حکم غنائمى که بدون جنگ به دست مى آید

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 23
شأن نزول: 1 ـ مصرف «فىء» (غنائم بدون جنگ)


این آیات، چنان که گفتیم، حکم غنائم «بنى نضیر» را بیان مى کند، و در عین حال روشنگر یک قانون کلى در زمینه تمام غنائمى است که بدون دردسر و زحمت و رنج، عائد جامعه اسلامى مى شود که در فقه اسلامى به عنوان «فىء» یاد شده است.
مى فرماید: «آنچه را خداوند به رسولش از آنها باز گرداند، چیزى است که شما براى تحصیل آن نه اسبى تاختید، و نه شترى» (وَ ما أَفاءَ اللّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْل وَ لارِکاب).(1)
«أَفاءَ» از ماده «فىء» در اصل، به معنى «رجوع و بازگشت» است، و این که: بر این دسته از غنائم «فىء» (بر وزن شىء) اطلاق شده، شاید به خاطر آن است که، خداوند تمام مواهب این جهان را در اصل براى مؤمنان، و قبل از همه، براى پیغمبر گرامیش که اشرف کائنات و خلاصه موجودات است آفریده، و افراد غیر مؤمن و گنهکار، در حقیقت غاصبان این اموالند (هر چند بر حسب قوانین شرعى یا عرفى مالک محسوب شوند) هنگامى که این اموال به صاحبان حقیقى باز مى گردد، شایسته عنوان «فىء» است.
«أَوْجَفْتُم» از ماده «ایجاف» به معنى «راندن سریع» است که معمولاً در جنگها اتفاق مى افتد.
«خَیل» به معنى «اسب ها» است (جمعى است که مفرد از جنس خود ندارد).(2)
«رِکاب» از ماده «رکوب» معمولاً به معنى «شتران سوارى» مى آید.
هدف از مجموع جمله، این است که: در تمام مواردى که براى به دست آوردن غنیمت هیچ جنگى رخ ندهد، غنائم در میان جنگجویان تقسیم نخواهد شد، و به طور کامل در اختیار رئیس مسلمین، قرار مى گیرد، او هم با صلاحدید خود، در مصارفى که در آیه بعد مى آید، مصرف مى کند.
سپس مى افزاید: چنان نیست که پیروزى ها همیشه نتیجه جنگهاى شما باشد، «ولى خداوند رسولان خود را بر هر کس بخواهد مسلط مى سازد، و خداوند بر همه چیز تواناست» (وَ لکِنَّ اللّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ عَلى کُلِّ شَیْء قَدِیرٌ).
آرى، پیروزى بر دشمن سرسخت و نیرومندى همچون یهود «بنى نضیر» با امدادهاى غیبى خداوند صورت گرفت، تا بدانید خداوند بر همه چیز قادر است، و مى تواند در یک چشم بر هم زدن، قومى نیرومند را زبون سازد، و گروهى اندک را بر آنها مسلط کند، و تمام امکانات را از گروه اول، به گروه دوم منتقل نماید.
اینجاست که مسلمانان مى توانند، در چنین میدان هائى هم درس معرفة اللّه را بیاموزند، و هم نشانه هاى حقانیت پیامبر(صلى الله علیه وآله) را ببینند، و هم برنامه اخلاص و اتکاء به ذات پاک خدا را در تمام مسیر راهشان یاد گیرند.
در اینجا سؤالى مطرح مى شود و آن این که: غنائم یهود «بنى نضیر» بدون جنگ در اختیار مسلمانان قرار نگرفت، بلکه لشکر کشى کردند و قلعه هاى یهود را در حلقه محاصره قرار دادند، و حتى گفته مى شود درگیرى مسلحانه محدودى نیز رخ داد.
در پاسخ مى گوئیم: قلعه هاى «بنى نضیر» ـ چنان که گفته اند ـ فاصله چندانى از «مدینه» نداشت (بعضى از مفسران فاصله را دو میل، کمتر از 4 کیلومتر، ذکر کرده اند) و مسلمانان پیاده به سوى قلعه ها آمدند، بنابراین زحمتى متحمل نشدند، اما وقوع درگیرى مسلحانه از نظر تاریخى ثابت نیست، محاصره نیز چندان به طول نیانجامید، بنابراین، مى توان گفت: در حقیقت چیزى که بتوان نام آن را نبرد گذاشت، رخ نداد و خونى بر زمین ریخته نشد.

* * *

آیه بعد مصرف «فىء» را که در آیه قبل آمده است، به وضوح بیان مى کند و به صورت یک قاعده کلى مى فرماید: «آنچه را خداوند از اهل این آبادیها به رسولش بازگردانده است از آن خدا، و رسول، و خویشاوندان او و یتیمان و مستمندان و درراه ماندگان است» (وَ ما أَفاءَ اللّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى فَلِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ).
یعنى این همانند غنائم جنگهاى مسلحانه نیست که تنها یک پنجم آن در اختیار پیامبر(صلى الله علیه وآله) و سایر نیازمندان قرار گیرد، و چهار پنجم، از آن جنگجویان باشد.
و نیز اگر در آیه قبل گفته شد که، تمام آن متعلق به رسول خدا است مفهومش این نیست که تمام آن را در مصارف شخصى مصرف مى کند، بلکه چون رئیس حکومت اسلامى، و مخصوصاً مدافع و حافظ حقوق نیازمندان است، قسمت عمده را در مورد آنها صرف مى کند.
در این آیه، به طور کلى شش مصرف براى «فىء» ذکر شده:
1 ـ سهم خداوند، بدیهى است خداوند مالک همه چیز است، و در عین حال، به هیچ چیز نیازمند نیست، و این یک نوع نسبت تشریفى است تا گروههاى دیگر که بعد از آن ذکر شده اند، هیچ نوع احساس حقارت نکنند و سهم خود را هم ردیف سهم خدا محسوب دارند، و ذره اى از شخصیت آنها در افکار عمومى کاسته نشود.
2 ـ سهم پیامبر(صلى الله علیه وآله) است که طبعاً نیازمندیهاى شخصى او و سپس نیازمندیهاى مقامى او و انتظاراتى را که مردم از او دارند، تأمین مى کند.
3 ـ سهم ذوى القربى است که بدون شک در اینجا منظور خویشاوندان پیامبر(صلى الله علیه وآله) و بنى هاشم است که از گرفتن «زکات» که جزء اموال عمومى مسلمین است، محرومند.(3)
و اصولاً معنى ندارد که منظور، خویشاوندان عموم مردم باشد; چرا که در این صورت همه مسلمانان را بدون استثناء شامل مى شود، زیرا همه مردم خویشاوندان یکدیگرند.
در این که آیا در ذوى القربى نیاز و فقر شرط است، یا نه؟ در میان مفسران گفتگو است، هر چند با قرائنى که در پایان این آیه و آیه بعد است، شرط بودن آن صحیح تر به نظر مى رسد.
4 و 5 و 6 ـ سهم یتیمان و مسکینان و در راه ماندگان است، در این که: این سه گروه تنها از «بنى هاشم» باید باشند، یا عموم یتیمان و مستمندان و ابن السبیل ها را شامل مى شود؟ در میان مفسران گفتگو است:
عموم فقهاى اهل سنت و مفسران آنها معتقدند: این مسأله، تعمیم دارد در حالى که روایاتى که از طریق اهل بیت(علیهم السلام) رسیده است در این زمینه مختلف مى باشد، از بعضى استفاده مى شود این سه سهم نیز، مخصوص یتیمان و مستمندان و ابن السبیل بنى هاشم است، در حالى که در بعضى از روایات تصریح شده که، این حکم عمومیت دارد از امام باقر(علیه السلام) چنین نقل شده فرمود: : کَانَ أَبِى یَقُولُ لَنَا سَهْمُ الرَّسُولِ وَ سَهْمُ ذِى الْقُرْبَى وَ نَحْنُ شُرَکَاءُ النّاسِ فِیمَا بَقِىَ: «سهم رسول خدا و ذى القربى از آن ما است، و ما در باقیمانده این سهام، با مردم شریکیم».(4)
آیات 8 و 9 همین سوره که توضیحى است براى این آیه، نیز گواهى مى دهد که این سهم، مخصوص «بنى هاشم» نیست، زیرا در آن سخن از عموم فقراى مهاجرین و انصار است.
علاوه بر این، مفسران نقل کرده اند: پیامبر(صلى الله علیه وآله) بعد از ماجراى «بنى نضیر» اموالى را که از آنها باقى مانده بود در میان «مهاجران» که عموماً در شرایط سختى در «مدینه» زندگى مى کردند و سه نفر از طایفه «انصار» که سخت نیازمند بودند تقسیم کرد، و این دلیل بر عمومیت مفهوم آیه است، و اگر بعضى از روایات با آن سازگار نباشد، باید ظاهر قرآن را ترجیح داد.(5)
سپس، به فلسفه این تقسیم حساب شده پرداخته، مى افزاید: «این به خاطر آن است که این اموال عظیم، دست به دست میان ثروتمندان شما نگردد، و نیازمندان از آن محروم نشوند»! (کَىْ لایَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ).(6)
جمعى از مفسران، براى این جمله مخصوصاً شأن نزولى ذکر کرده اند که قبلاً نیز اجمالاً به آن اشاره شد، و آن این که: بعد از ماجراى «بنى نضیر» جمعى از رؤساى مسلمین خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمده عرض کردند: برگزیده خود، و یک چهارم از این غنائم را برگیر، و بقیه را در اختیار ما بگذار، تا در میان خود تقسیم کنیم، آن گونه که در زمان جاهلیت قبل از اسلام بود! آیه فوق نازل شد و به آنها اخطار کرد: نباید این اموال دست به دست، میان اغنیاء بگردد!
این آیه، یک اصل اساسى را در اقتصاد اسلامى بازگو مى کند و آن این که: جهت گیرى اقتصاد اسلامى چنین است که در عین احترام به «مالکیت خصوصى» برنامه را طورى تنظیم کرده که اموال و ثروتها، متمرکز در دست گروهى محدود نشود که پیوسته در میان آنها دست به دست بگردد.
البته، این به آن معنى نیست که ما پیش خود قوانین وضع کنیم و ثروتها را از گروهى بگیریم و به گروه دیگرى بدهیم، بلکه، منظور این است که: اگر مقررات اسلامى در زمینه تحصیل ثروت، و همچنین مالیاتهائى همچون خمس و زکات و خراج و غیر آن و احکام بیت المال و انفال درست پیاده شود، خود به خود چنین نتیجه اى را خواهد داد که در عین احترام به تلاشهاى فردى، مصالح جمع تأمین خواهد شد، و از دو قطبى شدن جامعه (اقلیتى ثروتمند و اکثریتى فقیر) جلوگیرى مى کند.
و در پایان آیه، مى فرماید: «آنچه را رسول خدا براى شما آورده است بگیرید، و اجرا کنید، و آنچه را از آن نهى کرده از آن خوددارى نمائید و تقواى الهى را پیشه کنید که خداوند شدید العقاب است» (وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ).
این جمله، هر چند در ماجراى غنائم «بنى نضیر» نازل شده، ولى محتواى آن یک حکم عمومى، در تمام زمینه ها و برنامه هاى زندگى مسلمانها است، و سند روشنى است براى حجت بودن سنت پیامبر(صلى الله علیه وآله).
بر طبق این اصل، همه مسلمانان موظفند: اوامر و نواهى پیامبر(صلى الله علیه وآله) را به گوش جان بشنوند و اطاعت کنند، خواه در زمینه مسائل مربوط به حکومت اسلامى باشد، یا مسائل اقتصادى، و یا عبادى، و غیر آن، به خصوص این که: در ذیل آیه، کسانى را که مخالفت کنند به عذاب شدید تهدید کرده است.

* * *


1 ـ «ما» در «ما أَفاءَ اللّه» «موصوله» است، و «مبتدا» و «ما» در «فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَیْه» «نافیه» است، و مجموع این جمله خبریه است، (آمدن «فاء» بر سر خبر در جائى که شبیه شرط باشد بى مانع است)، این احتمال نیز داده شده که اولین «ما» شرطیه و دومى با جمله بعد از آن جواب شرط است.
2 ـ «راغب» در «مفردات» مى گوید: «خَیل» در اصل از ماده «خیال» است که به معنى پندار و تصورات ذهنى است، و «خیلاء» به معنى «تکبر و خود برتربینى» است; چرا که از یک نوع تخیل فضیلت، ناشى مى شود، و از آنجا که وقتى انسان بر اسب سوار مى شود، غالباً یک نوع غرور و کبر احساس مى کند، لفظ «خیل» بر اسب اطلاق شده است، قابل توجه این که: «خیل» هم به اسبها گفته مى شود، هم به سواران.
3 ـ این تفسیر را نه تنها مفسران شیعه، که بسیارى از مفسران اهل سنت نیز به آن تصریح کرده اند، مانند «فخر رازى» در تفسیر «کبیر»، «برسوئى» در «روح البیان»، «سید قطب» در «فى ظلال القرآن» و «مراغى» در تفسیرش و «آلوسى» در «روح المعانى».
4 ـ «مجمع البیان»، جلد 9، صفحه 216 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 6، صفحه 368 (حدیث 12 از باب 1 ابواب انفال).
5 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 6، صفحه 356 (حدیث 4 از باب 1 از ابواب انفال).
6 ـ «دولة» (به فتح دال و به ضم دال) به یک معنى است هر چند بعضى میان این دو فرق گذاشته اند، اولى را مخصوص اموال و دومى را مربوط به جنگ و مقام دانسته اند، و یا اولى را اسم مصدر و دومى را مصدر شمرده اند، و به هر حال با ماده «تداول» که به معنى دست به دست کردن است ریشه مشترک دارد.
شأن نزول: 1 ـ مصرف «فىء» (غنائم بدون جنگ)
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma