خدائى که انسان را از نطفه بى ارزش آفرید...

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 25
سوره قیامت/ آیه 31- 40 1 ـ تطورات جنین یا رستاخیزهاى مکرر!



در ادامه بحث هاى مربوط به «مرگ» که نخستین گام در سفر آخرت است و در آیات گذشته آمده، در آیات مورد بحث، از خالى بودن دست کافران از توشه این مسافرت سخن مى گوید.
نخست مى فرماید: «این انسان منکر معاد، هرگز ایمان نیاورد و آیات خدا را تصدیق نکرد و براى او نماز نگذارد» (فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلّى).(1)

* * *

«بلکه راه تکذیب را پیش گرفت و به فرمان خدا پشت کرد» (وَ لکِنْ کَذَّبَ وَ تَوَلّى).
منظور از جمله «فَلا صَدَّقَ» عدم تصدیق قیامت و حساب و جزا و آیات الهى و توحید و نبوت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) است، ولى بعضى آن را اشاره به ترک انفاق و «صدقه» از ناحیه کافران دانسته اند، به قرینه ذکر آن در کنار نماز.
ولى آیه دوم به خوبى گواهى مى دهد که: نقطه مقابل این تصدیق، تکذیب است، بنابراین تفسیر اول صحیح تر به نظر مى رسد.

* * *

در آیه بعد مى افزاید: «سپس او به سوى خانواده خود بازگشت، در حالى که متکبرانه راه مى رفت» (ثُمَّ ذَهَبَ إِلى أَهْلِهِ یَتَمَطّى).
او به گمان این که با بى اعتنائى و تکذیب پیامبر(صلى الله علیه وآله) و آیات الهى، پیروزى مهمى به دست آورده، از باده غرور سرمست بود، و به سراغ خانواده خود مى آمد، تا طبق معمول مسائل افتخار آمیز را که در خارج خانه رخ داده براى آنها بازگو کند، حتى راه رفتنش و حرکت اعضاء پیکرش همگى بیانگر این کبر و غرور بوده.
«یَتَمَطّى» از ماده «مطا» در اصل به معنى پشت است و «تَمَطّى» به معنى کشیدن پشت از روى بى اعتنائى و غرور، و یا کسالت و بى حالى است، و در اینجا منظور همان معنى اول است.
بعضى نیز آن را از ماده «مطّ» (بر وزن خط) به معنى کشیدن پا یا سایر اعضاى بدن به هنگام اظهار بى اعتنائى یا کسالت مى دانند، ولى اشتقاق آن از «مطا» با ظاهر لفظ مناسب تر است.(2)
به هر حال این معنى شبیه چیزى است که در آیه 31 سوره «مطففین» آمده است: وَ اِذَا انْقَلِبُوا أَهْلَهُمْ اِنْقَلِبُوا فاکِهِیْن: «هنگامى که آنها به سوى خانواده هاى خود بازمى گردند از روى استهزا درباره مؤمنان سخن مى گویند».

* * *

سپس این گونه افراد بى ایمان را مخاطب ساخته، و به عنوان تهدید مى گوید: «عذاب الهى براى تو شایسته تر است، شایسته تر»! (أَوْلى لَکَ فَأَوْلى).

* * *

«باز هم عذاب الهى براى تو شایسته تر است، شایسته تر»! (ثُمَّ أَوْلى لَکَ فَأَوْلى).
تفسیرهاى متعدد دیگرى براى این آیه نیز ذکر کرده اند از جمله این که:
تهدیدى است به آنها که: عذاب بر تو باد باز هم عذاب بر تو باد.
یا این حالتى را که دارى: براى تو سزاوارتر است، سزاوارتر.
یا سرزنش و مذمت براى تو بهتر است، باز هم بهتر.
یا واى بر تو، باز هم واى بر تو.
یا خیرات دنیا از تو دور باد، و خیرات آخرت نیز دور باد.
یا شرّ و عذاب، دامنگیر تو باد، باز هم شر و عذاب دامنگیرت باد.
یا عذابى که در میدان بدر مشاهده مى کنى براى تو در این دنیا شایسته تر است، و عذاب قبر و قیامت نیز براى تو شایسته تر.(3)
ولى ناگفته پیدا است غالب این معانى به یک معنى کلى و جامع بر مى گردد که تهدید به عذاب و مذمت و شرّ و عقاب را در بر مى گیرد اعم از عذاب دنیا، برزخ، و قیامت.
در روایات آمده است: رسول خدا(صلى الله علیه وآله) دست «ابو جهل» را گرفت (و طبق بعضى از روایات گریبان او را گرفت) و فرمود: «أَوْلى لَکَ فَأَوْلى ثُمَّ أَوْلى لَکَ فَأَوْلى»، «ابو جهل» گفت: «مرا به چه چیز تهدید مى کنى، نه تو مى توانى و نه پروردگارت مى تواند به من زیانى برساند، من قدرتمندترین افراد این سرزمین هستم»! اینجا بود که همین جمله ها بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) به صورت آیات قرآنى نازل شد.(4)

* * *

از آن پس به دو استدلال جالب درباره معاد مى پردازد که یکى از طریق بیان هدف آفرینش و حکمت خداوند است، و دیگرى از طریق بیان قدرت او به استناد تحول و تکامل نطفه انسان در مراحل مختلف عالم جنین.
در مرحله اول مى فرماید: «آیا انسان گمان مى کند: بیهوده و بى هدف رها مى شود»؟! (أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدىً).
«سُدى» (بر وزن هدى) به معنى مهمل، بیهوده و بى هدف است، عرب مى گوید: «ابلٌ سُدى» در مورد شترى که بدون ساربان رها شده و هر جا مى خواهد به چرا مى رود.
منظور از «انسان» در این آیه، همان انسانى است که منکر معاد و رستاخیز مى باشد، آیه مى گوید: او چگونه باور مى کند خداوند این جهان پهناور را، با این عظمت، و این همه شگفتى ها، براى انسان بیافریند، ولى در آفرینش انسان هدفى نباشد،؟ چگونه مى تواند باور کرد: هر عضوى از اعضاى انسان براى هدف خاصى آفریده شده باشد، چشم براى دیدن، گوش براى شنیدن، و قلب براى رسانیدن غذا و اکسیژن و آب به تمام سلول هاى بدن. حتى خطوط سر انگشتان انسان نیز حکمتى دارد، ولى براى مجموع وجود او، هیچ هدفى در کار نیست، و بیهوده، مهمل و بدون هیچگونه برنامه، امر، نهى، تکلیف و مسئولیت آفریده شده است؟
یک فرد عادى اگر مصنوع کوچکى بى هدف بسازد به او ایراد مى کنند، و نامش را از زمره انسان هاى عاقل حذف مى نمایند، چگونه ممکن است خداوند حکیم على الاطلاق، چنین آفرینش بى هدفى داشته باشد؟!
و اگر گفته شود: هدف همین زندگى چند روزه دنیا است، همین خور و خواب تکرارى و آمیخته با هزار گونه درد و رنج، قطعاً این چیزى نیست که بتواند آن آفرینش بزرگ را توجیه کند.
بنابراین، نتیجه مى گیریم: این انسان براى هدف بزرگترى یعنى زندگى جاویدان در جوار قرب رحمت حق، و تکامل بىوقفه و بى پایان، آفریده شده است.(5)

* * *

سپس، به بیان دلیل دوم پرداخته، مى افزاید: «آیا انسان در آغاز نطفه اى از منى نبود که در رحم ریخته مى شود»؟! (أَ لَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیّ یُمْنى).

* * *

«آن گاه این مرحله را پشت سر گذارد و به صورت خون بسته درآمد، و خداوند او را آفرینش تازه اى بخشید، و موزون ساخت» (ثُمَّ کانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوّى).

* * *

باز در این مرحله متوقف نماند «خداوند از همین نطفه دو جفت مرد و زن را آفرید» (فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثى).

* * *

آیا کسى که نطفه کوچک و بى ارزش را در ظلمتکده رحم مادر، هر روز آفرینش جدیدى مى بخشد، و لباس تازه اى از حیات و زندگى در تن او مى کند، و چهره نوینى به او مى دهد، تا سرانجام، انسان مذکر یا مؤنث کاملى مى شود و از مادر متولد مى گردد «آیا چنین کسى قادر نیست مردگان را زنده کند»؟! (أَ لَیْسَ ذلِکَ بِقادِر عَلى أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتى).
این بیان، در حقیقت در مقابل منکرانى است که در مسأله معاد جسمانى غالباً دم از محال بودن مى زدند، و امکان بازگشت به زندگى را بعد از مردن و خاک شدن نفى مى کردند، و قرآن براى اثبات امکان این معنى دست انسان را گرفته و او را به آغاز خلقتش بازمى گرداند، مراحل عجیب جنین، و تطورات شگفت انگیز انسان را در این مراحل به او نشان مى دهد، تا بداند او بر همه چیز قادر و توانا است، و به تعبیر دیگر، بهترین دلیل براى امکان یک شىء وقوع آن است.

* * *


1 ـ ضمیر در جمله هاى «صَدَّقَ وَ صَلّى» به «انسان منکر معاد» باز مى گردد که از لحن کلام استفاده مى شود، و در آغاز سوره نیز به آن اشاره شده است.
2 ـ زیرا اگر از ماده «مطا» باشد، تغییرى در ظاهر لفظ حاصل نشده، در حالى که اگر از ماده «مط»باشد، «یَتَمَطّى» در اصل «یَتَمَطَّط» بوده که «طاء» آخر آن تبدیل به «یاء» شده است.
3 ـ مطابق بعضى از تفسیرها «أَولى» در اینجا «افعل تفضیل» است و طبق بعضى از تفاسیر «أَولى» «فعل ماضى» از باب افعال از ماده «ولى» است، و مفهوم جمله چنین مى شود: «قارَبَکَ اللّهُ الْعَذابَ».
و بعضى گفته اند: «أَولى» از «اسماء افعال» است و معنى «قارب» دارد، ولى مناسب همان معنى اول است (به «البیان فى غریب اعراب القرآن»، «روح المعانى»، «المیزان» و «المنجد» مراجعه شود).
4 ـ «مجمع البیان»، جلد 10، صفحه 401.
5 ـ در این زمینه بحث دیگرى در ذیل آیه 115 سوره «مؤمنون» (جلد 14، صفحه 346) نیز داشتیم.
سوره قیامت/ آیه 31- 40 1 ـ تطورات جنین یا رستاخیزهاى مکرر!
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma