افراد گنهکارى که با شنیدن این آیه توبه کردند

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 23
غفلت و بى خبرى تا کى؟! سوره حدید/ آیه 19- 20


آیه «أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا...» از آیات تکان دهنده قرآن مجید است که قلب و روح انسان را در تسخیر خود قرار مى دهد، پرده هاى غفلت را مى درد و فریاد مى زند آیا موقع آن نرسیده است که قلبهاى با ایمان در برابر ذکر خدا و آنچه از حق نازل شده، خاشع گردد؟ و همانند کسانى نباشند که قبل از آنها آیات کتاب آسمانى را دریافت داشتند، اما بر اثر طول زمان قلبهاى آنها به قساوت گرائید؟
لذا، در طول تاریخ افراد بسیار آلوده اى را مى بینیم که با شنیدن این آیه چنان تکان خوردند که در یک لحظه، با تمام گناهان خود وداع گفتند، و حتى بعضاً در صف زاهدان و عابدان قرار گرفتند، از جمله سرگذشت معروف «فضیل بن عیاض» است.
«فضیل» که در کتب رجال، به عنوان یکى از راویان موثق، از امام صادق(علیه السلام)و از زهاد معروف، معرفى شده و در پایان عمر، در جوار «کعبه» مى زیست و همانجا در «روز عاشورا» بدرود حیات گفت، در آغاز کار، راهزن خطرناکى بود که همه مردم از او وحشت داشتند.
از نزدیکى یک آبادى مى گذشت، دخترکى را دید و نسبت به او علاقه مند شد، عشق سوزان دخترک «فضیل» را وادار کرد که شب هنگام از دیوار خانه او بالا رود، و تصمیم داشت به هر قیمتى شده به وصال او نائل گردد، در این هنگام بود که در یکى از خانه هاى اطراف، شخص بیدار دلى مشغول تلاوت قرآن بود و به همین آیه رسیده بود: «أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللّهِ...» این آیه همچون تیرى بر قلب آلوده «فضیل» نشست، درد و سوزى در درون دل احساس کرد، تکان عجیبى خورد، اندکى در فکر رفت، این کیست که سخن مى گوید؟ و به چه کسى این پیام را مى دهد؟ به من مى گوید: اى فضیل! «آیا وقت آن نرسیده است که بیدار شوى؟ از این راه خطا برگردى؟ از این آلودگى خود را بشوئى؟ و دست به دامن توبه زنى؟! ناگهان صداى «فضیل» بلند شد، و پیوسته مى گفت: بَلى وَ اللّهِ قَدْ آنَ، بَلى وَ اللّهِ قَدْ آنَ!: به خدا سوگند وقت آن رسیده است، به خدا سوگند وقت آن رسیده است»!
او تصمیم نهائى خودش را گرفته بود، و با یک جهش برق آسا، از صف اشقیا بیرون پرید، و در صفوف سُعدا جاى گرفت، به عقب برگشت، از دیوار بام فرود آمد، و به خرابه اى وارد شد که جمعى از کاروانیان آنجا بودند، و براى حرکت به سوى مقصدى، با یکدیگر مشورت مى کردند، مى گفتند: فضیل، و دارودسته او در راهند، اگر برویم راه را بر ما مى بندند و ثروت ما را به غارت خواهند برد! فضیل، تکانى خورد، و خود را سخت ملامت کرد، گفت: چه بد مردى هستم! این چه شقاوت است که به من رو آورده؟ در دل شب به قصد گناه از خانه بیرون آمده ام، و قومى مسلمان از بیم من، به کنج این خرابه گریخته اند!
روى به سوى آسمان کرد، و با دلى توبه کار، این سخنان را بر زبان جارى ساخت: اللّهُمَّ إِنِّى تُبْتُ إِلَیْکَ وَ جَعَلْتُ تَوبَتِى إِلَیْکَ جِوارَ بَیْتِکَ الْحَرامِ...!: «خداوندا من به سوى تو بازگشتم، و توبه خود را این قرار مى دهم که پیوسته در جوار خانه تو باشم، خدایا از بدکارى خود در رنجم، و از ناکسى در فغانم، درد مرا درمان کن، اى درمان کننده همه دردها! و اى پاک و منزه از همه عیبها! اى بى نیاز از خدمت من! و اى بى نقصان از خیانت من! مرا به رحمتت ببخشاى، و مرا که اسیر بند هواى خویشم از این بند رهائى بخش»!
خداوند دعاى او را مستجاب کرد، و به او عنایتها فرمود، و از آنجا بازگشت و به سوى «مکّه» آمد، سالها در آنجا مجاور بود و از جمله اولیاء گشت!
گداى کوى تو از هشت خلد، مستغنى است *** اسیر عشق تو، از هر دو کون، آزاد است!(1) بعضى از مفسران نقل کرده اند: یکى از رجال معروف «بصره» مى گوید: من از راهى مى گذشتم، ناگهان صیحه اى شنیدم به دنبال آن رفتم مردى را مشاهده کردم بیهوش بر زمین افتاده بود، گفتم: این چیست؟ گفتند: مردى است بیداردل، آیه اى از قرآن را شنید و مدهوش شد، گفتم: کدام آیه؟ گفتند: «أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللّهِ...».
ناگهان آن مرد مدهوش، که صداى ما را شنید به هوش آمد، و شروع به خواندن این اشعار سوزناک نمود:
أَما آنَ لِلْهِجْرانِ أَنْ یَتَصَرَّما *** وَ لِلْغُصْنِ غُصْنِ الْبانِ أَنْ یَتَبَسَّما
وَ لِلْعاشِقِ الصَّبِ الَّذِى ذابَ وَ انْحَنى *** أَ لَمْ یَأْنِ أَنْ یُبْکى عَلَیْهِ وَ یُرْحَما
کَتَبْتُ بِماءِ الشَّوْقِ بَیْنَ جَوانِحِى *** کِتاباً حَکى نَقْشَ الْوَشِىِّ المُنَمْنَما:
«آیا موقع آن نرسیده است که زمان هجران به سر آید؟!
و شاخه بلند و خشبوى امید من، خندان شود؟
و آیا زمان آن نیامده که براى عاشق بى قرارى که آب شده و منحنى گشته، بر او بگریند و مورد ترحمش قرار دهند؟
آرى، با آب شوق در درون قلبم نوشتم:
نامه اى نوشتم که صفحه زیبا و رنگارنگ و جالبى را حکایت مى کند».
سپس گفت: مشکل است، مشکل است، مشکل! این را گفت و بار دیگر مدهوش بر زمین افتاد، او را حرکت دادیم ولى دیدیم جان به جان آفرین تسلیم کرده!.(2)

* * *


1 ـ اقتباس از «سفینة البحار»، جلد 2، صفحه 369، و «روح البیان»، جلد 9، صفحه 365، و تفسیر «قرطبى» جلد 9، صفحه 6421.
2 ـ تفسیر «روح المعانى»، جلد 27، صفحه 156.
غفلت و بى خبرى تا کى؟! سوره حدید/ آیه 19- 20
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma