همه از بهر تو سر گشته و فرمانبردار...

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 26
سوره نبأ/ آیه 6- 16 پیوند این آیات با مسأله «معاد»

این آیات، در حقیقت پاسخى است به سؤالاتى که منکران معاد، و اختلاف کنندگان در این نبأ عظیم، داشته اند; زیرا در این آیات، گوشه اى از نظام حکیمانه این عالم هستى و مواهب حساب شده اى که نقش بسیار مؤثرى در زندگى انسان ها دارد، بیان شده است، از یکسو، دلیل روشنى بر قدرت خدا بر همه چیز و از جمله تجدید حیات مردگان است.
و از سوى دیگر، اشاره به این است که: این نظام حکیمانه نمى تواند بیهوده و عبث باشد، در حالى که اگر با پایان این زندگى مادى دنیا همه چیز پایان یابد، مسلماً طرحى عبث و بیهوده خواهد بود.
و به این ترتیب، از دو جهت، استدلال براى مسأله معاد محسوب مى شود، از طریق «برهان قدرت» و «برهان حکمت».
در این آیات یازده گانه، به دوازده نعمت مهم، با تعبیراتى آمیخته با لطف و محبت، توأم با استدلال و تحریک عواطف، اشاره شده است; چرا که اگر در کنار استدلالات عقلى، احساس و نشاط روحى نباشد، کارائى آن کم است.
نخست، از زمین شروع کرده، مى فرماید: «آیا زمین را گاهواره و محل آرامش شما قرار ندادیم»؟! (أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهاداً).
«مِهاد» به طورى که «راغب» در «مفردات» مى گوید: به معنى مکان آماده و صاف و مرتب است، و در اصل از «مهد» به معنى محلى که براى استراحت کودک آماده مى کنند (اعم از گاهواره و یا بستر) گرفته شده، و جمعى از ارباب لغت و مفسران ، آن را به «فراش» یعنى «بستر» تفسیر کرده اند که هم صاف و نرم است و هم راحت.
انتخاب این تعبیر براى زمین، بسیار پرمعنى است; چرا که از یکسو، قسمت هاى زیادى از زمین آن چنان نرم، صاف و مرتب است که انسان به خوبى مى تواند در آن خانه سازى کند، زراعت و باغ احداث نماید.
از سوى دیگر، همه نیازمندى هاى او بر سطح زمین یا در اعماق آن به صورت مواد اولیه و معادن گران بها نهفته است.
و از سوى سوم، مواد زائد او را به خود جذب مى کند، و اجساد مردگان به وسیله دفن در آن، به زودى تجزیه و متلاشى مى شوند، و انواع میکروب ها به واسطه اثر مرموزى که دست آفرینش در خاک نهاده است، نابود مى گردد.
و از سوى چهارم، با حرکت نرم و سریع، به دور آفتاب، و به دور خود گردش مى کند، شب و روز و فصول چهارگانه را که نقش عمده اى در حیات انسان دارند، مى آفریند.
از سوى پنجم، قسمت زیادى از آب هائى که بر سطح آن مى بارد در درون خود ذخیره مى کند، و به صورت چشمه ها و قنات ها بیرون مى فرستد.
خلاصه، در این بستر آرام، همه وسائل آسایش و آرامش فرزندان این زمین آماده و مهیا است، و هنگامى اهمیت این نعمت آشکارتر مى گردد که مختصر تزلزل و دگرگونى در آن رخ دهد.

* * *

و از آنجا که ممکن است در برابر نرمى زمین هاى مسطح، اهمیت کوه ها و نقش حیاتى آنها، فراموش شود، در آیه بعد مى افزاید: «آیا، ما کوه ها را میخ هاى زمین قرار ندادیم»؟ (وَ الْجِبالَ أَوْتاداً).
کوه ها، علاوه بر این که ریشه هاى عظیمى در اعماق زمین دارند، در آنجا به هم پیوسته و همچون زرهى پوسته زمین را در برابر فشار ناشى از مواد مذاب درونى، و تأثیر جاذبه جزر و مد آفرین ماه، از بیرون حفظ مى کنند، دیوارهاى بلندى در برابر طوفان هاى سخت و سنگین محسوب مى شوند، و پناهگاه مطمئنى براى مهد آسایش انسان مى سازند، که اگر نبودند دائماً زندگى انسان زیر ضربات کوبنده طوفان ها دست خوش ناآرامى بود.
از این گذشته، کانونى هستند براى ذخیره آب ها و انواع معادن گران بها.
علاوه بر همه اینها، در اطراف کره زمین قشر عظیمى از هوا وجود دارد که بر اثر وجود کوه ها که به صورت دنده هاى یک چرخ، پنجه در این قشر عظیم افکنده اند، همراه زمین حرکت مى کنند، دانشمندان مى گویند: اگر سطح زمین صاف بود، قشر هوا به هنگام حرکت زمین روى آن مى لغزید، و طوفان هاى عظیم ایجاد مى شد، و هم ممکن بود این اصطکاک دائمى، سطح زمین را داغ و سوزان و غیر قابل سکونت کند.

* * *

بعد از بیان این دو نمونه از مواهب و آیات آفاقى، به سراغ مواهب درونى وجودى انسان و آیات انفسى مى رود، مى فرماید: «ما شما را زوج ها آفریدیم» (وَ خَلَقْناکُمْ أَزْواجاً).(1)
«أَزْواج» جمع «زوج»، به معنى جفت، و جنس «مذکر و مؤنث» است، و آفرینش انسان از این دو جنس، علاوه بر این که ضامن بقاى نسل او است، سبب آرامش جسم و جان او محسوب مى شود، چنان که در آیه 21 سوره «روم» مى خوانیم: وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً: «از نشانه هاى (عظمت) خداوند این است که: همسرانى از جنس خودتان براى شما آفرید، تا در کنار آنها آرامش بیابید، و در میان شما محبت و رجعت قرار داد».
و به تعبیر دیگر، جنس مذکر و مؤنث هر کدام مکمل وجود دیگرى و برطرف کننده کمبودهاى طرف مقابل مى باشد.
و از آنجا که «أَزْواج» در لغت به معنى «اصناف و انواع» نیز آمده، بعضى این آیه را اشاره به اصناف مختلف انسان ها مى دانند، و تفاوت هائى که از نظر رنگ، نژاد، روحیات و استعدادهاى مختلف در میان انسان ها است، آن نیز از نشانه هاى عظمت حق و مایه تکامل جامعه انسانى است.

* * *

پس از آن، به پدیده «خواب» که از مواهب بزرگ الهى بر انسان است اشاره کرده، مى افزاید: «ما خواب شما را مایه آرامش و آسایش شما قرار دادیم» (وَ جَعَلْنا نَوْمَکُمْ سُباتاً).
«سُبات» از ماده «سبت» (بر وزن وقت) در اصل به معنى قطع نمودن است، سپس به معنى «تعطیل کار» به منظور استراحت آمده، و این که «روز شنبه» در لغت عرب «یوم السبت» نامیده شده، به خاطر آن است که این نام گذارى متأثر از برنامه هاى یهود بوده، که روز شنبه را روز تعطیلى مى دانستند.
تعبیر به «سُبات» اشاره لطیفى به تعطیل قسمت هاى قابل توجهى از فعالیت هاى جسمى و روحى انسان در حال خواب است، و همین تعطیل موقت، سبب استراحت و بازسازى اعضاى فرسوده، تقویت روح و جسم، تجدید نشاط انسان، و رفع هر گونه خستگى و ناراحتى، و بالاخره آمادگى براى تجدید فعالیت میشود.
با این که: یک سوم زندگى انسان را «خواب» فرا گرفته، و همیشه انسان با این مسأله مواجه بوده، هنوز اسرار خواب، به خوبى شناخته نشده است، و حتى این که چه عاملى سبب مى شود در لحظه معینى بخشى از فعالیت هاى مغزى از کار بیفتد، سپس پلک چشم ها بر هم آمده، و تمام اعضاى تن در سکون و سکوت فرو رود، هنوز به درستى روشن نیست!
ولى، این معنى روشن است که «خواب» نقش عظیمى در سلامت انسان دارد، و به همین دلیل پزشکان روانى تلاش مى کنند: خواب بیماران خود را به صورت عادى تنظیم کنند; چرا که بدون آن، تعادل روانى ممکن نیست.
افرادى که به صورت طبیعى نمى خوابند، افرادى پژمرده، عصبانى، افسرده، غمگین و ناراحتند، و به عکس، کسانى که از خواب معتدلى بهره مندند، به هنگامى که بیدار مى شوند نشاط و توان فوق العاده اى در خود مى بینند.
مطالعه بعد از یک خواب آرام بخش بسیار سریع پیش مى رود، و کارهاى فکرى و جسمى بعد از چنین خوابى همیشه قرین موفقیت است، و اینها همه بیانگر نقش پر اهمیت خواب در زندگى انسان است.
کمتر شکنجه اى براى انسان به اندازه «بى خوابى اجبارى و اضطرارى» دردناک و جانکاه است، و تجربه نشان داده: تحمل انسان در برابر بى خوابى بسیار کم است ، و بعد از مدت کوتاهى سلامت خود را از دست مى دهد و بیمار مى شود.
البته، آنچه درباره اهمیت خواب گفته شد، منظور از آن یک خواب متعادل و مناسب است، و گرنه پر خوابى مانند پرخورى از صفات زشت و موجب بیمارى هاى مختلف است.
و عجب این که: مقدار خواب طبیعى براى انسان ها یکسان نیست، و هیچ گونه حدّ معینى براى آن نمى توان در نظر گرفت، لذا هر کس باید با تجربه، نیاز خویش را به خواب با توجه به میزان فعالیت هاى جسمى و روحى خود دریابد.
و عجیب تر این که: به هنگام بروز حوادث سخت که انسان ناچار است مدت ها بیدار بماند، مقاومت انسان در برابر بى خوابى موقتاً افزایش مى یابد، خواب از سر انسان مى پرد، و گاه به حداقل لازم یعنى یک یا دو ساعت مى رسد، ولى، بسیار دیده شده این کمبود، به هنگام عادى شدن اوضاع جبران مى گردد، و جسم و روح انسان طلب خود را از خواب باز مى ستاند!.
البته، به ندرت کسانى یافت مى شوند که ماه ها پشت سر هم بیدار بمانند، و لحظه اى خواب به چشمانشان نرود، و به عکس افرادى هستند که حتى در موقع راه رفتن در کوچه و خیابان، و حتى موقعى که با شما سخن مى گویند خواب به آنها دست مى دهد، و اگر کسى همراه آنها نباشد خطرناک است، ولى این افراد مسلماً افراد سالمى نیستند، و خواه ناخواه گرفتار ضایعات جسمى و روحى مى گردند.
خلاصه، این تحول و دگرگونى عجیبى که به نام «خواب» در انسان پیدا مى شود، شگفتى هاى زیادى دارد که آن را شبیه یک «معجزه» مى کند.(2)
گر چه، آیه فوق ناظر به خواب به عنوان یک نعمت الهى است، ولى از آنجا که «خواب» شباهتى به «مرگ» و «بیدارى» شباهتى به «رستاخیز» دارد، مى تواند اشاره اى به این مطلب نیز باشد.

* * *

و بلافاصله، در رابطه با مسأله «خواب» سخن از موهبت «شب» به میان آورده، مى فرماید: «ما شب را پوششى قرار دادیم» (وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِباساً).

* * *

و مى افزاید: «و روز را وسیله اى براى زندگى قرار دادیم» (وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشاً).(3)
به عکس، آنچه «ثنویین» (دو گانه پرستان) بر اثر بى اطلاعى از اسرار آفرینش مى پنداشتند که: نور و روشنائى روز نعمت است، و ظلمت و تاریکى شب شر و عذاب، و براى هر کدام خالقى قائل بودند، یکى را از «یزدان» و دیگرى را از «اهریمن» مى دانستند، با کمى دقت روشن مى شود: هر یک در جاى خود نعمتى است بزرگ و سرچشمه نعمت هائى دیگر.
مطابق آیات فوق، پرده شب لباس و پوششى است بر اندام زمین، و تمام موجودات زنده اى که روى آن زیست مى کنند، فعالیت هاى خسته کننده زندگى را به حکم اجبار تعطیل مى کنند، و تاریکى را که مایه سکون، آرامش و استراحت است بر همه چیز مسلط مى سازد، تا اندام هاى فرسوده مرمت گردد و روح خسته تجدید نشاط کند; چرا که خواب آرام جز در تاریکى میسر نیست.
از این گذشته، با فرو افتادن پرده شب، نور آفتاب بر چیده مى شود، که اگر به طور مداوم بتابد، تمام گیاهان و حیوانات را مى سوزاند، و زمین جاى زندگى نخواهد بود!
به همین دلیل، قرآن مجید کراراً روى این مسأله تکیه کرده، در یک جا مى فرماید: قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللّهُ عَلَیْکُمُ النَّهارَ سَرْمَداً إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللّهِ یَأْتِیکُمْ بِلَیْل تَسْکُنُونَ فِیهِ: «بگو به من خبر دهید اگر خداوند روز را تا قیامت بر شما جاویدان کند، چه کسى غیر از خدا است که شب براى شما آورد تا در آن آرامش یابید»؟!(4)
و به دنبال آن مى فرماید: وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ: «از رحمت او است که براى شما شب و روز قرار داد تا هم در آن آرامش یابید، و هم براى بهره گیرى از فضل خدا تلاش کنید».(5)
قابل توجه این که: در قرآن مجید به بسیارى از موضوعات مهم یک بار قسم یاد شده، در حالى که به «شب» هفت بار سوگند یاد شده است! و مى دانیم سوگند به امور مهم یاد مى شود، و این خود نشانه اهمیت پرده ظلمت شب است.
آنها که «شب» را با نور مصنوعى روشن مى سازند، و تمام شب را بیدارند و به جاى آن روز را مى خوابند، افرادى رنجور، ناسالم و فاقد نشاط مى باشند.
در روستاها که به عکس شهرها شب را زود مى خوابند، و صبح زود برمى خیزند، مردم سالم تر و راحت تر زندگى مى کنند.
شب، منافع جنبى نیز دارد; چرا که سحرگاهانش بهترین وقت براى راز و نیاز به درگاه محبوب، عبادت و خودسازى و تربیت نفوس است، همان گونه که قرآن مجید در توصیف پرهیزگاران مى گوید: وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ: «آنها در سحرگاهان استغفار مى کنند».(6)-(7)
روشنائى روز نیز خود نعمتى است بى نظیر، جنب و جوش و حرکت مى آفریند، انسان را براى کار و تلاش آماده مى سازد، گیاهان را در پرتو نور خود مى رویاند، و حیوانات در پرتو آن رشد مى کنند، و به حق، تعبیر بالا که مى فرماید: «روز را وسیله معاش و زندگى شما قرار دادیم» تعبیرى است از هر نظر رسا که نیاز به شرح و توصیف ندارد.
آخرین سخن این که: آمد و شد شب و روز و نظام دقیق تغییرات تدریجى آنها، یکى از آیات خلقت و نشانه هاى خدا است، به علاوه سرچشمه پیدایش یک تقویم طبیعى براى نظام بندى زمانى زندگى انسان ها محسوب مى شود.

* * *

سپس، از «زمین» به «آسمان» پرداخته، مى فرماید: «ما بالاى سر شما هفت آسمان محکم بنا کردیم» (وَ بَنَیْنا فَوْقَکُمْ سَبْعاً شِداداً).
عدد «هفت» در اینجا ممکن است عدد «تکثیر»، و اشاره به کرات متعدد آسمان، و مجموعه هاى منظومه ها، کهکشان ها و عوالم متعدد جهان هستى باشد، که داراى خلقتى محکم، ساختمانى عظیم و قوى هستند، و یا عدد «تعداد»، به این ترتیب که: آنچه ما از ستارگان مى بینیم همه به حکم «آیه 6 سوره صافات»: إِنّا زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِزِیْنَةِ الْکَواکِبِ: «ما آسمان پائین را با ستارگان زینت بخشیدیم» متعلق به آسمان اول است، و ماوراى آن شش عالم و آسمان دیگر وجود دارد که از دسترس علم بشر بیرون است.
این احتمال نیز وجود دارد که: منظور طبقات متعدد هواى اطراف زمین باشد که: در عین رقیق بودن ظاهرى، از چنان استحکامى برخوردار است که این کره خاکى را از هجوم مستمر سنگ هاى آسمانى حفظ مى کند، و به محض این که یکى از آنها جذب کره زمین شود، بر اثر تصادم شدید با قشر هوا چنان داغ مى شود که آتش مى گیرد، و مى سوزد، و خاکستر آن به طور ملایم بر زمین مى نشیند، و اگر این قشر هوا نبود، شهرها و آبادى هاى ما شب و روز در معرض پرتاب این سنگ ها قرار داشت.
بعضى از دانشمندان محاسبه کرده اند که: استقامت قشر هواى اطراف زمین که بیش از یک صد کیلومتر ضخامت دارد به اندازه یک «سقف پولادین به ضخامت ده متر» است! و این است یکى از تفسیرهاى سبع شداد.(8)

* * *

بعد از اشاره اجمالى به آفرینش آسمان ها به سراغ نعمت بزرگ آفتاب عالمتاب مى رود و مى فرماید: «ما چراغى نورانى و حرارت بخش آفریدیم» (وَ جَعَلْنا سِراجاً وَهّاجاً).(9)
«وَهّاج» از ماده «وَهَج» (بر وزن کرج) به معنى نور و حرارتى است که از آتش صادر مى شود(10) بنابراین، ذکر این وصف براى این چراغ پر فروغ آسمانى اشاره اى به دو نعمت بزرگ است که خمیر مایه همه مواهب مادى این جهان است: «نور» و «حرارت».
نور خورشید، نه تنها صحنه زندگى انسان و تمام منظومه شمسى را روشن مى سازد، بلکه تأثیر عمیقى در پرورش موجودات زنده دارد.
حرارت آن نیز، علاوه بر تأثیرى که در حیات انسان، حیوان و گیاه به طور مستقیم دارد، منبع اصلى وجود ابرها، وزش بادها، نزول باران ها و آبیارى سرزمین هاى خشک است.
خورشید، به خاطر اشعه مخصوص «ماوراء بنفش» تأثیر فراوانى در کشتن میکروب ها دارد، که اگر نبود کره زمین به بیمارستان عظیمى تبدیل مى شد، و چه بسا در مدت کوتاهى نسل موجودات زنده از میان مى رفت.
خورشید، نورى سالم، مجانى، دائمى و از فاصله اى مناسب، نه چندان گرم و سوزان، و نه سرد و بى روح، در اختیار همه ما مى گذارد.
اگر قیمت انرژى حاصل از خورشید را با قیمت منابع دیگر انرژى محاسبه کنیم، عدد بسیار عظیمى را تشکیل مى دهد، و اگر فرضاً بخواهیم درخت سیبى را با نور و انرژى مصنوعى پرورش دهیم، قیمت هر دانه سیب سرسام آور خواهد بود، آرى این «سراجِ وهّاجِ» عالم آفرینش، همه اینها را رایگان در اختیار ما مى گذارد.(11)
جرم خورشید، حدود «یک میلیون و سیصد هزار» برابر کره زمین، و فاصله آن حدود «یک صد و پنجاه میلیون کیلومتر»، حرارت برونى سطح خورشید بالغ بر «شش هزار درجه سانتیگراد»، و حرارت درونى آن در حدود «بیست میلیون درجه»! تخمین زده شده است، همه، آن چنان حساب شده است که اگر کمى کمتر یا بیشتر مى بود، عرصه زندگى را بر اهل زمین تنگ مى کرد و ادامه حیات را غیر ممکن مى ساخت، که شرح آن در حوصله این بیان مختصر نمى گنجد.

* * *

و به دنبال نعمت نور و حرارت، از ماده حیاتى مهم دیگرى که ارتباط نزدیکى با تابش خورشید دارد، سخن به میان آورده، مى افزاید: «و ما از ابرهاى باران زا آبى فراوان نازل کردیم» (وَ أَنْزَلْنا مِنَ الْمُعْصِراتِ ماءً ثَجّاجاً).
«مُعْصِرات» جمع «معصر» از ماده «عصر» به معنى فشار است، که اشاره به «ابرهاى باران زا» است، گوئى خودش را مى فشارد تا آب از درونش فرو ریزد(12)(توجه داشته باشید مُعْصِرات اسم فاعل است).
بعضى نیز، آن را به معنى ابرهائى که آماده ریزش باران است تفسیر کرده اند; زیرا اسم فاعل، گاه به معنى آمادگى براى چیزى مى آید.
بعضى نیز گفته اند: «مُعْصِرات» صفت ابرها نیست، بلکه صفت بادها است که از هر سو ابرها را تحت فشار براى ریزش باران قرار مى دهد.
و «ثَجّاج» از ماده «ثجّ» (بر وزن حج) به معنى فرو ریختن آب به صورت پى در پى و فراوان است، و با توجه به این که: «ثَجّاج» صیغه مبالغه است، کثرت و فزونى بیشترى را بیان مى کند، و در مجموع معنى آیه چنین مى شود: ما از ابرهاى باران زا آبى فراوان و پى در پى فرو فرستادیم.

* * *

گر چه، نزول باران به خودى خود مایه خیر و برکت است، هوا را لطیف مى کند، آلودگى ها را مى شوید، کثافات را با خود مى برد، گرماى هوا را فرو مى نشاند، و حتى سرما را تعدیل مى کند، از عوامل بیمارى مى کاهد، و به انسان روح و نشاط مى دهد، ولى با این همه، در آیات بعد به سه فایده مهم آن اشاره کرده، مى فرماید: «هدف از نزول باران این است که: دانه هاى غذائى و گیاهان را به وسیله آن از زمین خارج کنیم» (لِنُخْرِجَ بِهِ حَبّاً وَ نَباتاً).

* * *

«و باغ هائى پر درخت» (وَ جَنّات أَلْفافاً).
«أَلْفاف» به گفته «راغب» در «مفردات»، اشاره به این است: درختان این باغ ها به قدرى زیاد و انبوه است که به یکدیگر پیچیده شده.(13)
در حقیقت، در این دو آیه، به تمام مواد غذائى که انسان و حیوان از آن استفاده مى کند، و از زمین مى روید، اشاره شده است; زیرا قسمت مهمى از آنها را دانه هاى غذائى تشکیل مى دهد (حَبّاً) و قسمت دیگرى سبزیجات و ریشه ها است (وَ نَباتاً) و بخش دیگرى نیز میوه ها مى باشد (وَ جَنّات).
درست است که: در این دو آیه تنها همین سه منفعت بزرگ براى نزول باران ذکر شده، ولى بدون شک، منافع باران منحصر به اینها نیست، اصولاً، حدود هفتاد درصد بدن انسان را آب تشکیل مى دهد، و سرچشمه پیدایش همه موجودات زنده طبق صریح قرآن آب است: «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْء حَیّ»(14)بنابراین، آب، نقش اصلى و اساسى را در مورد موجودات زنده، مخصوصاً انسان دارد.
نه تنها بدن انسان، که غالب کارخانه ها بدون آب فلج مى شوند و نظام صنایع نیز فرو مى ریزد.
زیبائى چهره طبیعت و نشاط آن با آب است، و بهترین جاده هاى تجارى و اقتصادى دنیا را راه هاى آبى تشکیل مى دهد.

* * *

 


1 ـ جمله «وَ خَلَقْناکُمْ أَزْواجاً» و همچنین جمله هاى مشابه آن که در آیات بعد آمده، به صورت جمله هاى مستقل و مثبت است، و این که: بعضى احتمال داده اند ممکن است به صورت «منفى» و عطف بر مفهوم
«أَ لَمْ نَجْعَل» در آیه قبل بوده باشد، بعید به نظر مى رسد، و احتیاج به تقدیر دارد.
2 ـ «مَعاش» ممکن است «اسم زمان» یا «اسم مکان» به معنى زمان و مکان زندگى و نیز ممکن است مصدر میمى باشد، و در این صورت محذوفى دارد و در تقدیر «سبباً لمعاشکم» بوده است.
ضمناً «معاش» از ماده «عیش» به معنى زندگى است و تفاوتش با حیات این است که: حیات بر خداوند و فرشتگان نیز اطلاق مى شود، اما «عیش» مخصوص زندگى انسان و حیوان است.
3 ـ درباره شگفتى هاى عالم خواب، بحث دیگرى در جلد 16، صفحه 404 به بعد (ذیل آیه 24 سوره روم) آورده ایم.
همچنین در مورد مناظرى که انسان در خواب مى بیند (رؤیا) و عجایب و شگفتى هاى آن، بحث مشروحى در جلد نهم، صفحات 311 تا 317 (ذیل آیه 4 سوره یوسف) بیان کرده ایم.
4 ـ قصص، آیه 72.
5 ـ قصص، آیه 73.
6 ـ ذاریات، آیه 18.
7 ـ درباره «اسرار شب و روز» و «نظام نور و ظلمت» در جلد 16، صفحه 146 به بعد (ذیل آیات 71 تا 73 سوره قصص) و در جلد 15، صفحات 112 تا 114 (ذیل آیه 47 فرقان) و در جلد 22، صفحه 326 (ذیل آیه 18 ذاریات) بحث هاى دیگرى داشته ایم.
8 ـ در زمینه آسمان ها هفت گانه، و تفسیرهاى آن، در جلد اول، ذیل آیه 29 سوره «بقره» مشروحاً بحث کرده ایم.
9 ـ «جَعَلْنا» در اینجا به معنى «خَلَقْنا» است و یک مفعول گرفته است.
10 ـ «مفردات راغب»، ماده «وهج»، در «لسان العرب» در معنى این لغت مى گوید: حرارت آفتاب و آتش از فاصله دور است.
11 ـ در کتاب «دنیاى ستارگان» تألیف «آنترى وایت» محاسبه اى درباره نور و حرارتى که خورشید به اهل زمین مى دهد کرده است، مى گوید: اگر قرار بود براى نور و حرارتى که رایگان از خورشید دریافت مى داریم، طبق بهاى معمولى «برق» پول بپردازیم، مردم روى زمین مى بایست هر ساعتى یک میلیارد و هفتصد میلیون دلار بپردازند، که در یک سال مبلغ سرسام آورى مى شود، این نشان مى دهد چه ثروت عظیمى از این رهگذر به طور رایگان به ما مى رسد.
و به گفته نویسنده کتاب «از جهان هاى دور»، اگر مردم زمین بخواهند نورى را که از خورشید مى گیرند از لامپ هائى دریافت دارند که در همان محلى که خورشید قرار گرفته نصب شود، به تعداد هر یک نفر بیش از «پنج میلیون میلیارد لامپ صد شمعى» باید روشن شود!
12 ـ به گفته بعضى دانشمندان، ابرها به هنگام تراکم سیستمى بر آنها حاکم مى شود که خود را مى فشارد، و در نتیجه باران از آن فرو مى بارد، و این تعبیر در حقیقت از معجزات علمى قرآن مجید محسوب مى شود (به کتاب باد و باران، صفحه 126 مراجعه شود).
13 ـ «أَلْفاف» به گفته بسیارى ارباب لغت و تفسیر، جمع «لفیف» به معنى «به هم پیچیده» است، بعضى نیز آن را جمع «لُفّ» (به ضم لام)، بعضى جمع «لِف» (به کسر لام) دانسته اند، و بعضى مى گویند: از جمع هائى است که مفرد ندارد، ولى مشهور همان اول است.
14 ـ انبیاء، آیه 30.
سوره نبأ/ آیه 6- 16 پیوند این آیات با مسأله «معاد»
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma