چارپائى بر او کتابى چند!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 24
سوره جمعه/ آیه 5- 8 1 ـ عالم بى عمل؟


در بعضى از روایات آمده است: یهود مى گفتند: اگر محمّد به رسالت مبعوث شده، رسالتش شامل حال ما نیست، لذا نخستین آیه مورد بحث به آنها گوشزد مى کند: اگر کتاب آسمانى خود را دقیقاً خوانده و عمل مى کردید، این سخن را نمى گفتید; چرا که بشارت ظهور پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در آن آمده است.
مى فرماید: «کسانى که تورات بر آنها نازل شد، مکلف به آن گشتند ولى حق آن را اداء ننمودند و به آیاتش عمل نکردند، همانند درازگوشى هستند که کتاب هائى بر پشت خود حمل مى کند» (مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً).
او از کتاب، چیزى جز سنگینى احساس نمى کند، و برایش تفاوت ندارد که سنگ و چوب بر پشت دارد، یا کتاب هائى که دقیق ترین اسرار آفرینش و مفیدترین برنامه هاى زندگى در آن است.
این قوم از خود راضى، که تنها به نام «تورات» یا تلاوت آن قناعت کردند، بى آنکه اندیشه در محتواى آن داشته باشند و عمل کنند، همانند همین حیوانى هستند که در حماقت، نادانى ضرب المثل و مشهور خاص و عام است.
این، گویاترین مثالى است که، براى عالِم بى عمل مى توان بیان کرد که، سنگینى مسئولیت علم را بر دوش دارد، بى آن که از برکات آن بهره گیرد، افرادى که با الفاظ قرآن سر و کار دارند، ولى از محتوا و برنامه عملى آن بى خبرند (و چه بسیارند این افراد در بین صفوف مسلمین) مشمول همین آیه اند.
این احتمال نیز وجود دارد که: یهود با شنیدن آیات نخستین این سوره و مانند آن که، از موهبت بعثت پیامبر(صلى الله علیه وآله) سخن مى گوید، گفته باشند:
ما نیز اهل کتابیم، و مفتخر به بعثت حضرت موسى کلیم(علیه السلام) هستیم، قرآن در پاسخ آنها مى گوید: چه فائده؟ که دستورهاى «تورات» را زیر پا نهادید و آن را در زندگى خود هرگز پیاده نکردید.
ولى، به هر حال هشدارى است به همه مسلمانان که، مراقب باشند، سرنوشتى همچون «یهود» پیدا نکنند، این فضل عظیم الهى که شامل حال آنها شده، و این قرآن مجید که بر آنها نازل گردیده، براى این نیست که تنها در خانه ها خاک بخورد، یا به عنوان «تعویذ چشم زخم» حمایل کنند، یا براى حفظ از حوادث به هنگام سفر از زیر آن رد شوند، یا براى میمنت و شگون خانه جدید، همراه «آئینه» و «جاروب»! به خانه تازه بفرستند، و تا این حدّ آن را تنزل دهند، و یا آخرین همت آنها، تلاش و کوشش براى تجوید، تلاوت زیبا، ترتیل و حفظ آن باشد، و در زندگى فردى و اجتماعى کمترین انعکاسى نداشته باشد و در عقیده و عمل، از آن اثرى به چشم نخورد.
و در ادامه این مثل، مى افزاید: «قومى که آیات الهى را تکذیب کردند مسلّماً مثال بدى دارند» (بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللّهِ).
چگونه آنها تشبیه به «حمار حامل اسفار» نشوند؟ در حالى که، نه تنها با عمل، که با زبان هم آیات الهى را انکار کردند، چنان که در آیه 87 سوره «بقره» درباره همین قوم «یهود» مى خوانیم: أَ فَکُلَّما جاءَکُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى أَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ:
«آیا هر زمان پیامبرى بر خلاف هواى نفس شما آمد، در برابر او تکبر کردید، گروهى را تکذیب نمودید، و گروهى را به قتل رساندید»؟!
و در پایان آیه، در یک جمله کوتاه و پرمعنى مى فرماید: «خداوند قوم ستمگر را هدایت نمى کند»؟ (وَ اللّهُ لایَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمِینَ).
درست است که، هدایت، کار خدا است، اما زمینه، لازم دارد، و زمینه آن که روح حق طلبى و حق جوئى است، باید از ناحیه خود انسان ها فراهم شود، و ستمگران از این مرحله دورند.

* * *

گفتیم: یهود خود را امتى برگزیده، و به اصطلاح، تافته اى جدا بافته مى دانستند، حتى گاهى ادعا مى کردند: پسران خدا هستند! و گاه خود را دوستان خاص خداوند قلمداد مى کردند، چنان که در آیه 18 سوره «مائده» آمده است: وَ قالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصارى نَحْنُ أَبْناءُ اللّهِ وَ أَحِبّاؤُهُ:
«یهود و نصارا گفتند ما پسران خدا و دوستان خاص او هستیم». (هر چند منظورشان فرزندان مجازى باشد).
قرآن، در مقابل این بلندپروازى هاى بى دلیل، آن هم از ناحیه گروهى که حامل کتاب الهى بودند، اما عامل به آن نبودند، مى گوید: «به آنها بگو اى یهودیان اگر گمان مى کنید شما دوستان خدا غیر از مردم هستید پس آرزوى مرگ کنید اگر راست مى گوئید» (قُلْ یا أَیُّهَا الَّذِینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلّهِ مِنْ دُونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).(1)
چرا که، دوست، همیشه مشتاق لقاى دوست است، و مى دانیم که، لقاى معنوى پروردگار، در قیامت رخ مى دهد، هنگامى که حجاب هاى عالم دنیا کنار رفت، و غبارهاى شهوات و هوس ها فرو نشست، پرده ها برداشته مى شود، و انسان با چشم دل، جمال دل آراى محبوب را مى بیند، و بر بساط قربش گام مى نهد، و به مصداق «فى مقعد صدق عند ملیک مقتدر» به حریم دوست راه مى یابد.
اگر شما راست مى گوئید و دوست خاص او هستید، پس، چرا این قدر به زندگى دنیا چسبیده اید؟!
چرا این قدر از مرگ وحشت دارید؟ این دلیل بر این است که، شما در این ادعاى خود صادق نیستید.
قرآن، همین معنى را به تعبیر دیگرى در سوره «بقره» آیه 96 بازگو کرده است، مى گوید: وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النّاسِ عَلى حَیاة وَ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَة وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ یُعَمَّرَ وَ اللّهُ بَصِیرٌ بِما یَعْمَلُونَ:
«آنها را حریص ترین مردم بر زندگى این دنیا مى یابى، حتى حریص تر از مشرکان، تا آنجا که هر یک از آنها دوست دارد هزار سال عمر کند، در حالى که این عمر طولانى او را از عذاب الهى باز نخواهد داشت و خداوند به اعمال آنها بینا است»!

* * *

و پس از آن به دلیل اصلى وحشت آنها از مرگ، اشاره کرده، مى افزاید: «آنها هرگز آرزوى مرگ نمى کنند به خاطر اعمالى که از پیش فرستاده اند» (وَ لا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ).
ولى «خداوند ظالمان را به خوبى مى شناسد» (وَ اللّهُ عَلِیمٌ بِالظّالِمِینَ).
در حقیقت، ترس انسان از مرگ، به خاطر یکى از دو عامل است: یا به زندگى بعد از مرگ ایمان ندارد، و مرگ را هیولاى فنا و نیستى و ظلمتکده عدم مى پندارد، و طبیعى است که انسان از نیستى و عدم بگریزد.
و یا این که، به جهان پس از مرگ معتقد است، اما پرونده اعمال خود را چنان تاریک و سیاه مى بیند که، از حضور در آن دادگاه بزرگ، سخت بیمناک است.
و از آنجا که «یهود» معتقد به معاد و جهان پس از مرگ بودند، طبعاً علت وحشت آنها از مرگ، عامل دوم بود.
تعبیر به «ظالِمِیْن» مفهوم وسیعى دارد که، تمام اعمال نارواى یهود، از کشتن پیامبران بزرگ الهى گرفته، تا نسبت هاى ناروا به آنها و غصب حقوق و چپاول اموال و غارت سرمایه هاى مردم، و آلوده بودن به انواع مفاسد اخلاقى.

* * *

ولى، مسلّماً این وحشت و اضطراب، مشکلى را حل نمى کند، مرگ، شترى است که بر در خانه همه خوابیده است، لذا قرآن مى گوید: «اى پیامبر! به آنها بگو این مرگى را که از آن فرار مى کنید، سرانجام با شما ملاقات خواهد کرد» (قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقِیکُمْ).
«سپس به سوى کسى که از پنهان و آشکار با خبر است برده مى شوید و شما را از آنچه انجام مى دادید، خبر مى دهد» (ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
قانون مرگ، از عمومى ترین و گسترده ترین قوانین این عالم است، انبیاء بزرگ الهى و فرشتگان مقربین، همه مى میرند، و جز ذات پاک خداوند در این جهان باقى نمى ماند، «کُلُّ مَنْ عَلَیْها فان * وَ یَبْقى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ».(2)
هم، مرگ از قوانین مسلّم این عالم است، و هم، حضور در دادگاه عدل خدا و حسابرسى اعمال و هم، خداوند از تمام اعمال بندگان دقیقاً آگاه است.
بنابراین، تنها راه براى پایان دادن به این وحشت، پاک سازى اعمال، و شستشوى دل از آلودگى گناه مى باشد که، هر کس حسابش پاک است، از محاسبه اش چه باک؟
تنها در این صورت است که، علىوار مى توان گفت: هَیْهاتَ بَعْدَ اللُّتَیّا وَ الَّتِی وَ اللّهِ لاَبْنُ أَبِی طالِب آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّهِ:
«هیهات بعد از آن همه جنگ ها و حوادث، به خدا سوگند علاقه فرزند ابو طالب به مرگ از علاقه طفل به پستان مادرش بیشتر است»!(3)
و به هنگامى که، فرق مبارکش با ضربه «أَشْقَى الاْ خِرِین» از هم شکافته شد، خروشى برآورده فرمود: فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ: «به پروردگار کعبه پیروز شدم و نجات یافتم».

* * *


1 ـ «مِنْ دُونِ النّاسِ» به گفته بعضى از مفسران، حال براى اسم «أَنَّ» است، و به گفته بعضى دیگر صفت است براى «أَوْلِیاء».
2 ـ رحمان، آیات 26 و 27.
3 ـ «نهج البلاغه»، خطبه 5.
سوره جمعه/ آیه 5- 8 1 ـ عالم بى عمل؟
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma