در تقاضاى مجازات عجله مکن

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 24
سوره قلم/ آیه 46- 50 سوره قلم/ آیه 51- 52


در ادامه بازپرسى هائى که در آیات گذشته از مشرکان و مجرمان شده بود، در این آیات، دو سؤال دیگر بر آن مى افزاید:
نخست مى گوید: «یا این که تو از آنها مطالبه اجر و مزدى مى کنى که پرداخت این غرامت براى آنها سنگین است»؟ (أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَم مُثْقَلُونَ).
اگر، بهانه آنها این است که: شنیدن دعوت تو خرج دارد و اجر و مزد کلانى باید در مقابل آن بپردازند و آنها قادر بر آن نیستند، این سخن دروغى است، تو مطلقاً از آنها اجر و پاداشى مطالبه نمى کنى، و هیچ پیامبر دیگرى از پیامبران خدا مزدى مطالبه نکرده است.
«مَغْرَم» از ماده «غرامت» به معنى ضررى است که به انسان مى رسد، بى آن که جنایت و خیانتى کرده باشد، و «مُثْقَل» از ماده «ثقل» به معنى سنگینى است، و به این ترتیب، بهانه دیگرى از دست بهانه جویان مى گیرد.
آیه فوق، و آیه بعد از آن، عیناً در سوره «طور» (آیات 40 و 41) آمده است.

* * *

پس از آن، در ادامه همین گفتگو، مى افزاید: «یا این که اسرار غیب نزد آنها است، و آنها آن را مى نویسند و به یکدیگر منتقل مى کنند، و در این اسرار آمده است که آنها با مسلمانان یکسانند»؟ (أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَیْبُ فَهُمْ یَکْتُبُونَ).
این، در حقیقت از احتمالات بعیدى است که، ممکن است کفار به آن متشبث شوند، و قرآن آن را نیز فروگذار نکرده است و آن این که: ادعا کنند از طریق کاهنان و مانند آنها به عالم غیب مربوطند، و اسرار غیب را بدین وسیله دریافت مى دارند و مى نویسند و به یکدیگر مى دهند، و از این طریق، امتیاز خود را بر مسلمین و یا لااقل مساواتشان را با آنها دریافته اند.
مسلّماً، آنها دلیلى بر چنین ادعائى نیز نداشتند، این جمله، معنى استفهام انکارى را دارد.
و این که بعضى احتمال داده اند: منظور از غیب، لوح محفوظ است، و مراد از نوشتن، تقدیر و قضا بوده باشد، بسیار بعید به نظر مى رسد; چرا که آنها هرگز ادعا نداشتند: امر قضا و قدر و لوح محفوظ به دست آنها است.

* * *

و از آنجا که سرسختى و بى منطقى مشرکان و دشمنان اسلام، گاه چنان قلب پیامبر(صلى الله علیه وآله) را مى فشرد که، امکان داشت در مورد آنها نفرین کند، خداوند در آیه بعد، پیامبرش را دلدارى داده، و امر به صبر و شکیبائى مى کند، مى فرماید: «صبر کن و منتظر فرمان پروردگارت باش»! (فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ).
منتظر باش! تا خداوند وسائل پیروزى تو و یارانت و شکست دشمنانت را فراهم سازد، هرگز براى عذاب آنها عجله مکن، و بدان! این مهلت ها که به آنها داده مى شود، یک نوع «عذاب استدراج» است.
بنابراین، منظور از «حُکْمِ رِبِّک»، فرمان نهائى خدا درباره پیروزى مسلمین است، ولى بعضى گفته اند: منظور این است که، در طریق ابلاغ احکام پروردگار، صبر و استقامت داشته باش!
این احتمال نیز وجود دارد که: منظور این است: چون پروردگارت حکم کرده، صابر باش.(1)
ولى تفسیر اول مناسب تر است.
سپس، مى افزاید: «و مانند صاحب داستان ماهى (یونس) نباش که براى مجازات قومش عجله کرد، و گرفتار مجازات ترک اولى شد» (وَ لاتَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ).
«در آن زمان که خدا را از درون شکم ماهى خواند در حالى که محبوس بود و سینه اش مملوّ از غم و اندوه» (إِذْ نادى وَ هُوَ مَکْظُومٌ).
منظور از این «ندا» همان است که در آیه 87 سوره «انبیاء» آمده است: فَنادى فِی الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلاّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظّالِمِینَ: «او در میان ظلمت ها صدا زد که: معبودى جز تو نیست، منزهى تو، من از ستمکاران بودم».
و به این ترتیب، به ترک اولاى خود اعتراف کرد، و از خدا تقاضاى عفو و بخشش نمود.
این احتمال نیز وجود دارد که: منظور از «ندا» همان نفرینى باشد که براى قومش کرد، در حالى که، مملوّ از خشم و غضب بود، ولى مفسران تفسیر اول را برگزیده اند، از این جهت که، تعبیر به «نادى» در این آیه، هماهنگ است با تعبیرى که در آیه 87 سوره «انبیاء» آمده، که مسلّماً مربوط به زمانى است که در شکم ماهى محبوس بود.
به هر حال، «مَکْظُوم» از ماده «کظم» (بر وزن هضم) به معنى گلوگاه است، و «کظم سقاء» به معنى بستن دهان مشک بعد از پرشدن است، به همین مناسبت، به کسانى که بسیار خشمگین یا غمناک مى شوند و خویشتن دارى مى کنند، «کاظم» گفته مى شود و باز به همین مناسبت، این واژه در معنى «حبس» نیز به کار رفته.
بنابراین، «مکظوم» در آیه فوق دو معنى مى تواند داشته باشد، مملوّ بودن از خشم و اندوه، و یا محبوس بودن در شکم ماهى، ولى معنى اول چنان که گفتیم، مناسب تر است.

* * *

در آیه بعد، مى افزاید: «هر گاه نعمت و رحمت پروردگار او به یاریش نشتافته بود از شکم ماهى به بیرون افکنده مى شد در حالى که درخور مذمت بود» (لَوْ لا أَنْ تَدارَکَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَراءِ وَ هُوَ مَذْمُومٌ).(2)
مى دانیم: سرانجام یونس از شکم ماهى به بیابانى خشک، که قرآن از آن تعبیر به «عراء» کرده است افکنده شد، ولى، این در حالى بود که، خدا توبه او را پذیرفته، و مشمول رحمتش قرار داده بود، و هرگز شایسته مذمت نبود.
در سوره «صافات» آیات 145 و 146 نیز مى خوانیم: فنَبَذْناهُ بِالْعَراءِ وَ هُوَ سَقِیْمٌ * وَ انْبَتْنا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِنْ یَقْطِیْن:
«ما او را در یک سرزمین خشک و خالى افکندیم در حالى که بیمار بود * و کدوبنى بر او رویاندیم» (تا در سایه برگ هاى پهن و مرطوبش بیاساید) و ظاهراً منظور از «نعمت» در آیه فوق، همان توفیق توبه و مشمول رحمت الهى است.
در اینجا دو سؤال پیش مى آید: نخست این که: در آیات 143 و 144 «صافات» آمده است: فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحِیْنَ * لَلَبِثَ فِى بَطْنِهِ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ:
«اگر او از تسبیح کنندگان نبود * تا روز قیامت در شکم ماهى باقى مى ماند»، و این، با آنچه در آیه مورد بحث آمده است، منافات دارد.
در پاسخ این ایراد مى توان گفت: دو مجازات مختلف، یکى شدیدتر و دیگرى خفیف تر، در انتظار یونس بوده است.
نخست این که: تا پایان دنیا در شکم ماهى بماند، و این به برکت تسبیح و حمد الهى برطرف شد.
و دیگر این که: هنگامى که از شکم ماهى بیرون مى آمد، مذموم و دور از لطف خدا باشد، آن هم به برکت نعمت پروردگار و رحمت خاص او برطرف گردید.
سؤال دیگر این که: در آیه 142 «صافات» آمده است: فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَ هُوَ مُلِیْمٌ:
«ماهى عظیمى او را بلعید، در حالى که درخور ملامت بود» ولى، از آیه مورد بحث استفاده مى شود که: مذمت و ملامتى بر او نبود.
پاسخ این سؤال نیز، با توجه به یک نکته روشن مى شود و آن این که: این ملامت مربوط به زمانى است که، تازه در شکم ماهى قرار گرفته بود، ولى رفع مذمت، مربوط به زمانى است که، توبه کرد و خدا توبه او را پذیرفت، و از شکم ماهى رهائى یافت.

* * *

لذا، در آیه بعد، مى فرماید: «پروردگارش او را برگزید و از صالحان قرار داد» (فَاجْتَباهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصّالِحِینَ).
و به دنبال آن، مأموریت هدایت قومش را مجدداً بر عهده او گذارد، و او به سراغ آنها آمد، و همگى ایمان آوردند، و خداوند تا مدت زیادى آنان را از مواهب زندگى بهره مند ساخت.
شرح ماجراى «یونس» و قومش، و همچنین مسائل دیگرى در ارتباط با ترک اولاى او، و قرار گرفتنش در شکم ماهى ، و سؤالات مختلفى را که در این زمینه مطرح است، مشروحاً در جلد 19، صفحات 152 تا 168، ذیل آیات 139 تا 148 سوره صافات و همچنین در جلد 13، صفحات 484 تا 489 ذیل آیات 87 و 88 سوره انبیاء آورده ایم.

* * *


1 ـ و در این صورت «لام» در «لِحُکْمِ رَبِّک» لام تعلیل است.
2 ـ با این که «نعمت» مؤنث است، فعل آن (تَدارَکَهُ) به صورت مذکر آمده، این به خاطر آن است که فاعل مؤنث لفظى است و ضمیر مفعولى در میان فعل و فاعل فاصله شده است (دقت کنید).
سوره قلم/ آیه 46- 50 سوره قلم/ آیه 51- 52
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma