انسان بهترین داور خویش است

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 25
سوره قیامت/ آیه 7- 15 سوره قیامت/ آیه 16- 19


در آیات گذشته، سخن به سؤالى که منکران رستاخیز درباره قیامت داشتند منتهى شد، آنها مى گفتند: اگر قیامت راست است کى خواهد آمد؟!
آیات مورد بحث، پاسخ گویائى است به این سؤال.
نخست به حوادث قبل از رستاخیز، یعنى تحول عظیمى که در دنیا پیدا مى شود، و نظام آن متلاشى مى گردد اشاره کرده، مى فرماید: «هنگامى که چشم ها از شدت هول و وحشت به گردش درآید و مضطرب شود» (فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ).(1)

* * *

«و زمانى که ماه بى نور و منخسف گردد» (وَ خَسَفَ الْقَمَرُ).

* * *

«و زمانى که خورشید و ماه در یک جا جمع شوند» (وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ).
در این که منظور از «جمع ماه و خورشید» چیست؟ مفسران تفسیرهاى گوناگونى ذکر کرده اند:
گاه گفته اند: هر دو در کنار هم قرار مى گیرند، و یا هر دو با هم از مشرق طلوع کرده در مغرب غروب مى کنند.
و گاه گفته اند: هر دو در این صفت که نور خود را از دست مى دهند جمع خواهند بود.(2)
این احتمال نیز وجود دارد که: ماه تدریجاً تحت تأثیر جاذبه خورشید به آن نزدیک و سرانجام به سوى آن جذب و جمع مى شود و هر دو بى فروغ مى گردند.
به هر حال، در اینجا به دو قسمت از مهمترین پدیده هاى انقلابى آخر جهان، یعنى بى نور شدن ماه، و جمع شدن خورشید و ماه با یکدیگر، اشاره شده، که در آیات دیگر قرآن نیز کم و بیش اشاراتى به آن دیده مى شود، مثلاً در آیه 1 سوره «تکویر» مى فرماید: إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ: «هنگامى که خورشید تاریک گردد» و مى دانیم: نور ماه از خورشید است، هنگامى که خورشید تاریک شود، ماه نیز تاریک مى گردد، در نتیجه کره زمین در ظلمت و تاریکى وحشتناکى فرو مى رود.

* * *

به این ترتیب، با یک انقلاب و تحول عظیم، جهان پایان مى یابد سپس با تحول عظیم دیگرى (با نفخه صور دوم که نفخه حیات است) رستاخیز انسان ها آغاز مى گردد، «و در آن روز انسان مى گوید: راه فرار کجاست»! (یَقُولُ الْإِنْسانُ یَوْمَئِذ أَیْنَ الْمَفَرُّ).(3)
آرى، انسان هاى کافر و گنهکار که روز قیامت را تکذیب مى کردند آن روز از شدت خجالت و شرم، پناهگاهى مى جویند، و از سنگینى بار گناه و ترس از عذاب راه فرار مى طلبند، درست همانند این دنیا که وقتى مواجه با حادثه خطرناکى مى شدند، دنبال راه فرار مى گشتند آنجا را نیز به اینجا قیاس مى کنند!

* * *

ولى به زودى به آنها گفته مى شود: «هرگز چنین نیست، راه فرار و پناهگاهى در اینجا وجود ندارد» (کَلاّ لا وَزَرَ).(4)

* * *

«بلکه قرارگاه نهائى همگان به سوى پروردگار است» و جز او پناهگاهى وجود ندارد (إِلى رَبِّکَ یَوْمَئِذ الْمُسْتَقَرُّ).
براى این آیه، غیر از تفسیر فوق، تفسیرهاى دیگرى نیز ذکر کرده اند از جمله این که: در آن روز حکم نهائى به دست خدا است.
یا این که قرارگاه نهائى از بهشت و دوزخ به فرمان او است.
یا این که استقرار براى محاکمه و حساب در پیشگاه او است.
ولى با توجه به آیه بعد، تفسیرى را که انتخاب کردیم از همه مناسب تر است.
بعضى معتقدند: این آیه، از جمله آیاتى است که خط سیر تکامل ابدى انسان را بیان مى کند، و در زمره آیاتى است که مى گوید: وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ: «بازگشت همه به سوى او است»(5) و یا أَیُّهَا الإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقِیهِ:
«اى انسان تو با سعى و زحمت به سوى پروردگارت پیش مى روى، و او را ملاقات خواهى کرد»(6) و وَ أَنَّ إِلى رَبِّکَ الْمُنْتَهى: «و این که همه به سوى پروردگارت باز مى گردند».(7)-(8)
به تعبیر روشن تر، انسان ها رهروانى هستند که از سر حدّ عدم حرکت کرده و تا به اقلیم وجود این همه راه را آمده اند، و در این اقلیم، نیز رو به سوى وجود مطلق و هستى بى پایان خداوند در حرکتند، و هر گاه از مسیر اصلى و صراط مستقیم منحرف نشوند این حرکت تکاملى تا ابد ادامه خواهد یافت و هر روز وارد مرحله تازه اى از قرب خدا مى شوند، اما اگر از مسیر خود منحرف شوند، سقوط کرده و نابود خواهند شد.

* * *

سپس در ادامه همین سخن، مى افزاید: «در آن روز انسان را از تمام کارهائى که «مقدم» داشته یا «مؤخر» نموده است آگاه مى سازند» (یُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ یَوْمَئِذ بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ).
در این که: منظور از این دو تعبیر، چیست؟ تفسیرهاى زیادى ذکر شده است:
نخست این که: منظور اعمالى است که در حیات خود از پیش فرستاده، یا آثارى که بعد از مرگ از او باقى مانده، اعم از سنت نیک و بد، که در میان مردم گذاشته و به آن عمل مى کنند، و حسنات و سیئاتش به او مى رسد، و یا کتاب و نوشته ها، و بناهاى خیر و شر، و فرزندان صالح و ناصالح، که آثارش به او مى رسد.
دیگر این که: منظور اولین اعمالى است که به جا آورده، و آخرین اعمالى که در عمرش انجام داده است، و به تعبیر دیگر از تمام اعمالش با خبر مى شود.
سوم این که: اموالى را که پیش از خود فرستاده، و اموالى را که براى وارثان گذاشته است.
بعضى نیز گفته اند: منظور گناهانى است که مقدم داشته، و اطاعاتى است که مؤخر داشته است، یا بالعکس.
اما از همه مناسب تر تفسیر اول است، به خصوص این که در حدیثى از امام باقر(علیه السلام) در تفسیر این آیه آمده است: (یُنَبَّؤُ) بِما قَدَّمَ مِنْ خَیْر وَ شَرٍّ، وَ ما أَخَّرَ مِنْ سُنَّة لَیْسَ بِها مِنْ بَعْدِهِ، فَاِنْ کانَ شَرّاً کانَ عَلَیْهِ مِثْلُ وِزْرِهِمْ، وَ لا یَنْقُصُ مِنْ وِزْرِهِمْ شَیْئاً، وَ اِنْ کانَ خَیْراً کانَ لَهُ مِثْلُ أُجُورِهِمْ، وَ لا یَنْقُصُ مِنْ أُجُورِهِمْ شَیْئاً:
«در آن روز به انسان خبر مى دهند آنچه از خیر و شرّ را مقدم داشته، و آنچه مؤخر نموده است، از سنت هائى که از خود به یادگار گذارده، تا کسانى که بعد از او مى آیند به آن عمل کنند، اگر سنت بدى بوده به اندازه گناه عمل کنندگان بر او خواهد بود، بى آن که چیزى از گناه آنان بکاهد، و اگر سنت خیرى بوده همانند پاداش هاى آنها براى او خواهد بود بى آن که چیزى از اجر آنها کاسته شود».(9)

* * *

در آیه بعد مى افزاید: گرچه خداوند و فرشتگان او انسان را از تمام اعمالش آگاه مى کنند، ولى نیازى به این اعلام نیست، «بلکه انسان خودش از وضع خود آگاه است» و خود و اعضایش در آن روز بزرگ شاهد و گواه او هستند (بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ).

* * *

«هر چند در ظاهر براى خود عذرهائى بتراشد» (وَ لَوْ أَلْقى مَعاذِیرَهُ).
این آیات، در حقیقت همان چیزى را مى گوید که در آیات دیگر قرآن درباره گواهى اعضاى انسان بر اعمال او آمده است، مانند آیه 20 سوره «فصلت» که مى گوید: شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ: «گوش ها، چشم ها و پوست هاى تنشان به آنچه انجام مى دادند گواهى مى دهند» و آیه 65 «یس» که مى فرماید: وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ: «دست هاى آنها با ما سخن مى گویند، و پاهایشان به اعمالى که انجام داده اند گواهى مى دهند»!
بنابراین، در آن دادگاه بزرگ قیامت، بهترین گواه بر اعمال انسان، خود اوست; چرا که او از همه بهتر از وضع خویشتن آگاه است، هر چند خداوند براى اتمام حجت گواهان زیاد دیگرى نیز براى او قرار داده است.
«بَصِیْرَة» هم معناى مصدرى دارد (بینائى و آگاهى) و هم معنى وصفى (شخص آگاه) و لذا بعضى آن را به معنى «حجت و دلیل و برهان» که آگاهى بخش است تفسیر کرده اند.(10)
«مَعاذِیر» جمع «معذرت»، در اصل به معنى پیدا کردن چیزى است که آثار گناه را از بین ببرد که گاهى عذر واقعى است، و گاه صورى و ظاهرى.
بعضى نیز گفته اند : «مَعاذِیر» جمع «معذار» به معنى پرده و پوشش است، طبق این تفسیر معنى آیه چنین مى شود: انسان بر خویشتن آگاهى دارد هر چند پرده ها بر اعمال خود بیفکند، و کارهاى خویش را مستور دارد، ولى تفسیر اول مناسب تر است.
به هر حال، حاکم بر حساب و جزا در آن روز بزرگ، کسى است که هم از اسرار درون و برون آگاه است، و هم خود انسان را حسابگر اعمال خویش قرار مى دهد، همان گونه که در آیه 14 سوره «اسراء» آمده: اقْرَأْ کِتابَکَ کَفى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً: «نامه اعمالت را بخوان، کافى است که امروز خود حسابگر خویش باشى»!
گرچه آیات مورد بحث، همگى درباره معاد و قیامت سخن مى گوید، ولى مفهوم آن گسترده است، عالم دنیا را نیز شامل مى شود، در اینجا نیز مردم از حال خود آگاهند، هر چند گروهى با دروغ، پشت هم اندازى، ظاهرسازى و ریاکارى چهره واقعى خویش را مکتوم مى دارند.
لذا در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) آمده است که: ما یَصْنَعُ أَحَدُکُمْ أَنْ یَظْهَرَ حُسْناً، وَ یُسِرُّ سَیِّئاً أَ لَیْسَ اِذا رَجَعَ اِلى نَفْسِهِ یَعْلَمُ أَنَّهُ لَیْسَ کَذلِکَ، وَ اللّهُ سُبْحانَهُ یَقُولُ: بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ، اِنَّ السَّرِیْرَةَ اِذا صَلَحَتْ قَوِیَتْ الْعلانِیَةُ: «هر گاه یکى از شما ظاهر خود را بیاراید اما در پنهانى بد کار باشد چه مى تواند انجام دهد؟ آیا هنگامى که به خویشتن مراجعه کند، نمى داند که این گونه نیست؟ همان گونه که خداوند سبحان مى فرماید: بلکه انسان به خویشتن آگاه است، هنگامى که باطن انسان صالح گردد ظاهر او نیز تقویت مى شود».(11)
و در احادیث روزه مریض نیز آمده است: یکى از یاران امام صادق(علیه السلام)سؤال کرد: مَا حَدُّ الْمَرَضِ الَّذِی یُفْطِرُ صَاحِبُهُ؟: «میزان آن بیمارى که مجوز افطار است چیست»؟ امام(علیه السلام) در جواب فرمود: بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ، هُوَ أَعْلَمُ بِما یُطِیْقُ: «انسان از وضع خود آگاه تر است و بهتر مى داند چه اندازه توانائى دارد».(12)

* * *


1 ـ «بَرِقَ» از ماده «برق» (بر وزن فرق) در اصل، به معنى روشنائى و برقى است که در میان ابرها ظاهر مى شود، سپس به هر نوع روشنائى اطلاق شده، برق زدن چشم ها که در این آیه به آن اشاره شده، به معنى حرکت شدید و اضطراب آمیز آن از شدت هول و ترس است.
بعضى نیز آن را به معنى ساکن شدن حدقه چشم و خیره نگاه کردن به یک نقطه که آن هم غالباً نشانه وحشت است، تفسیر کرده اند، و شواهدى از اشعار عرب بر این معنى که برق زدن چشم، به معنى تحیر است آورده اند، ولى تفسیر اول مناسب تر به نظر مى رسد.
2 ـ مرحوم «طبرسى» در «مجمع البیان» مى گوید: جمع، سه گونه است: جمع در مکان، جمع در زمان، و جمع اوصاف در شىء واحد (مانند جمع علم و عدالت در یک انسان) ولى جمع به معنى «اشتراک دو چیز در صفت» مثل بى نور شدن ماه و خورشید با هم، یک نوع تعبیر مجازى است (که باید از قرینه استفاده شود) (مجمع البیان، جلد 10، صفحه 395).

3 ـ «مَفَرّ» اسم مکان است از «فرار» و بعضى احتمال داده اند: مصدر بوده باشد، ولى، این احتمال در اینجا بعید به نظر مى رسد.
4 ـ «وَزَر» (بر وزن قمر) در اصل، به معنى پناهگاه هاى کوهستانى و مانند آن است، و «وزیر» را از این جهت «وزیر» مى گویند که در کارها به او پناه مى برند، در آیه مورد بحث به معنى هر گونه پناهگاه است.
5 ـ تغابن، آیه 3.
6 ـ انشقاق، آیه 6.
7 ـ نجم، آیه 42.
8 ـ البته در تفسیر این آیات نظرات دیگرى نیز هست که در ذیل آنها بیان کرده ایم.
9 ـ تفسیر «برهان»، جلد 4، صفحه 406، نظیر همین حدیث در تفسیر «قرطبى»، جلد 10، صفحه 6891 نیز آمده است.
10 ـ بنابر احتمال اول، «تاء» آن مصدرى است، و بنابر احتمال دوم «تاء» تأنیث است، به خاطر این که انسان در اینجا به معنى «جوارح» یا به معنى «نفس» است که تأنیث مجازى دارد، و بعضى نیز آن را «تاء مبالغه» مى دانند که خبر از شدت آگاهى انسان بر خویشتن مى دهد.
11 ـ «مجمع البیان»، جلد 10، صفحه 396.
12 ـ «مجمع البیان»، جلد 10، صفحه 396 (این حدیث را مرحوم «صدوق» در «من لا یحضر» در کتاب صیام نیز آورده است ـ جلد 2، صفحه 132، باب حدّ المرض الذى یفطر صاحبه، حدیث 1941).
سوره قیامت/ آیه 7- 15 سوره قیامت/ آیه 16- 19
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma