شما را با این نعمت هاى فراوان مى آزمائیم

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 25
سوره جنّ/ آیه 16- 19 تحریف در تفسیر آیه «وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلّهِ»


این آیات، ظاهراً ادامه سخنان مؤمنان جنّ با قوم خویش است (هر چند جمعى از مفسران آن را کلام خداوند دانسته، که به عنوان جمله معترضه در میان کلمات جنّ قرار گرفته است)، ولى از آنجا که معترضه بودن خلاف ظاهر است، و تعبیر آیات شباهت زیادى با لحن آیات گذشته که سخنان مؤمنان جنّ بود، دارد، بعید است از کلام جنّ نباشد.(1)
به هر حال، در آیات گذشته، سخن از پاداش هاى مؤمنان در قیامت بود، و در این آیات سخن از پاداش دنیوى آنهاست، مى فرماید: «اگر آنها (جنّ و انس) بر طریقه ایمان استقامت ورزند، ما آنها را با آب فراوان سیراب مى کنیم» (وَ أ لَّوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً).
باران رحمت خود را بر آنها فرو مى باریم، و منابع و چشمه هاى آب حیات بخش را در اختیارشان مى گذاریم، و آنجا که آب فراوان است همه چیز فراوان است، و به این ترتیب آنها را مشمول انواع نعمت ها قرار مى دهیم.
«غَدَق» (بر وزن شفق) به معنى آب فراوان است.
این، براى چندمین بار است که قرآن مجید روى این مطلب تکیه مى کند، که «ایمان و تقوا» نه تنها سرچشمه «برکات معنوى» است، که موجب فزونى ارزاق مادى و وفور نعمت و آبادى و عمران و «برکت مادى» نیز مى باشد.(2)
قابل توجه این که: طبق این بیان، آنچه مایه وفور نعمت مى شود، استقامت بر ایمان است نه اصل ایمان; زیرا ایمان موقت و زودگذر نمى تواند چنین برکاتى از خود نشان دهد، مهم استقامت بر ایمان و تقوا است که پاى بسیارى در آن لنگ و لرزان است.

* * *

آیه بعد، به حقیقت دیگرى در همین رابطه اشاره کرده، مى افزاید: «منظور این است که ما آنها را با وفور نعمت بیازمائیم» (لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ).
آیا فزونى نعمت مایه غرور و غفلت آنها مى شود؟ یا سبب بیدارى، شکرگزارى و توجه بیشتر به خدا؟
و از اینجا روشن مى شود: یکى از اسباب مهم امتحان الهى، وفور نعمت است، و اتفاقاً آزمایش به وسیله «نعمت»، از آزمایش به وسیله «عذاب»، سخت تر و پیچیده تر است; زیرا طبیعت فزونى نعمت، سستى، تنبلى، غفلت و غرق شدن در لذائذ و شهوات است، و این درست چیزى است که انسان را از خدا دور مى سازد و میدان را براى فعالیت شیطان آماده مى کند، تنها کسانى مى توانند از عوارض نامطلوب فزونى وفور نعمت، در امان بمانند که به طور دائم به یاد خدا باشند، ذکر او را فراموش نکنند، و با یادآورى هاى مداوم، خانه قلب را از نفوذ شیاطین حفظ نمایند.(3)
لذا، به دنبال آن، مى افزاید: «و هر کس از ذکر پروردگارش روى گردان شود، او را به راه عذاب شدید و روز افزونى مى برد» (وَ مَنْ یُعْرِضْ عَنْ ذِکْرِ رَبِّهِ یَسْلُکْهُ عَذاباً صَعَداً).
«صَعَد» (بر وزن سفر) به معنى صعود کردن و بالا رفتن است، و گاه به معنى «گردنه» آمده است، و از آنجا که بالا رفتن از گردنه ها، مشقت بار است، این واژه به معنى «امور مشقت بار» به کار مى رود، به همین جهت، بسیارى از مفسران آیه فوق را این گونه تفسیر کرده اند که: منظور «عذابِ مشقت بار» است، شبیه آنچه در آیه 17 سوره «مدثر» آمده، که درباره بعضى از مشرکان مى فرماید: سَأُرْهِقُهُ صَعُوداً: «من او را مجبور مى کنم از قله زندگى (که مشقت بار است) بالا برود».
ولى، این احتمال وجود دارد که تعبیر فوق، ضمن بیان مشقت بار بودن این عذاب، اشاره به روز افزون بودن آن نیز باشد.
به این ترتیب، آیات فوق، از یکسو، رابطه ایمان و تقوا را با فزونى نعمت بیان مى کند.
و از سوى دیگر، رابطه فزونى نعمت را با آزمون هاى الهى.
و از سوى سوم، رابطه اعراض از یاد خدا را با عذاب مشقت بار و روز افزون، و اینها حقایقى است که در آیات دیگر قرآن نیز به آن اشاره شده است.
چنان که در آیه 124 سوره «طه» مى خوانیم: وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً: «هر کس از یاد من روى گردان شود، زندگى تنگ و سختى خواهد داشت».
و در آیه 40 سوره «نمل» از زبان «سلیمان» مى خوانیم: هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ: «این از فضل پروردگار من است مى خواهد مرا آزمایش کند، آیا شکر او را به جا مى آورم یا کفران مى کنم»؟
و در آیه 28 سوره «انفال» آمده است: وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُم فِتْنَةٌ: «بدانید اموال و فرزندان شما مایه امتحان شما است».

* * *

در آیه بعد، از زبان مؤمنان جنّ به هنگام دعوت دیگران به سوى توحید چنین مى گوید: «مساجد از آن خدا است، در این مساجد احدى را با خدا نخوانید» (وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللّهِ أَحَداً).
در این که منظور از «مساجد»، در اینجا چیست؟ تفسیرهاى گوناگونى ذکر شده:
نخست این که: منظور، مکان هائى است که در آنجا براى خدا سجده مى شود که مصداق اکمل آن، «مسجد الحرام»، و مصداق دیگرش سایر مساجد، و مصداق گسترده ترش، تمام مکان هائى است که انسان در آنجا نماز مى خواند، و براى خدا سجده مى کند، و به حکم حدیث معروف پیغمبر(صلى الله علیه وآله) که فرمود: جُعِلَتْ لِیَ الْأَرْضُ مَسْجِداً وَ طَهُوراً: «تمام روى زمین، سجده گاه و وسیله طهور (تیمم کردن) براى من قرار داده شده»(4) همه جا را شامل مى شود.
یعنى پاسخى است به اعمال مشرکان عرب و مانند آنها که «خانه کعبه» را بتکده ساخته بودند، و به اعمال مسیحیان منحرف که به سراغ «تثلیث» رفته و در کلیساهاى خود خدایان سه گانه را مى پرستیدند، قرآن مى گوید: تمام معابد، مخصوص خدا است و در این معابد، جز براى خدا سجده نمى توان کرد و پرستش غیر او ممنوع است.
دوم این که: منظور از مساجد، اعضاى هفتگانه سجده است، این اعضاء را تنها براى خدا باید بر زمین گذاشت و براى غیر او جایز نیست، چنان که در حدیث معروفى از امام نهم محمّد بن على الجواد(علیه السلام) نقل شده است که: «معتصم عباسى» در مجلسى که فقهاى اهل سنت در آن جمع بودند، سؤال کرد: دست دزد را از کدام قسمت باید برید؟بعضى گفتند: از مچ، و به آیه تیمم استدلال کردند.
بعضى دیگر گفتند: از مرفق و به آیه وضو استدلال کردند، «معتصم» از آن حضرت(علیه السلام) در این باره توضیح خواست، امام(علیه السلام) نخست از او خواست از سؤال خود صرف نظر کند، و چون اصرار کرد، فرمود: آنچه گفتند همه خطا است، تنها باید چهار انگشت از مفصل انگشتان بریده شود، و کف دست و انگشت شست باقى بماند.
هنگامى که «معتصم» جویاى دلیل شد، امام(علیه السلام) به کلام پیغمبر(صلى الله علیه وآله) که سجود باید بر هفت عضو باشد: پیشانى، کف دو دست، دو سر زانوها و پاها استدلال کرد و سپس افزود: اگر از مچ یا مرفق بریده شود، دستى براى او باقى نمى ماند که سجده کند، در حالى که خداوند فرموده: وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلّهِ: «یعنى این اعضاى هفتگانه مخصوص خدا است»، و آنچه مخصوص خدا است نباید قطع کرد، این سخن اعجاب «معتصم» را برانگیخت، دستور داد بر طبق حکم آن حضرت دست دزد را از مفصل چهار انگشت ببرند».(5)
به این مضمون، احادیث دیگرى نیز نقل شده است.(6)
ولى، احادیثى که در این زمینه نقل شده غالباً بدون سند و یا با سند ضعیف است، و از این گذشته، موارد نقضى دارد که پاسخ گوئى از آن آسان نیست، مثلاً در میان فقهاى ما مسلّم است اگر «سارق» براى دفعه دوم دزدى کند (بعد از آن که حدّ بر او جارى شده باشد) قسمت جلو پاى او را قطع مى کنند و پاشنه پا را سالم مى گذارند، در حالى که انگشت بزرگ پا نیز از اعضاى هفتگانه سجده است، همچنین در مورد «محارب» که یکى از مجازات هایش قطع قسمتى از دست و پا است.
سوم این که: منظور از «مساجد» همان «سجود» است، یعنى همواره سجده باید براى خدا باشد و براى غیر او نمى توان سجده کرد.
این احتمال نیز خلاف ظاهر آیه است، و شاهدى بر آن نیست.
از جمع بندى آنچه گفته شد، استفاده مى شود: آنچه موافق ظاهر آیه مى باشد همان تفسیر اول است، و تناسب کاملى با آیات قبل و بعد در مورد توحید و مخصوص بودن عبادت براى خدا دارد، و تفسیر دوم ممکن است از قبیل توسعه در مفهوم آیه بوده باشد، و اما تفسیر سوم شاهدى براى آن وجود ندارد.

* * *

و در ادامه این سخن، براى بیان تأثیر فوق العاده قرآن مجید و عبادت پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى افزاید: «هنگامى که بنده خدا محمّد به عبادت برمى خاست و خدا را مى خواند، گروهى از جنّ سخت اطراف او جمع شدند» (وَ أَنَّهُ لَمّا قامَ عَبْدُ اللّهِ یَدْعُوهُ کادُوا یَکُونُونَ عَلَیْهِ لِبَداً).(7)
«لِبَد» (بر وزن پدر) به معنى چیزى است که اجزاى آن روى هم متراکم شده باشد، این تعبیر ،بیانگر هجوم عجیب مؤمنان جنّ براى شنیدن قرآن در اولین برخورد با آن، و همچنین بیانگر جاذبه فوق العاده نماز پیامبر(صلى الله علیه وآله) است.
براى این آیه، دو تفسیر دیگر نیز بیان شده: نخست این که: مؤمنان جنّ حال یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله) را شرح مى دهند که چگونه با همان تعداد کمى که در «مکّه» داشتند، براى شنیدن سخنانش از سر و دوش هم بالا مى رفتند، و منظور این بود که طایفه جنّ از آنها سرمشق گرفته، به سوى ایمان بشتابند.
دیگر این که: بیان حال مشرکان عرب است، که وقتى پیامبر(صلى الله علیه وآله) مشغول نماز و قرآن مى شد، سخت اطراف او را مى گرفتند، و به استهزا و آزارش مى پرداختند.
ولى، تفسیر اخیر تناسب چندانى با هدف مبلغان جنّ که مى خواستند دیگران را به ایمان تشویق کنند ندارد، و مناسب یکى از دو معنى قبل است.

* * *


1 ـ به نظر مى رسد: تنها چیزى که سبب شده این گروه از مفسران آن را کلام خدا و جمله معترضه بدانند، ضمیرهاى «متکلم مع الغیر» است که در این آیات به کار رفته، در یک جا مى گوید: ما به آنها آب فراوان مى نوشانیم، و در جاى دیگر مى فرماید: هدف این است که آنها را بیازمائیم.
ولى هر گاه این تعبیرات را از قبیل نقل به معنى بدانیم، مشکلى ایجاد نمى شود، درست شبیه این است که کسى از دوستش حکایت کند و بگوید: فلان کس معتقد است که من آدم خوبى هستم (البته او کلمه «من» را به کار نبرده، بلکه کلمه «او» را به کار برده، ولى گوینده چنین تعبیرى را انتخاب مى کند).
2 ـ بحث مشروحى در این زمینه در همین جلد در تفسیر سوره «نوح»، ذیل آیه 12، تحت عنوان رابطه «ایمان و تقوا با عمران و آبادى» داشتیم.
3 ـ بعضى از مفسران احتمال داده اند: منظور از «طریقه» در آیه فوق، همان مسیر کفر است، و فزونى نعمت که به دنبال استقامت در این طریقه حاصل مى شود، در حقیقت مقدمه مجازات، و مصداق استدراج در نعمت است، ولى این تفسیر با لحن آیه مورد بحث و آیات بعد و قبل آن ابداً تناسب ندارد.
4 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 2، صفحه 970، حدیث 3 (جلد 3، صفحه 350، چاپ آل البیت).
5 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 18، صفحه 490، ابواب حدّ السرقه، باب 4، حدیث 5 (جلد 28، صفحه 252، چاپ آل البیت).
6 ـ «نور الثقلین»، جلد 5، صفحات 439 و 440.
7 ـ مطابق این تفسیر، و بنابر این که این جمله از سخنان مؤمنان جنّ باشد، آوردن ضمیر «غائب» به جاى «متکلم» از باب «التفات» است، یا از این نظر که جمعى از آنها بیان حال جمع دیگرى را مى کردند (دقت کنید).

 

سوره جنّ/ آیه 16- 19 تحریف در تفسیر آیه «وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلّهِ»
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma