مرگ بر این انسان، چقدر کافر و ناسپاس است»؟! (قُتِلَ الْاِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ).(4)
«کفر» در اینجا ممکن است به معنى عدم ایمان، یا به معنى ناسپاسى و کفران، و یا به معنى هر گونه ستر و پوشش حق باشد، و مناسب همین معنى جامع است; چرا که در آیات قبل سخن از اسباب هدایت و ایمان بود، و در آیات بعد، سخن از انواع نعمت هاى پروردگار است.
به هر حال، منظور از تعبیر «مرگ بر این افراد» معنى کنائى آن، یعنى اظهار شدت غضب و تنفر نسبت به اینگونه افراد کافر و ناسپاس است.

* * *

و از آنجا که سرچشمه سرکشى ها و ناسپاسى ها غالباً غرور است، براى در هم شکستن این غرور در آیه بعد، مى فرماید: «خداوند این انسان را از چه چیز آفریده»؟! (مِنْ أَیِّ شَیْء خَلَقَهُ)؟.

* * *

«او را از نطفه اى ناچیز و بى ارزش آفرید، و سپس او را موزون ساخت و در تمام مراحل اندازه گیرى نمود» (مِنْ نُطْفَة خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ).
چرا این انسان، به اصل خلقت خود نمى اندیشد؟! و ناچیز بودن مبدأ اصلى خود را فراموش مى کند؟ وانگهى چرا قدرت خداوند را در آفرینش این موجود بدیع از آن نطفه ناچیز نمى نگرد؟ که دقت در همین آفرینش انسان از نطفه و اندازه گیرى تمام ابعاد وجودى او، اعضاء پیکرش، استعدادهایش و نیازهایش، خود بهترین دلیل براى خداشناسى و معرفة اللّه است.
جمله «قَدَّرَهُ» از ماده «تقدیر» به معنى اندازه گیرى و موزون ساختن است; زیرا مى دانیم در ساختمان وجود انسان، بیش از بیست نوع فلز و شبه فلز به کار رفته، که هر کدام از نظر کمیت و کیفیت اندازه معینى دارد، که اگر کم و بیشى در آن رخ دهد، نظام وجود انسان به هم مى ریزد.
از این گذشته، کیفیت ساختمان اعضاء بدن ، و تناسب و ارتباط هاى آنها با یکدیگر، اندازه هاى دقیقى دارد، و نیز استعدادها، غرائز و امیالى که در فرد انسان، و در مجموعه جهان بشریت، نهفته است، باید طبق حساب خاصى باشد تا سعادت بشر را تأمین کند.
خداوند کسى است که تمام این اندازه گیرى ها را در آن نطفه بى ارزش انجام داده، نطفه اى که به قدرى کوچک است که اگر از سلول اصلى حیات شناور در آب آن به تعداد تمام انسان ها، یک جا جمع شود، بیش از یک انگشتانه را پر نمى کند.
آرى، در چنین موجود خرد و صغیر، این همه بدایع و نقوش را ترسیم کرد و به ودیعت نهاد.
بعضى نیز «تقدیر» را به معنى «آماده ساختن» معنى کرده اند.
این احتمال نیز وجود دارد که: منظور از «تقدیر» ایجاد قدرت در این نطفه ناچیز است، چه بزرگ است آن خدائى که این موجود ضعیف را این همه قدرت و توانائى بخشیده که: مى تواند آسمان، زمین و اعماق دریاها را جولانگاه خود قرار دهد، و همه نیروهاى محیط خود را مسخر فرمان خویش سازد.(5)
جمع میان این سه تفسیر نیز ممکن است.

* * *

در ادامه همین سخن، مى افزاید: «سپس راه را براى او آسان ساخت» (ثُمَّ السَّبِیلَ یَسَّرَهُ).
راه تکامل پرورش جنین در شکم مادر، و سپس راه انتقال او را به این دنیا سهل و آسان نمود.
از عجائب تولد انسان این است که: قبل از لحظات تولد، آن چنان در شکم مادر قرار مى گیرد که: سر او به طرف بالا و صورتش به پشت مادر و پاى او در قسمت پائین رحم است، ولى هنگامى که فرمان تولد صادر مى شود، ناگهان واژگونه مى گردد، سر او به طرف پائین مى آید، و همین موضوع امر تولد را براى او و مادرش سهل و آسان مى کند، البته گاهى بچه هائى هستند که از طرف پا متولد مى شوند و مشکلات زیادى براى مادر ایجاد مى کنند.
بعد از تولد نیز، در مسیر نموّ و رشد جسمى در دوران کودکى، و سپس نموّ و رشد غرائز، و بعد از آن رشد در مسیر هدایت معنوى و ایمان، همه را از طریق عقل و دعوت انبیاء براى او سهل و آسان ساخته است.
چه جمله جامع و جالبى است که در عین فشردگى به همه این مسائل اشاره مى کند: «ثُمَّ السَّبِیلَ یَسَّرَهُ».
این نکته نیز قابل توجه است که: مى فرماید: «راه را براى انسان آسان ساخت» و نمى فرماید: «او را مجبور بر پیمودن این راه کرد» و این خود تأکید دیگرى بر مسأله آزادى اراده انسان و اختیار است.

* * *

آنگاه، به مرحله پایانى عمر انسان بعد از پیمودن این راه طولانى اشاره مى فرماید: «بعد او را میراند و در قبر پنهان نمود» (ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ).
مسلماً «إماته» (میراندن) کار خدا است، ولى، مسأله پنهان ساختن در قبر به ظاهر، کار انسان است، اما از آنجا که عقل و هوش لازم براى این کار، و همچنین وسائل دیگر را خداوند فراهم ساخته، این کار به او نسبت داده شده است.
بعضى نیز گفته اند: منظور از نسبت دادن این کار به خدا این است که: او براى انسان قبرى آفریده و آن دل خاک است.
و بعضى نیز این جمله را به معنى حکم تشریعى و دستور الهى درباره دفن کردن اموات دانسته اند.
به هر حال، یکى از احترامات خداوند نسبت به نوع بشر همین برنامه دفن اجساد آنها است; چرا که اگر راهى براى دفن وجود نداشت، و یا دستورى در این زمینه صادر نشده بود، و جسد آدمى روى زمین مى ماند، متعفن مى گشت، و سپس طعمه حیوانات درنده و پرندگان مى شد، ذلت و خوارى عجیبى بود، بنابراین، الطاف الهى نه تنها شامل حال انسان در حیات دنیا است، که بعد از مرگ نیز مشمول الطاف او است.
از این گذشته، دستور دفن کردن بدن مردگان (بعد از غسل و کفن و نماز) دستورى است الهام بخش، که مرده انسان ها باید از هر نظر پاک و محترم باشد، چه رسد به زنده آنها!
این نکته نیز، قابل توجه است که: مسأله مرگ در این آیه، نیز در عداد نعمت هاى الهى ذکر شده، و اگر دقت شود مطلب همین گونه است; چرا که:
اوّلاً، مرگ مقدمه اى است براى آسودگى از رنج هاى این جهان، و انتقال به سراى دیگر که عالمى است بسیار گسترده تر.
و ثانیاً، مرگ نسل هاى موجود سبب مى شود جا براى نسل هاى آینده گشوده شود، و نوع انسان طى نسل ها تداوم و تکامل یابد، و در غیر این صورت چنان عرصه بر انسان ها تنگ مى شد، که زندگى کردن در روى زمین غیر ممکن بود.
جالب این که: همین معنى ضمن اشاره لطیفى در سوره «الرحمن»، آیات 26 تا 28 نیز آمده است آنجا که مى فرماید: کُلُّ مَنْ عَلَیْها فان * وَ یَبْقى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ * فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ: «تمام کسانى که روى زمین زندگى مى کنند مى میرند * تنها ذات ذو الجلال و گرامى پروردگارت باقى مى ماند * پس کدامین نعمت از نعمت هاى پروردگارتان را انکار مى کنید»؟!
مطابق این آیات، مرگ، یکى از نعمت هاى بزرگ خدا است.
آرى، دنیا با تمام نعمت هایش زندانى است براى مؤمن، و خروج از این دنیا آزاد شدن از این زندان است، و از این گذشته، نعمت هاى فراوان الهى، گاه براى گروهى مایه غفلت و بى خبرى مى شود، و یاد مرگ پرده هاى غفلت را مى درد و از این نظر نیز نعمتى است و هشدارى، از همه گذشته، زندگى دنیا اگر ادامه یابد، مسلماً ملال آور و خسته کننده است، نه همچون زندگى آخرت که سر تا سر نشاط و خوشدلى است.(6)
بعد از آن، به مرحله رستاخیز انسان ها پرداخته، مى افزاید: «سپس هر زمان که بخواهد او را زنده و براى حساب و جزا محشور مى کند» (ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ).
«أَنْشَرَهُ» از ماده «انشار» به معنى گستردن بعد از جمع کردن است، و این تعبیر جالبى است که: نشان مى دهد با مرگ زندگى انسان به کلى جمع مى شود.
و در رستاخیز در محیطى بزرگتر و عالى تر گسترش مى یابد.
قابل توجه این که: در مسأله مردن و در قبر پنهان شدن، تعبیر به «مشیت الهى» شده است، ولى، در اینجا مى گوید: هر وقت خدا بخواهد او را زنده مى کند، این تفاوت تعبیر ممکن است به خاطر آن باشد که: هیچ کس از تاریخ وقوع این حادثه بزرگ (قیام قیامت) آگاه نیست، و تنها او است که مى داند، ولى در مورد مرگ به طور اجمال معلوم است که: انسان بعد از پیمودن یک عمر طبیعى خواه ناخواه مى میرد.

* * *

در آخرین آیه مورد بحث، مى فرماید: با این همه مواهب الهى نسبت به انسان از آن روز که به صورت نطفه اى بى ارزش بود، تا آن روز که قدم در این دنیا گذارد ، و راه خود را به سوى کمال طى کرد، و سپس از این دنیا مى رود و در قبر نهان مى گردد، باز این انسان راه صحیح خود را پیدا نمى کند «چنین نیست که او مى پندارد، او هنوز فرمان الهى را انجام نداده است» (کَلاّ لَمّا یَقْضِ ما أَمَرَهُ).(7)
تعبیر به «لَمّا» که معمولاً براى نفى توام با انتظار مى باشد، اشاره به این است که: با این همه مواهب الهى و این همه وسائل بیدارى که در اختیار بشر قرار داده، انتظار مى رود او در راه امتثال اوامر الهى جدى و کوشا باشد، ولى تعجب است که هنوز این وظیفه را انجام نداده.
در این که: منظور از «انسان» در اینجا چه اشخاصى هستند؟ دو تفسیر وجود دارد:
نخست این که: منظور انسان هائى هستند که در مسیر کفر، نفاق، انکار حق، ظلم و عصیان گام بر مى دارند، به قرینه آیه 34 سوره «ابراهیم» که مى فرماید: إِنَّ الْاِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفّارٌ: «انسان بسیار ظالم و کافر و ناسپاس است».
تفسیر دیگر این است که: همه انسان ها را شامل مى شود; چرا که هیچ کس (اعم از مؤمن و کافر) حق عبودیت و بندگى و اطاعت خدا را آن چنان که شایسته مقام با عظمت او است انجام نداده، آن گونه که گفته اند:
بنده همان به که ز تقصیر خویش *** عذر به درگاه خدا آورد
ورنه سزاوار خداوندیش *** کس نتواند که به جا آورد!

* * *

 


1 ـ ضمیر «إِنَّها» که مؤنث است به آیات قرآن برمى گردد.
2 ـ ضمیر در جمله «ذَکَرَهُ» به همان چیزى برمى گردد که ضمیر «إَنَّها» باز مى گردد، منتها در آنجا منظور آیات است، و لذا مؤنث آورده شده و در اینجا اشاره به خود قرآن است که مذکر لفظى مى باشد.
3 ـ «مجمع البیان»، جلد 10، صفحه 438 ـ «کافى»، جلد 2، صفحه 603.
4 ـ تعبیر «قُتِلَ الانْسانُ» نوعى نفرین و به گفته «زمخشرى» در «کشاف» از بدترین انواع نفرین است، و «ما» در جمله «ما أَکْفَرَهُ» به عنوان تعجب است، تعجب از کسى که از یک سو، این همه اسباب هدایت در اختیار دارد.
و از سوى دیگر، این همه نعمت هاى الهى شامل حال او است، باز راه کفر و کفران را پیش مى گیرد.
5 ـ «راغب» در «مفردات» مى گوید: «قَدَّرَهُ بِالتَّشْدِیْدِ: أَعْطاهُ الْقُدْرَةَ یُقالُ قَدَّرَنِىَ اللّهُ عَلى کَذا وَ قَوّانِى عَلَیْهِ» بنابراین، ماده «تقدیر» به معنى اعطاى قدرت و قوت نیز آمده است.
6 ـ شاعر مى گوید:
من از دو روزه عمر آمدم به جان، اى خضر! *** چه مى کنى تو که یک عمر جاودان دارى!
7 ـ بعضى «کَلاّ» را در اینجا به معنى «حقّا» تفسیر کرده اند، ولى، ظاهر این است که همان معنى مشهور خود را دارد و به معنى «ردع» است; چرا که بسیارى از افراد کوته بین پرادعا چنین مى پندارند: وظائف خود را در برابر خداوند انجام داده اند، آیه مى گوید: چنین نیست که آنها فکر مى کنند، هنوز وظیفه خود را انجام نداده اند.
سوره عبس/ آیه 11- 23 سوره عبس/ آیه 24- 32
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma