پاداش عظیم ابرار

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 25
سندى بزرگ بر فضیلت اهلبیت پیامبر (صلى الله علیه وآله) سیر کردن گرسنگان از بهترین حسنات است



در آیات گذشته بعد از آن که انسان ها را به دو گروه «شکور» و «کفور» یا «شکرگزار» و «کفران کننده» تقسیم کرد، اشاره کوتاهى به مجازات و کیفر سخت کفران کنندگان آمده بود، آیات مورد بحث به سراغ پاداش هاى شکرگزاران و ابرار (نیکان و پاکان) مى رود، و نکات جالبى در این زمینه یادآورى مى کند.
نخست مى فرماید: «نیکان از جامى مى نوشند که با عطر خوشى آمیخته است» (إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْس کانَ مِزاجُها کافُوراً).
«أبرار» جمع «بَرّ» (بر وزن رَبّ) در اصل، به معنى وسعت و گستردگى است، و به همین جهت صحراهاى وسیع را «بَرّ» مى گویند، و از آنجا که افراد نیکوکار، اعمالشان نتائج گسترده اى در سطح جامعه دارد، این واژه بر آنها اطلاق مى شود، و «بِرّ» (به کسر ب) به معنى «نیکوکارى» است، بعضى گفته اند: فرق بین آن و «خیر» این است که: «بِرّ» به معنى «نیکى توأم با توجه است» در حالى که «خیر» معنى اعمى دارد.
«کافور» در لغت معانى متعددى دارد و یکى از معانى معروف آن «بوى خوش» است همچنین گیاهى است خوشبو، و یکى دیگر از معانى آن همان «کافور» معمولى است که بوى تندى دارد، و براى مصارف طبى از جمله ضدعفونى کردن به کار مى رود.
به هر حال، آیه فوق نشان مى دهد: این شراب طهور بهشتى، بسیار معطر و خوشبو است که هم ذائقه از آن لذت مى برد، و هم شامه.
بعضى از مفسران نیز گفته اند: «کافور» نام یکى از چشمه هاى بهشتى است، ولى این تفسیر با تعبیر «کانَ مِزاجُها کافُوراً» که مى گوید: آمیخته با کافور است سازگار نیست.
از سوى دیگر، با توجه به این که «کافور» از ماده «کفر» به معنى «پوشش» است، بعضى از ارباب لغت مانند «راغب» در «مفردات» معتقدند: انتخاب این نام براى «کافور» به خاطر پوشیده بودن آن در میان غلاف هاى میوه درختى است که این ماده از آن گرفته مى شود.
بعضى نیز تعبیر «کافور» را اشاره به سفیدى فوق العاده و خنکى آن دانسته اند; زیرا کافور معمولى نیز از نظر «خنکى» و «سفیدى» ضرب المثل است.
اما روى هم رفته تفسیر نخست از همه مناسب تر به نظر مى رسد، به خصوص این که گاهى در عبارات، «کافور» را هم ردیف مشک و عنبر شمرده اند که از بهترین بوهاى خوش است.

* * *

آن گاه به سرچشمه اى که این جام شراب طهور از آن پر مى شود اشاره کرده: مى فرماید: «این از چشمه خاصى است که بندگان خدا از آن مى نوشند، و آن را از هر جا بخواهند جارى مى سازند»! (عَیْناً یَشْرَبُ بِها عِبادُ اللّهِ یُفَجِّرُونَها تَفْجِیراً).(1)-(2)
این چشمه شراب طهور، چنان در اختیار ابرار و عباد اللّه است که هر جا اراده کنند از همانجا سر بر مى آورد، و جالب این که: در حدیثى از امام باقر(علیه السلام)نقل شده که در توصیف آن فرمود: هِىَ عَیْنٌ فِى دارِ النَّبِى(صلى الله علیه وآله) تَفْجُرُ اِلى دُورِالْأَنْبِیاءِ وَ الْمُؤْمِنِیْنَ: «این چشمه اى است در خانه پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله) که از آنجا به خانه سایر پیامبران و مؤمنان جارى مى شود».(3)
آرى همان گونه که در دنیا چشمه هاى علم و رحمت از خانه پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)به سوى بندگان خدا و نیکان سرازیر مى شود، در آخرت که تجسم بزرگى از این برنامه است چشمه شراب طهور الهى، از همین بیت وحى مى جوشد، و شاخه هاى آن به خانه هاى مؤمنان سرازیر مى گردد!
«یُفَجِّرُونَ» از ماده «تفجیر» در اصل از ریشه «فجر» گرفته شده که به معنى شکافتن وسیع است، خواه شکافتن زمین باشد، یا چیز دیگر، و از آنجا که نور صبح گوئى پرده شب را مى شکافد، به آن «فجر» گفته اند، و به شخص فاسق از این رو «فاجر» مى گویند که: پرده حیا و پاکى را دریده، و از مسیر حق خارج شده است.
اما در آیه مورد بحث، به معنى شکافتن زمین است.
قابل توجه این که: در میان نعمت هاى فراوان بهشتى که در این سوره آمده، نخستین نعمت «شراب طهورِ معطر خاصى» ذکر شده، و این شاید به خاطر آن است که پس از فراغ از حساب محشر در نخستین گام ورود به بهشت با نوشیدن از این شراب، هرگونه اندوه، ناراحتى و ناخالصى را از درون جان خود مى شویند، و سرمست از عشق حق به استفاده از سایر مواهب بهشتى مى پردازند.

* * *

در آیات بعد، به ذکر اعمال و اوصافى که «ابرار« و «عباد اللّه» دارند، پرداخته با ذکر پنج وصف دلیل استحقاق آنها را نسبت به این همه نعمت هاى بى مانند توضیح مى دهد.
نخست مى فرماید: «آنها به نذر خود وفا مى کنند» (یُوفُونَ بِالنَّذْرِ).
دیگر این که: «از روزى که عذاب و شرّ آن گسترده است بیمناکند» (وَ یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً).
جمله «یُوفُونَ» و «یَخافُونَ» و جمله هاى بعد، که همه به صورت «فعل مضارع» آمده نشان مى دهد: این برنامه مستمر و همیشگى آنان است.
البته همان گونه که در شأن نزول گفتیم، مصداق اتم و اکمل این آیات امیر مؤمنان على، فاطمه زهراء و فرزندان آنها حسن و حسین(علیهم السلام) مى باشند که نذر خود را در مورد سه روز روزه داشتن ادا کردند، و جز با آب افطار ننمودند، و قلب آنان از خوف خدا و خوف قیامت مالا مال بود.
«مُسْتَطِیْر» به معنى گسترده و پراکنده است، و اشاره به عذاب هاى گوناگون و وسیع آن روز عظیم مى باشد.
به هر حال، وقتى آنها به نذرهائى که بر خویشتن واجب کرده اند وفا مى کنند به طریق اولى واجبات الهى را محترم شمرده و در انجام آن مى کوشند.
ترس آنها از شرّ آن روز بزرگ، اشاره به ایمانشان به معاد، و احساس مسئولیت شدید در برابر فرمان الهى است.
آنها به خوبى «معاد» را باور کرده اند، و به تمام کیفرهاى بدکاران در آن روز ایمان دارند، و اثر این ایمان در اعمالشان کاملاً نمایان است.

* * *

پس از آن به ذکر سومین عمل شایسته آنها پرداخته، مى گوید: «آنها غذاى خود را در عین این که به آن نیازمندند و دوست دارند به «مسکین»، «یتیم» و «اسیر» مى دهند» (وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً).
اطعام کردن آنها ساده نیست، بلکه توأم با ایثار در هنگام نیاز شدید است، و از سوى دیگر، اطعامى است گسترده که انواع نیازمندان را از «مسکین»، «یتیم» و «اسیر» شامل مى شود، و به این ترتیب، رحمتشان عام و خدمتشان گسترده است.
ضمیر در «عَلى حُبِّهِ» به «طعام» باز مى گردد، یعنى در عین این که به طعام علاقه دارند آن را انفاق مى کنند، و این شبیه چیزى است که در آیه 92 سوره «آل عمران» آمده است: لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتّى تُنْفِقُوا مِمّا تُحِبُّونَ: «هرگز به حقیقت نیکوکارى نمى رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید».
بعضى نیز گفته اند: ضمیر مزبور به «اللّه» بر مى گردد که در آیات گذشته آمده، یعنى آنها به عشق پروردگار، اطعام طعام مى کنند ولى با توجه به این که این مطلب در آیه بعد مى آید، معنى اول صحیح تر به نظر مى رسد.
معنى «مسکین»، «یتیم» و «اسیر» روشن است، اما در این که این اسیر اشاره به کدام اسیر است؟ در میان مفسران گفتگو است.
بسیارى گفته اند: منظور اسیرانى است که از مشرکان و کفار مى گرفتند، و به قلمرو حکومت اسلامى در «مدینه» مى آوردند.
بعضى احتمال داده اند: منظور از آن، بردگانى است که اسیر دست مالک خود مى باشند.
و بعضى آن را به زندانیان تفسیر کرده اند، ولى تفسیر اول از همه مناسب تر و مشهورتر است.
در اینجا این سؤال پیش مى آید که: مطابق شأن نزول مرد اسیر بر در خانه على(علیه السلام) به هنگام افطار آمد، مگر اسیران زندانى نبودند؟
اما با توجه به یک نکته پاسخ این سؤال روشن مى شود که: طبق نقل تواریخ در زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) مطلقاً زندانى وجود نداشت، حضرت(صلى الله علیه وآله) اسیران را تقسیم کرده، به دست مسلمانان سپرده، مى فرمود: مراقب آنها باشید، و به آنها نیکى کنید، و گاه که توانائى بر تأمین غذاى آنها را نداشتند، از دیگر مسلمانان براى اطعام اسیران کمک مى گرفتند، و آنها را همراه خود و یا حتى بدون همراهى خود به سراغ سایر مسلمانان مى فرستادند، تا به آنها کمک کنند.
زیرا در آن موقع مسلمین سخت در مضیقه بودند.
البته بعداً که حکومت اسلامى گسترش پیدا کرد، و تعداد اسیران بالا گرفت و حتى با گسترش دامنه حکومت، مجرمان زیاد شدند، زندان به وجود آمد، و ارتزاق اسیران و مجرمان از طریق بیت المال صورت مى گرفت.(4)
به هر حال، از آیه فوق به خوبى استفاده مى شود: یکى از بهترین اعمال، اطعام محرومان و نیازمندان است، نه تنها نیازمندان مسلمان که اسیران بلاد شرک، نیز تحت پوشش این دستور اسلامى قرار گرفته، تا آنجا که اطعام آنها یکى از کارهاى برجسته «ابرار» شمرده شده است.
در حدیثى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: اِسْتَوْصَوا بِالْأَسْرى خَیْراً وَ کانَ أَحَدُهُمْ یُؤْثِرُ أَسِیْرَهُ بِطَعامِهِ: «با اسیران به نیکى رفتار کنید، مسلمانان هنگامى که این سخن را شنیدند، گاه غذاى خود را به اسیر داده و او را بر خویشتن مقدم مى شمردند».(5)

* * *

چهارمین عمل برجسته ابرار را اخلاص مى شمرد، و مى فرماید: «آنها مى گویند: ما شما را تنها براى خدا اطعام مى کنیم، نه پاداشى از شما مى خواهیم و نه تشکرى» (إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً).
این برنامه منحصر به مسأله اطعام نیست که تمام اعمالشان مخلصانه و براى ذات پاک خداوند است و هیچ چشمداشتى به پاداش مردم و حتى تقدیر و تشکر آنها نیست، و اصولاً در اسلام «ارزش عمل، به خلوص نیت» است، و گرنه، اعمالى که انگیزه هاى غیر الهى داشته باشد، خواه ریاکارانه باشد، یا به خاطر هواى نفس، و یا تشکر و قدردانى مردم، یا پاداش مادى، و هیچگونه ارزش معنوى و الهى ندارد، و حدیث مشهور پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) «لا عَمَلَ اِلاّ بِالنِّیَّةِ وَ اِنَّمَا الْأَعْمالُ بِالنِّیّاتِ» اشاره به همین معنى است.
منظور از «وجه اللّه» همان ذات خدا است، و گرنه خدا «صورت» جسمانى ندارد، و این، همان چیزى است که در سایر آیات قرآن نیز روى آن تکیه و تأکید شده است، در آیه 272 «بقره» مى خوانیم: وَ ما تُنْفِقُونَ إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ اللّهِ: «شما جز براى خداوند انفاق نکنید» و در آیه 28 سوره «کهف» در توصیف همنشینان شایسته پیامبر(صلى الله علیه وآله) چنین آمده است: وَ اصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ: «با کسانى باش که پروردگار خود را صبح و شام مى خوانند، و تنها ذات او را مى طلبند».

* * *

و در آخرین توصیف «ابرار» مى فرماید: «آنها مى گویند: ما از پروردگارمان خائفیم از آن روز که عبوس و شدید است» (إِنّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِیراً).
این سخن، ممکن است زبان حال «ابرار» باشد یا زبان قال آنها.
تعبیر از روز قیامت به روز «عبوس» و «سخت» با این که عبوس از صفات انسان است و به کسى مى گویند که قیافه اش را در هم کشیده، به خاطر تأکید بر وضع وحشتناک آن روز است، یعنى آن قدر حوادث آن روز سخت و ناراحت کننده است که نه تنها انسان ها در آن روز عبوسند بلکه گوئى خود آن روز نیز عبوس است.
در این که «قَمْطَرِیْر» از چه ماده اى گرفته شده؟ در میان مفسران و ارباب لغت گفتگو است، بعضى آن را از «قَمْطر» مى دانند، و بعضى آن را مشتق از ماده «قُطْر» (بر وزن مرغ) و میم را زائده مى دانند.
ولى مشهور همان اول است که به معنى شدید و عبوس است.(6)
در اینجا سؤالى پیش مى آید و آن این که: اگر «ابرار» تنها براى ذات پاک خدا کار مى کنند، پس چرا مى گویند: ما از عذاب روز قیامت بیمناکیم؟ آیا انگیزه الهى، با انگیزه ترس از عذاب قیامت، سازگار است؟!
اما با توجه به یک نکته پاسخ این سؤال روشن مى شود، و آن این که: آنها در هر حال به خاطر خدا گام بر مى دارند، اگر از عذاب قیامت مى ترسند، به خاطر آن است که عذاب الهى است، و اگر به نعمت هاى بهشت علاقه دارند چون این نعمت ها از ناحیه او است.
و این همان چیزى است که در باب «نیت عبادت» در فقه مطرح است که مى گویند: قصد قربت در عبادات منافات با انگیزه علاقه به ثواب، و ترس از عقاب، و یا حتى کسب مواهب مادى این دنیا از سوى خداوند (مانند نماز استسقاء براى نزول باران) ندارد، زیرا همه اینها بازگشت به خداوند مى کند، و به اصطلاح از قبیل «داعى بر داعى» است، هر چند مرحله عالى عبادت این است که: علاقه به نعمت هاى بهشت و ترس از عذاب دوزخ نیز انگیزه آن نباشد بلکه یک پارچه به عنوان «حُبَّاً لِلّه» انجام گیرد.
تعبیر به «إِنّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِیراً» نیز شاهد بر این است که این خوف، نیز خوف از پروردگار است.
نکته قابل توجه این که: دومین وصف از اوصاف پنجگانه، و پنجمین وصف، هر دو مسأله خوف است، با این تفاوت که در اولى تنها سخن از خوف روز قیامت است و در دومى خوف از پروردگار در روز قیامت، در یک مورد روز قیامت چنین توصیف شده که شرّ آن گسترده است و در مورد دیگر عبوس و شدید است که در واقع یکى گستردگى کمى آن را مى رساند و دیگرى گستردگى کیفى را.

* * *

در آخرین آیه مورد بحث، به نتیجه اجمالى اعمال نیک و نیات پاکى که «ابرار» دارند اشاره کرده، مى فرماید: «به خاطر همین ها خداوند آنها را از شرّ آن روز نگهدارى مى کند، و در حالى که با طراوت، مسرور و شادمان هستند از آنها استقبال مى کند» (فَوَقاهُمُ اللّهُ شَرَّ ذلِکَ الْیَوْمِ وَ لَقّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً).
«نَضْرَةً» به معنى طراوت و خرمى و شادابى خاصى است که بر اثر وفور نعمت و رفاه به انسان دست مى دهد، آرى، رنگ رخسار آنها در آن روز از آرامش و نشاط درونى آنان خبر مى دهد.
بنابراین اگر در دنیا به خاطر احساس مسؤولیت از آن روز بیمناک بودند، خداوند در عوض آنها را در آن روز غرق شادمانى و سرور مى کند.
تعبیر به «لَقّاهُم» از تعبیرهاى بسیار جالبى است که نشان مى دهد: خداوند بزرگ از این میهمانان گران قدر با لطف خاصش استقبال مى کند، و آنها را که غرق شادى و سرورند در سایه رحمتش جاى مى دهد.

* * *


1 ـ در این که نصب «عَیْناً» براى چیست؟ احتمالات زیادى داده اند، شاید از همه مناسب تر این است که «عَیْناً» «منصوب به نزع خافض» است، و در تقدیر «مِنْ عَیْن» بوده.
بعضى نیز گفته اند: «بدل» از «کافور» و یا منصوب به اختصاص یا مدح است، و یا مفعول فعل مقدرى است، و در تقدیر «یَشْرَبُونَ عَیْناً» مى باشد، ولى همان گونه که گفتیم، معنى اول مناسب تر است.
2 ـ «یَشْرَبُ» هم به وسیله «باء» متعدى مى شود و هم بدون آن و «باء» در «بِها» ممکن است به معنى «مِن» باشد.
3 ـ تفسیر «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 477 و «روح المعانى»، جلد 29، صفحه 155.
4 ـ براى توضیح بیشتر به کتاب «احکام زندان در اسلام» مراجعه کنید.
5 ـ «کامل ابن اثیر»، جلد 2، صفحه 131.
6 ـ «مفردات راغب»، «لسان العرب»، «المنجد»، «قرطبى» و «مجمع البیان».
سندى بزرگ بر فضیلت اهلبیت پیامبر (صلى الله علیه وآله) سیر کردن گرسنگان از بهترین حسنات است
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma