جهنم، کمینگاه بزرگ!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 26
سوره نبأ/ آیه 21- 30 سوره نبأ/ آیه 31- 37

بعد از بیان بعضى از دلائل معاد، و قسمتى از حوادث رستاخیز، به سراغ سرنوشت دوزخیان و بهشتیان مى رود، نخست از «دوزخیان» شروع کرده، مى فرماید: «جهنم کمینگاهى است» (إِنَّ جَهَنَّمَ کانَتْ مِرْصاداً).

* * *

«و محل بازگشت طغیانگران»! (لِلطّاغِینَ مَآباً).(1)

* * *

«مدت هاى طولانى در آن مى مانند» (لابِثِینَ فِیها أَحْقاباً).
«مِرْصاد» اسم مکان است به معنى جایگاهى که در آن کمین مى کنند، «راغب» در «مفردات» مى گوید: «مرصد» (بر وزن مرقد) و «مرصاد» هر دو یک معنى دارند، با این تفاوت که «مرصاد» به مکانى گفته مى شود که مخصوص کمین است.
بعضى نیز گفته اند: «صیغه مبالغه» است، به معنى کسى که بسیار کمین مى کند، مانند «معمار» که به معنى شخصى است که بسیار عمران و آبادى مى کند.
البته، معنى اول هم مشهورتر است و هم مناسب تر، و در این که چه کسى در دوزخ در کمین طغیانگران است؟ گفته اند: فرشتگان عذاب، زیرا طبق آیه 71 سوره «مریم»، همه انسان ها اعم از نیک و بد از کنار دوزخ، یا از بالاى آن عبور مى کنند: «وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلاّ وارِدُها کانَ عَلى رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیّاً» در این گذرگاه عمومى و همگانى فرشتگان عذاب در کمینند و دوزخیان را مى ربایند!
و اگر به معنى «صیغه مبالغه» تفسیر کنیم، خود دوزخ در کمین آنها قرار دارد و هر کدام از طغیانگران به آن نزدیک مى شوند آنها را به سوى خود مى کشاند، و در کام خود فرو مى برد، به هر حال، از این گذرگاه عمومى احدى از سرکشان نمى توانند بگذرند، یا فرشتگان عذاب آنها را مى ربایند، و یا جاذبه شدید جهنم.
«مَآب» به معنى مرجع و محل بازگشت است، و گاه به معنى منزلگاه و قرارگاه مى آید، و در اینجا به همین معنى است.
و اما «أَحْقاب» جمع «حقب» (بر وزن قفل) به معنى مدت نامعلومى از زمان است، بعضى آن را به هشتاد سال، بعضى هفتاد، و بعضى چهل سال تفسیر کرده اند، و چون از این تعبیر به هر حال استشمام مى شود که دوزخیان مدت هائى طولانى در دوزخ مى مانند، و سرانجام پایان مى یابد، و این با آیات خلود و عذاب دائم تضاد دارد، هر کدام در تفسیر آن راهى را پوئیده اند.
معروف میان مفسران این است که: منظور از «أَحْقاب» در اینجا این است که مدت هائى طولانى و سالیان دراز پى در پى مى آید و مى گذرد، بى آن که پایان یابد، و هر زمانى که مى گذرد، زمان دیگرى جانشین آن مى شود.
در بعضى از روایات نیز آمده است که: این آیه درباره گنهکارانى است که سرانجام پاک مى شوند و از دوزخ آزاد مى گردند، نه کافرانى که مخلّد در آتشند.(2)

* * *

آنگاه، به گوشه کوچکى از عذاب هاى بزرگ جهنم اشاره کرده، مى فرماید:
«آنها در آنجا نه چیز خنکى مى چشند که گرماى وحشتناک دوزخ را فرو نشاند و نه نوشیدنى گوارائى که عطش شدید آنها را تسکین بخشد» (لایَذُوقُونَ فِیها بَرْداً وَ لا شَراباً).

* * *

«جز آبى سوزان، و مایعى از چرک و خون» (إِلاّ حَمِیماً وَ غَسّاقاً).
و جز سایه دودهاى غلیظ و داغ و خفقان آور آتش که در آیه 43 سوره «واقعه» آمده است «وَ ظِلٍّ مَنْ یَحْمُوم».
«حَمِیم» به معنى آب بسیار داغ و «غَسّاق» به معنى چرک و خونى است که از زخم جارى مى شود، و بعضى آن را به معنى مایعات بد بو تفسیر کرده اند.
این در حالى است که: بهشتیان از چشمه هاى گواراى شراب طهور به وسیله پروردگارشان سیراب مى شوند «وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً»(3) و نوشیدنى هائى در ظرف هاى زیباى بهشتى است که مهر بر آن نهاده شده، مهرى که از مشک است «خِتامُهُ مِسْکٌ»(4) ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟

* * *

و از آنجا که ممکن است وجود این کیفرهاى سخت و شدید در نظر بعضى عجیب آید، در آیه بعد مى افزاید: «این مجازاتى است موافق و مناسب اعمال آنها» (جَزاءً وِفاقاً).(5)
چرا چنین نباشد؟ در حالى که آنها در این دنیا قلب هاى مظلومان را سوزاندند ، روح و جان آنها را به آتش کشیدند و با ظلم و ستم و طغیان خود بر کسى رحم نکردند، سزاوار است که در آنجا کیفرشان چنان باشد، و نوشابه هایشان چنین!
اصولاً، همان گونه که بارها تأکید کرده ایم، از آیات قرآن استفاده مى شود: حداقل، بسیارى از کیفرهاى قیامت تجسمى است از اعمال دنیاى انسان ها، چنان که در سوره «تحریم» آیه 7 مى خوانیم: یا أَیُّهَا الَّذِینَ کَفَرُوا لاتَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ: «اى کافران امروز عذر مخواهید، چرا که جزاى شما تنها اعمالى است که انجام مى دادید» (که اکنون تجسم یافته و در برابر شما حضور پیدا کرده) .

* * *

سپس، به توضیح علت این مجازات پرداخته، مى فرماید: «این به خاطر آن است که آنها امیدى به حساب و ترسى از عقاب خداوند نداشتند» (إِنَّهُمْ کانُوا لایَرْجُونَ حِساباً).
و همین بى اعتنائى به حساب و روز جزا، مایه طغیان و سرکشى و ظلم و ستم آنها شد، و آن ظلم و فساد چنین سرنوشت دردناکى را براى آنان فراهم ساخت.
در حقیقت، عدم ایمان به حساب، عاملى است براى طغیان، و آن هم عاملى است براى آن کیفرهاى سخت.
توجه داشته باشید: «لایَرْجُونَ» از ماده «رجاء» هم به معنى «امید» است و هم به معنى «عدم ترس و وحشت».
اصولاً، انسان وقتى امید و انتظار کیفر داشته باشد، طبعاً مى ترسد، و اگر نداشته باشد نمى ترسد، و این دو لازم و ملزوم یکدیگرند، لذا آنان که امید به حساب نداشته باشند ترسى هم ندارند.
تعبیر به «إِنَّ» که براى تأکید است و «کانُوا» که استمرار در ماضى را بیان مى کند و «حِساباً» که به صورت نکره بعد از نفى ذکر شده و معنى عموم را مى دهد، همه بیانگر این واقعیت است که آنها مطلقاً و هرگز هیچ گونه انتظار و ترسى از حساب و کتاب نداشتند، یا به تعبیر دیگر، حساب روز قیامت را به دست فراموشى سپرده، و از برنامه زندگى خود کاملاً حذف کرده بودند، و طبیعى است چنین افرادى، آلوده چنان گناهان عظیمى شوند، و سرانجام گرفتار این عذاب هاى سخت و دردناک.

* * *

و لذا، بلافاصله مى افزاید: «آنها آیات ما را به کلّى تکذیب کردند» (وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا کِذّاباً).(6)
هواى نفس آن چنان بر آنها چیره شده بود که همه آیات بیدارگر الهى را شدیداً انکار کردند، تا به هوس هاى سرکش خود ادامه دهند، و به خواسته ها و تمنیات نامشروع خویش لباس عمل بپوشانند.
پیداست آیات در اینجا معنى وسیع و گسترده اى دارد که همه آیات توحید، نبوت و تشریع و تکوین، و معجزات انبیا و احکام و سنن را شامل مى شود، و با توجه به تکذیب این همه نشانه ها و آیات الهى که جهان تکوین و تشریع را پر کرده، باید تصدیق کنیم که: آن مجازات براى چنین اشخاصى جزاء وفاق و کیفر مناسب است.

* * *

از آن پس، به عنوان هشدار به این طغیانگران، و هم براى تأکید بر مسأله وجود موازنه میان «جرم» و «جریمه» و حاکمیت «جزاى وفاق» مى افزاید: «ما همه چیز را قطعاً احصاء و ثبت کرده ایم» (وَ کُلَّ شَیْء أَحْصَیْناهُ کِتاباً).(7)
تا گمان نکنید چیزى از اعمال شما بى حساب و مجازات مى ماند، و نیز هرگز فکر نکنید این کیفرهاى شدید غیر عادلانه است.
این حقیقت، که تمام کارهاى انسان اعم از کوچک و بزرگ، صغیر و کبیر، آشکار و پنهان، و حتى نیات و عقائد انسان، ثبت و ضبط مى شود، در بسیارى از آیات قرآن منعکس است.
در یک جا مى فرماید: وَ کُلُّ شَیْء فَعَلُوهُ فِی الزُّبُرِ * وَ کُلُّ صَغِیر وَ کَبِیر مُسْتَطَرٌ: «هر کارى را که انجام دادند در نامه هاى اعمالشان ثبت است * و هر عمل کوچک و بزرگى نوشته مى شود».(8)
و در جاى دیگر مى فرماید: إِنَّ رُسُلَنا یَکْتُبُونَ ما تَمْکُرُونَ: «رسولان ما آنچه مکر مى کنید را مى نویسند».(9)
و در جاى سوم مى خوانیم: وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ: «ما آنچه را از پیش فرستاده اند و همچنین تمام آثار آنها را مى نویسیم».(10)
لذا، هنگامى که نامه اعمال مجرمان را به دست آنها مى دهند، فریادشان بلند مى شود، مى گویند: یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لایُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلاّ أَحْصاها: «اى واى بر ما! این چه کتابى است که هیچ کار کوچک و بزرگى نیست مگر این که آن را ثبت و شماره کرده است»؟!(11)
بدون شک، کسى که این واقعیت را با تمام قلبش باور کند، در انجام کارها بسیار دقیق و حسابگر خواهد بود، و همین اعتقاد، مانع بزرگى میان انسان و گناه ایجاد مى کند و از عوامل مهم تربیت محسوب مى شود.

* * *

در آخرین آیه مورد بحث، لحن سخن را تغییر داده، و از «غیبت» به «خطاب» مبدّل نموده، آنها را مخاطب ساخته، و ضمن جمله اى تهدیدآمیز، خشم آلود و تکان دهنده مى فرماید: «پس بچشید که چیزى جز عذاب بر شما نمى افزائیم»! (فَذُوقُوا فَلَنْ نَزِیدَکُمْ إِلاّ عَذاباً).
هر چه فریاد کنید، «یا وَیْلَتَنا» بگوئید، و تقاضاى باز گشت به دنیا و جبران گناهان نمائید، از شما مسموع نیست، و چیزى جز بر عذاب شما افزوده نخواهد شد.
این جزاى کسانى است که وقتى در مقابل دعوت پر مهر انبیاى الهى به سوى ایمان و تقوا قرار مى گرفتند، مى گفتند: سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظِینَ: «براى ما یکسان است مى خواهى اندرز ده، یا اندرز مده»!(12)
و این، جزاى کسى است که وقتى آیات الهى براى او خوانده مى شد «جز بر نفرتش چیزى نمى افزود» (وَ ما یَزِیدُهُمْ إِلاّ نُفُوراً).(13)
و بالاخره، این است سزاى کسى که از هیچ گناهى روى گردان نبود و به هیچ کار خیرى علاقه نداشت.
در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) نقل شده است که: هذِهِ الْآیَةُ أَشَدُّ ما فِى الْقُرْآنِ عَلى أَهْلِ النّارِ: «این آیه شدیدترین آیه اى است که در قرآن مجید درباره دوزخیان آمده است»!(14)
چگونه این چنین نباشد، در حالى که خداوند غفور و رحیم آن چنان بر آنها خشمگین شده که آنها را با جمله اى که تمام درهاى امید را به روى آنان مى بندد، مخاطب ساخته، و جز وعده افزودن عذاب چیزى به آنها نمى دهد.
 

* * *

1 ـ آیه محذوفى دارد و در تقدیر چنین است: «کانَت لِلطّاغِینَ مَآباً».
2 ـ تفسیر «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 494، حدیث 23 و صفحه 495، حدیث 26.
3 ـ دهر، آیه 21.
4 ـ مطففین، آیه 26.
5 ـ «جَزاءً» منصوب است به عنوان «مفعول مطلق» براى فعل محذوفى که از قرینه کلام روشن مى شود، و «وِفاق» نیز معنى مصدرى دارد، و صفت آن است و در تقدیر چنین است: «یُجازِیْهِمْ جَزاءً ذا وِفاق»!
6 ـ «کِذّاب» (به کسر کاف) یکى از صیغه هاى مصدر باب تفعیل، به معنى تکذیب است، بعضى از ارباب لغت نیز گفته اند: مصدر ثلاثى مجرد و معادل «کذب» است و به هر حال «مفعول مطلق» است براى «کَذَّبُوا» که براى تأکید آمده.
7 ـ در این آیه «کُلَّ» منصوب به فعل مقدرى است که فعل «أَحْصَیْناهُ» دلالت بر آن دارد، و «کِتاباً» منصوب است به عنوان «مفعول مطلق»; زیرا «أَحْصَیْنا» به معنى «کَتَبْنا» مى باشد، و بعضى آن را حال گرفته اند.
8 ـ قمر، آیات 52 و 53.
9 ـ یونس، آیه 21.
10 ـ یس، آیه 12.
11 ـ کهف، آیه 49.
12 ـ شعراء، آیه 136.
13 ـ اسراء، آیه 41.
14 ـ تفسیر «کشاف»، جلد 4، صفحه 690 ـ این حدیث در تفسیر «صافى»، ذیل آیه مورد بحث نیز آمده است، و همچنین در تفسیر «روح البیان»، جلد 10، صفحه 307.
سوره نبأ/ آیه 21- 30 سوره نبأ/ آیه 31- 37
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma