1 ـ تحقیق گسترده اى پیرامون علم غیب

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 25
عالم الغیب خدا است 2 ـ راه دیگرى براى اثبات علم غیب پیشوایان



با دقت در آیات مختلف قرآن، به خوبى روشن مى شود: دو دسته آیه در زمینه علم غیب وجود دارد، نخست آیاتى که علم غیب را مخصوص خدا معرفى کرده و از غیر او نفى مى نماید، مانند آیه 59 «انعام»: وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاّ هُوَ: «کلیدهاى غیب نزد خدا است که جز او کسى آنها را نمى داند».
و آیه 65 «نمل»: قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلاَّ اللّهُ: «بگو هیچ یک از کسانى که در آسمان ها و زمین هستند غیب را نمى دانند، جز خدا».
و مانند آنچه درباره پیامبر(صلى الله علیه وآله) در آیه 50 سوره «انعام» آمده است: قُلْ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزائِنُ اللّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ: «بگو من به شما نمى گویم خزائن خداوند نزد من است، و من غیب را نمى دانم».
و در آیه 188 «اعراف» مى خوانیم: وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ: «اگر من غیب را مى دانستم خیر فراوانى براى خود فراهم مى نمودم» و بالاخره در آیه 20 «یونس» مى خوانیم: فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلّهِ: «بگو غیب مخصوص خدا است». و امثال این آیات.
گروه دوم آیاتى است که به روشنى نشان مى دهد: اولیاى الهى «اجمالاً» از غیب آگاهى داشتند، چنان که در آیه 179 «آل عمران» مى خوانیم: وَ ما کانَ اللّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْبِ وَ لکِنَّ اللّهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ: «چنان نبود که خدا شما را از علم غیب آگاه کند ولى خداوند از میان رسولان خود هر کس را بخواهد برمى گزیند» (و قسمتى از اسرار غیب را در اختیار او مى گذارد).
و در معجزات حضرت مسیح مى خوانیم: وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ: «من شما را از آنچه مى خورید، یا در خانه هاى خود ذخیره مى کنید خبر مى دهم».(1)
آیه مورد بحث نیز، با توجه به استثناءئى که در آن آمده نشان مى دهد: خداوند قسمتى از علم غیب را در اختیار رسولان برگزیده اش قرار مى دهد (زیرا استثناءء از نفى، همیشه اثبات است).
از سوى دیگر، آیاتى از قرآن که مشتمل بر خبرهاى غیبى است نیز کم نیست، مانند آیات دوم تا چهارم سوره «روم»: غُلِبَتِ الرُّومُ * فِی أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ * فِی بِضْعِ سِنِینَ: «رومیان مغلوب شدند * و این شکست در سرزمین نزدیک واقع شد، اما آنها بعد از این مغلوبیت به زودى غالب خواهند شد * در عرض چند سال».
و آیه 85 سوره «قصص» که مى گوید: إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلى مَعاد: «آن کس که قرآن را بر تو فرض کرد تو را به جایگاهت (مکّه) بازمى گرداند».
و آیه 27 «فتح» که مى گوید: لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللّهُ آمِنِینَ: «شما به خواست خدا مسلماً وارد مسجد الحرام مى شوید در نهایت امنیت». و مانند این آیات.
اصولاً وحى آسمانى که بر پیامبران نازل مى شود، نوعى غیب است که در اختیار آنان قرار مى گیرد، چگونه مى توان گفت، آنها آگاهى از غیب ندارند در حالى که وحى بر آنان نازل مى شود.
از همه اینها گذشته، روایات زیادى داریم که نشان مى دهد: پیامبر(صلى الله علیه وآله) و امامان معصوم(علیهم السلام) اجمالاً از غیب آگاهى داشتند، و گاه از آن خبر مى دادند. مثلاً در داستان فتح «مکّه» و ماجراى «حاطب بن ابى بلتعه» که نامه اى به مردم «مکّه» نوشت و به دست زنى به نام ساره داد، تا به مشرکان «مکّه» برساند، و آنها را از حمله قریب الوقوع لشکر اسلام آگاه سازد، و آن زن نامه را در میان گیسوان خود پنهان کرد، و به سوى «مکّه» حرکت نمود، پیامبر(صلى الله علیه وآله) على(علیه السلام) و بعضى دیگر از مسلمانان را به سراغ او فرستاده، فرمود:
در منزلگاهى که نامش روضه «خاخ» است به چنین زنى برخورد مى کنید که نامه اى از «حاطب» به مشرکان «مکّه» دارد، نامه را از او بگیرید، و آنها رفتند و او را یافتند، او در آغاز شدیداً انکار کرد، ولى سرانجام اعتراف نمود و نامه را از او گرفتند.(2)
و مانند خبر دادن از ماجراى جنگ «موته» و شهادت «جعفر»، و بعضى دیگر از فرماندهان اسلام که در همان لحظه وقوع، پیامبر(صلى الله علیه وآله) در «مدینه» مسلمانان را آگاه کرد(3) و مانند آن در زندگى پیامبر(صلى الله علیه وآله) کم نیست.
در «نهج البلاغه» نیز پیشگوئى هاى بسیارى از حوادث آینده به چشم مى خورد که نشان مى دهد، على(علیه السلام) این اسرار غیب را مى دانست، مانند آنچه در خطبه 13 در مذمت اهل «بصره» آمده است که مى فرماید: کَأَنِّی بِمَسْجِدِکُمْ کَجُؤْجُؤِ سَفِینَة قَدْ بَعَثَ اللَّهُ عَلَیْهَا الْعَذَابَ مِنْ فَوْقِهَا وَ مِنْ تَحْتِهَا وَ غَرِقَ مَنْ فِی ضِمْنِهَا:
«گویا مى بینم عذاب خدا از آسمان و زمین بر شما فرود آمده و همه غرق شده اید، تنها قله بلند مسجدتان، همچون سینه کشتى در روى آب نمایان است»!.
در روایات دیگرى که در کتب علماى اهل سنت و شیعه نقل شده، پیشگوئى هاى متعددى از آن حضرت(علیه السلام) نسبت به حوادث آینده آمده است، مانند آنچه به «حجر بن قیس» فرمود که تو را بعد از من مجبور به لعن مى کنند.(4)
و آنچه درباره «مروان» فرمود که او پرچم ضلالت را بعد از پیرى به دوش خواهد کشید.(5)
و آنچه «کمیل بن زیاد» به «حجاج» گفت که: «امیر مؤمنان على(علیه السلام) به من خبر داده تو قاتل منى».(6)
و آنچه درباره خوارج «نهروان» فرمود که در جنگ با آنها از گروه ما، ده نفر کشته نمى شود، و از آنها ده نفر نجات نمى یابد و مطلب عیناً چنین شد.(7)
و آنچه درباره محل قبر امام حسین(علیه السلام) به هنگام عبور از کنار سرزمین کربلا به «اصبغ بن نباته» فرمود.(8)
در کتاب «فضائل الخمسه» روایات فراوانى از کتب اهل سنت درباره وسعت فوق العاده علم على(علیه السلام) نقل شده که ذکر همه آنها در اینجا به طول مى انجامد.(9)
در روایات اهلبیت(علیهم السلام) نیز در احادیث متعددى اشاره به علم غیب براى امامان معصوم شده است از جمله در کتاب «کافى»، جلد اول در ابواب متعدد تصریح یا اشاراتى در این زمینه دیده مى شود.
و مرحوم «علامه مجلسى» در «بحار الانوار»، جلد 26 احادیث زیادى که بالغ بر 22 حدیث مى شود در این زمینه آورده است.
روى هم رفته روایات در زمینه آگاهى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و امامان معصوم(علیهم السلام) بر اسرار غیب در حدّ تواتر است.
اکنون سخن در این است که چگونه بین این آیات و روایات که بعضى علم غیب را از غیر خدا نفى، و بعضى اثبات مى کنند جمع کنیم؟
در اینجا طرق مختلفى براى جمع وجود دارد.
1 ـ از معروفترین راه هاى جمع این است که: منظور از اختصاص علم غیب به خدا علم ذاتى و استقلالى است، بنابراین، غیر او مستقلاً هیچگونه آگاهى از غیب ندارند، و هر چه دارند از ناحیه خدا است، با الطاف و عنایت او است، و جنبه تبعى دارد.
شاهد این جمع همان آیه مورد بحث است، که مى گوید:
«خداوند هیچ کس را از اسرار غیب آگاه نمى کند، مگر رسولانى را که مورد رضایت او هستند».
در «نهج البلاغه» نیز به همین معنى اشاره شده است که: وقتى على(علیه السلام) از حوادث آینده خبر مى داد (و حمله مغول را به کشورهاى اسلامى پیش بینى مى فرمود) یکى از یارانش عرض کرد: اى امیر مؤمنان آیا داراى علم غیب هستى؟ حضرت خندیده، فرمود: لَیْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَیْب وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِی عِلْم!: «این علم غیب نیست، این علمى است که از صاحب علمى (پیامبر) آموخته ام»!.(10)
این جمع را بسیارى از دانشمندان و محققان پذیرفته اند.
2 ـ اسرار غیب دو گونه است: قسمتى مخصوص به خدا است و هیچ کس جز او نمى داند، مانند قیام قیامت، و امورى از قبیل آن، و قسمتى از آن را به انبیاء و اولیاء مى آموزد، چنان که در «نهج البلاغه» در ذیل همان خطبه اى که در بالا اشاره کردیم مى فرماید: وَ إِنَّمَا عِلْمُ الْغَیْبِ عِلْمُ السَّاعَةِ، وَ مَا عَدَّدَهُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِقَوْلِهِ: إِنَّ اللّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السّاعَةِ، وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ، وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْض تَمُوتُ:
«علم غیب تنها علم قیامت و آنچه خداوند در این آیه برشمرده است مى باشد آنجا که مى فرماید: آگاهى از زمان قیامت مخصوص خدا است و او است که باران را نازل مى کند، و آنچه در رحم مادران است مى داند، و هیچ کس نمى داند فردا چه مى کند یا در چه سرزمین مى میرد».
سپس امام(علیه السلام) در شرح این معنى افزود: «خداوند سبحان از آنچه در رحم ها قرار دارد آگاه است، پسر است یا دختر؟ زشت است یا زیبا؟ سخاوتمند است یا بخیل؟ سعادتمند است یا شقى؟ اهل دوزخ است یا بهشت؟... اینها علوم غیبى است که غیر از خدا کسى نمى داند، و غیر از آن علومى است که خدا به پیامبرانش تعلیم کرده و او به من آموخته است».
(11)
ممکن است بعضى از انسان ها علم اجمالى به وضع جنین، یا نزول باران و مانند آن پیدا کنند، اما علم تفصیلى و آگاهى بر جزئیات این امور، مخصوص ذات پاک خدا است، همان گونه که در مورد قیامت، ما نیز علم اجمالى داریم، اما از جزئیات و خصوصیات قیامت بى خبریم، و اگر در روایاتى آمده است که پیامبر یا امامان از بعضى از نوزادان، یا از پایان عمر بعضى از افراد خبر دادند، مربوط به همان علم اجمالى است.
3 ـ راه دیگر براى جمع میان این دو گروه از آیات و روایات این که: اسرار غیب در دو جا ثبت است: در لوح محفوظ: «خزانه مخصوص علم خداوند» که هیچگونه دگرگونى در آن رخ نمى دهد و هیچ کس از آن آگاه نیست و «لوح محو و اثبات» که علم به مقتضیات است نه علت تامه، و به همین دلیل قابل دگرگونى است و آنچه دیگران نمى دانند مربوط به همین قسمت است.
لذا در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: اِنَّ لِلّهِ عِلْماً لَمْ یَعْلَمْهُ اِلاّ هُوَ، وَ عِلْماً أَعْلَمَهُ مَلائِکَتَهُ وَ رُسُلَهُ، فَما أَعْلَمَهُ مِلائکِتَهُ وَ أَنْبِیائَهُ وَ رُسُلَهُ فَنَحْنُ نَعْلَمُهُ:
«خداوند علمى دارد که جز خودش نمى داند و علمى دارد که فرشتگان و پیامبران را از آن آگاه ساخته، آنچه را به فرشتگان و پیامبران و رسولانش داده ما مى دانیم».(12)
از امام على بن الحسین(علیه السلام) نیز نقل شده است که فرمود: لَوْ لا آیَةٌ فِى کِتابِ اللّهِ لَحَدَّثْتُکُمْ بِما یَکُونُ اِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ! فَقُلْتُ لَهُ أَیَّةُ آیَة؟ قالَ: قَوْلُ اللّهِ: یَمْحُو اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ:
«اگر آیه اى در قرآن مجید نبود من از آنچه در گذشته اتفاق افتاده، و حوادثى که تا روز قیامت اتفاق مى افتد، خبر مى دادم.
کسى عرض کرد: کدام آیه؟
فرمود: خداوند مى فرماید یَمْحُو اللّهُ ما یَشاءُ: «خدا هر چیزى را بخواهد محو مى کند، و هر چیزى را بخواهد ثابت مى دارد و ام الکتاب (لوح محفوظ) نزد او است».
تقسیم بندى علوم، مطابق این جمع، بر اساس حتمى بودن و نبودن آن است و در جمع سابق بر اساس مقدار معلومات است (دقت کنید)
4 ـ راه دیگر این که خداوند بالفعل از همه اسرار غیب آگاه است، ولى انبیاء و اولیاء ممکن است بالفعل بسیارى از اسرار غیب را ندانند، اما هنگامى که اراده کنند، خداوند به آنها تعلیم مى دهد، و البته این اراده نیز با اذن و رضاى خدا انجام مى گیرد.
بنابراین جمع آیات و روایاتى که مى گوید: «آنها نمى دانند» اشاره به ندانستن فعلى است.
و آنها که مى گوید: «مى دانند» اشاره به امکان دانستن آن است.
این، درست به آن مى ماند که کسى نامه اى را به انسان بدهد که به دیگرى برساند، در اینجا مى توان گفت: او از محتواى نامه اطلاعى ندارد، و در عین حال، مى تواند نامه را باز کند و باخبر شود، گاه صاحب نامه اجازه مطالعه را به او داده، در این صورت مى توان او را از یک نظر عالم به محتواى نامه دانست، و گاه به او اجازه نداده است.
شاهد این جمع روایاتى است که در کتاب «کافى» در بابى تحت عنوان: اِنَّ الأَئِمَّةَ اِذا شاؤُا أَنْ یَعْلَمُوا عُلِّمُوا: «امامان هر گاه بخواهند چیزى را بدانند به آنها تعلیم داده مى شود».
از جمله در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: إِذَا أَرَادَ الْإِمَامُ أَنْ یَعْلَمَ شَیْئاًأَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِکَ: «هنگامى که امام اراده مى کند چیزى را بداند خدا به او تعلیم مى دهد».(13)
این وجه جمع، بسیارى از مشکلات را در زمینه علم پیامبر(صلى الله علیه وآله) و امام(علیه السلام)حل مى کند، از جمله این که: چگونه آنها، آب یا غذائى را که مثلاً مسموم بود مى خوردند، در حالى که جایز نیست انسان به کارى که موجب خطر براى او است اقدام کند.
باید گفت: در این گونه موارد پیامبر(صلى الله علیه وآله) یا امام(علیه السلام) اجازه نداشته اند اراده کنند تا اسرار غیب بر آنها آشکار گردد.
همچنین گاه مصلحت ایجاب مى کند، پیامبر(صلى الله علیه وآله) یا امام(علیه السلام) مطلبى را نداند، یا آزمایشى براى او صورت گیرد که موجب تکامل او گردد، همان گونه که در داستان «لیلة المبیت» آمده است که على(علیه السلام) در بستر پیغمبر خوابید، در حالى که از خود آن حضرت نقل شده است: نمى دانست صبحگاهان که مشرکان قریش به آن بستر حمله مى کنند شهید خواهد شد، یا جان به سلامت مى برد؟
در اینجا مصلحت این بوده: امام(علیه السلام) از سرانجام این کار آگاه نگردد، تا آزمون الهى تحقق یابد، و اگر امام(علیه السلام) مى دانست در بستر پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خوابد و صبح سالم برمى خیزد چندان افتخارى محسوب نمى شد، و آنچه در آیات قرآن و روایات در اهمیت این ایثارگرى وارد شده است چندان موجه به نظر نمى رسید.
آرى، مسأله علم ارادى پاسخى است براى تمام این گونه اشکالات.
5 ـ راه جمع دیگرى نیز براى روایات مختلف در علم غیب وجود دارد (هر چند این راه فقط در مورد قسمتى از این روایات صادق است) و آن این که مخاطبین در این روایات مختلف بودند، آنها که استعداد و آمادگى پذیرش مسأله علم غیب را درباره امامان داشتند، حق مطلب به آنها گفته مى شد، ولى در برابر افراد مخالف یا ضعیف و کم استعداد، سخن به اندازه فهم شنونده مطرح مى گشت.
مثلاً در حدیثى مى خوانیم: «ابو بصیر» و چند تن از یاران بزرگ امام صادق(علیه السلام) در مجلسى بودند، امام غضبناک وارد مجلس شد، هنگامى که نشست، در حضور جمع فرمود: یَا عَجَباً لاِ َقْوَام یَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ الْغَیْبَ! ما یَعْلَمُ الْغَیْبَ إِلاَّ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ، لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِیَتِی فُلانَةِ، فَهَرَبَتْ مِنِّی فَمَا عَلِمْتُ فِی أَیِّ بُیُوتِ الدَّارِ هِیَ:
«عجیب است که عده اى گمان مى کنند ما علم غیب داریم، هیچ کس جز خداوند متعال از غیب آگاه نیست، من الآن مى خواستم کنیزم را تأدیب کنم از دست من گریخت، ندانستم در کدام یک از اطاق هاى خانه است»!!.(14)
راوى حدیث مى گوید: هنگامى که امام(علیه السلام) از مجلس برخاست من و بعضى دیگر از یاران حضرت، وارد اندرون منزل شدیم و گفتیم: فدایت شویم شما درباره کنیزتان چنین گفتى، در حالى که ما مى دانیم شما علوم زیادى دارید و ما نامى از علم غیب نمى بریم؟
امام(علیه السلام) سپس شرحى در این زمینه داد که مفهومش آگاهى او بر اسرار غیب بود.
واضح است در آن مجلس افرادى بوده اند که آمادگى و استعداد لازم براى درک این معانى و معرفت مقام امام نداشته اند.
باید توجه داشت: این طرق پنجگانه منافاتى با هم ندارند و همه آنها مى تواند صادق باشد (دقت کنید).

* * *


1 ـ آل عمران، آیه 49.
2 ـ شرح این ماجرا و مدرک آن در همین جلد در تفسیر سوره «ممتحنه» آمده است.
3 ـ «کامل ابن اثیر»، جلد 2، صفحه 237 (ماجراى غزوه موته).
4 ـ «مستدرک الصحیحین»، جلد 2، صفحه 358.
5 ـ «طبقات ابن سعد»، جلد 5، صفحه 30.
6 ـ «الاصابة ابن حجر»، جلد 5، قسم 3، صفحه 325.
7 ـ «هیثمى» در «مجمع»، جلد 6، صفحه 241.
8 ـ «الریاض النظرة»، جلد 2، صفحه 222.
9 ـ «فضائل الخمسه»، جلد 2، صفحات 231 تا 253.
10 و 11 ـ «نهج البلاغه»، خطبه 128.
12 ـ «بحار الانوار»، جلد 26، صفحه 160، حدیث 5، در این زمینه روایات متعدد دیگرى در همین منبع نقل شده است.
13 ـ کتاب «کافى»، جلد 1، صفحه 258 (دار الکتب الاسلامیه)، باب ان الائمة اذا شاؤا ان یعلموا علموا، حدیث 3، روایات دیگرى در همین باب نیز به این مضمون نقل شده است.
14 ـ «اصول کافى»، جلد 1، صفحه 257 (دار الکتب الاسلامیه)، باب نادر فیه ذکر الغیب، حدیث 3.
عالم الغیب خدا است 2 ـ راه دیگرى براى اثبات علم غیب پیشوایان
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma