بگذارید ما هم از نور شما استفاده کنیم!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 23
سوره حدید/ آیه 12- 15 استمدادهاى بى حاصل مجرمان، در قیامت


از آنجا که در آخرین آیه، از آیات گذشته، خداوند انفاق کنندگان را به اجر کریم نوید داد، در آیات مورد بحث مشخص مى کند که این اجر کریم، ارزشمند و با عظمت در چه روزى است؟
مى فرماید: «این در همان روزى است که مردان و زنان با ایمان را مى نگرى که نورشان در پیش رو و در سمت راستشان، به سرعت حرکت مى کند» (یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ یَسْعى نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ).
گرچه مخاطب در اینجا پیامبر(صلى الله علیه وآله) است، ولى مسلماً دیگران هم این صحنه را مى بینند، ولى چون شناسائى مؤمنان براى پیامبر(صلى الله علیه وآله) لازم است تا آنها را مورد تفقد بیشترى قرار دهد، با این نشانه آنها را به خوبى مى شناسد.
گرچه مفسران در مورد این «نور»، احتمالات متعددى داده اند ولى روشن است: منظور از آن تجسم نور ایمان است، چون تعبیر به «نُورُهُم» (نور مردان و زنان با ایمان) شده است، و جاى تعجب نیست، چرا که در آن روز عقائد و اعمال انسانها تجسم مى یابد، «ایمان» که همان نور هدایت است، به صورت روشنائى و نور ظاهرى مجسم مى گردد، و «کفر» که تاریکى مطلق است، به صورت ظلمت ظاهرى مجسم مى گردد.
و لذا در آیه 8 سوره «تحریم» مى خوانیم: یَوْمَ لایُخْزِی اللّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ یَسْعى بَیْنَ أَیْدِیهِمْ: «در آن روز که خداوند، پیامبر خود و کسانى را که با او ایمان آوردند خوار نمى کند، نورشان پیش روى آنها حرکت مى کند».
در آیات دیگر قرآن نیز، آمده است: خداوند «مؤمنان را از ظلمت به سوى نور هدایت مى کند».
تعبیر به «یَسْعى» (از ماده «سعى» به معنى حرکت سریع)، دلیل بر این است که خود مؤمنان نیز با سرعت راه محشر را به سوى بهشت و کانون سعادت جاویدان مى پیمایند، چرا که حرکت سریع نور آنها، جدا از حرکت سریع خودشان نیست.
قابل توجه این که، تنها سخن از دو نور در میان آمده (نورى که پیشاپیش روى مؤمنان در حرکت است و نورى که از طرف راست) این تعبیر، ممکن است اشاره به دو گروه مختلف از مؤمنان باشد، «گروه مقرّبان» که صورتى نورانى دارند و نورشان پیشاپیش آنها حرکت مى کند، و «اصحاب الیمین»، که نور آنها در سمت راستشان است، چرا که نامه اعمالشان به دست راست آنها داده مى شود، و نور از آن برمى خیزد، این احتمال، نیز وجود دارد که هر دو اشاره به یک گروه است و نور یمین کنایه از نورى است که از اعمال نیک آنها برمى خیزد، و تمام اطراف آنها را روشن مى سازد.
به هر حال، این نور، راهنماى آنها به سوى بهشت برین است، و در پرتو آن راه بهشت را به سرعت مى پیمایند.
از سوى دیگر، بدون شک، این نور الهى چون از ایمان و عمل صالح برمى خیزد با تفاوت مراتب ایمان و عمل صالح مردم، متفاوت است، آنها که ایمانى قوى تر دارند نورشان فاصله زیادى را روشن مى سازد، و آنها که مرتبه ضعیف ترى دارند از نور کمترى برخوردارند، تا آنجا که نور بعضى تنها نوک انگشتان پاى آنها را روشن مى سازد!، چنان که در تفسیر «على بن ابراهیم» ذیل آیه مورد بحث اشاره شده است: یُقَسَّمُ النُّورُ بَیْنَ النّاسِ یَوْمَ القِیامَةِ عَلى قَدْرِ إِیْمانِهِمْ: «در روز قیامت نور در میان مردم به اندازه ایمانشان تقسیم مى شود».(1)
اینجاست که به احترام آنها این ندا از فرشتگان برمى خیزد: «بشارت باد بر شما امروز، به باغهائى از بهشت، که نهرها از زیر درختانش جارى است» (بُشْراکُمُ الْیَوْمَ جَنّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ).
«جاودانه در آن خواهید ماند، و این پیروزى و رستگارى بزرگى است» (خالِدِینَ فِیها ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ).

* * *

اما منافقان که در تاریکى وحشتناک کفر، نفاق و گناه قرار گرفته اند در این هنگام، فریادشان بلند مى شود و ملتمسانه از مؤمنان تقاضاى نور مى کنند، اما چیزى جز جواب منفى نمى شنوند، چنان که در آیه بعد مى گوید: «روزى که مردان و زنان منافق به مؤمنان مى گویند: نظرى بر ما بیفکنید تا از نور شما شعله اى برگیریم» (یَوْمَ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ).(2)
«اقتباس» در اصل از ماده «قبس» به معنى گرفتن شعله اى از آتش است، سپس به نمونه گیریهاى دیگر، نیز اطلاق شده.
منظور از جمله «انظُرُونا» این است که: به ما نگاه کنید تا از نور صورت شما بهره گیریم، و راه خود را پیدا کنیم، یا این که: نظر لطف و محبتى به ما بیفکنید و سهمى از نور خود را به ما دهید، این احتمال نیز، وجود دارد که منظور از «انظُرُونا» انتظار کشیدن باشد، یعنى کمى مهلت دهید تا ما هم به شما برسیم و در پرتو نورتان، راه را پیدا کنیم.
اما به هر حال، «پاسخى که به آنها گفته مى شود: این است که به پشت سر خود برگردید و کسب نور کنید»! (قِیلَ ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً).
اینجا جاى تحصیل نور نیست، مى بایست آن را از دنیائى که پشت سر گذاشتید، از طریق ایمان و عمل صالح، به دست مى آوردید، اما دیگر گذشته و دیر شده است!
«در این هنگام، ناگهان دیوارى در میان این دو گروه زده مى شود که درى دارد» (فَضُرِبَ بَیْنَهُمْ بِسُور لَهُ بابٌ).
ولى، دو طرف این دیوار عظیم، یا این در، کاملاً با هم متفاوت است «درونش رحمت است و بیرونش عذاب» (باطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ).
«سُور»، در لغت به معنى دیوارى است که در گذشته براى حفاظت به دور شهرها مى کشیدند، و در فارسى از آن تعبیر به «بارو» مى شود، و در فواصل مختلف نیز برجهائى براى محافظان و نگهبانان داشت، و لذا مجموعاً تعبیر به «برج و بارو» مى کردند.
قابل توجه این که: مى گوید: «درون آن رحمت، و برون آن عذاب است» یعنى مؤمنان، همچون ساکنان شهر، در درون این باغ هستند، و منافقان همچون بیگانگان در قسمت بیابانى قرار دارند، قبلاً نیز آنها در یک جامعه و در کنار هم زندگى مى کردند، اما دیوارى عظیم از اعتقادات و اعمال مختلف، آنها را از یکدیگر جدا مى کرد، در قیامت نیز همین معنى مجسم مى گردد.
اما این «در» براى چیست؟ ممکن است براى این باشد که: منافقان از این در نعمتهاى بهشتى را ببینند و حسرت ببرند، یا این که: افرادى که کمتر آلوده اند پس از اصلاح از آن بگذرند و در کنار مؤمنان قرار گیرند.

* * *

اما این دیوار چنان نیست که مانع عبور صدا باشد، لذا در آیه بعد مى افزاید: «آنها را صدا مى زنند که مگر ما با شما نبودیم»؟! (یُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ).
هم در دنیا با شما در یک جامعه مى زیستیم، و هم در اینجا در کنار شما بودیم، چه شد که ناگهان از ما جدا شدید، و به روح و رحمت الهى رفتید، و ما را در چنگال عذاب رها کردید؟!
«آنها در پاسخ مى گویند: آرى با هم بودیم» (قالُوا بَلى).
در همه جا با هم بودیم، در کوچه و بازار، در سفر و حضر، گاه همسایه هم بودیم، و یا حتى گاه در یک خانه زندگى مى کردیم، ولى از نظر مکتب و عقیده و عمل، فرسنگها با هم فاصله داشتیم، شما خط خود را از ما جدا کرده بودید، و در اصول و فروع، از حق بیگانه بودید.
سپس مى افزایند: شما گرفتار خطاهاى بزرگى بودید از جمله:
1 ـ «شما به واسطه پیمودن طریق کفر، خود را فریب دادید و هلاک کردید» (وَ لکِنَّکُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکُمْ).
2 ـ «پیوسته در انتظار مرگ پیامبر(صلى الله علیه وآله) و نابودى مسلمین و برچیده شدن اساس اسلام بودید» (وَ تَرَبَّصْتُمْ).
به علاوه، در انجام هر کار مثبت، و هر حرکت صحیح، حالت صبر و انتظار داشتید و تعلل مى نمودید.
3 ـ «پیوسته در امر معاد و رستاخیز و حقانیت دعوت پیامبر(صلى الله علیه وآله) و قرآن، شک و تردید داشتید» (وَ ارْتَبْتُمْ).
4 ـ «همواره گرفتار آرزوهاى دور و دراز بودید، آرزوهائى که هرگز دست از سر شما برنداشت، تا فرمان خدا دائر بر مرگتان فرا رسید» (وَ غَرَّتْکُمُ الْأَمانِیُّ حَتّى جاءَ أَمْرُ اللّهِ).
آرى، این آرزوها لحظه اى مجال تفکر صحیح، به شما نداد، غرق رؤیاها و پندارها بودید، در عالمى از وهم و خیال زندگى مى کردید، و آرزوى وصول به شهوات و اهداف مادى بر شما چیره بود.
5 ـ «از همه اینها گذشته شیطان فریبکار (که پایگاهش را در وجودتان محکم کرده بود) شما را در برابر خداوند، فریب داد» (وَ غَرَّکُمْ بِاللّهِ الْغَرُورُ).
او با وسوسه ها شما را مغرور کرد، گاه، دنیا را در نظرتان جاودانه جلوه داد، و گاه، قیامت را یک حلواى نسیه قلمداد کرد، گاهى، شما را به لطف و رحمت الهى مغرور مى کرد، و گاه، اصلاً وجود خداوند بزرگ را زیر سؤال مى برد!
این عوامل پنجگانه، دست به دست هم دادند و خط شما را به کلى از ما جدا کردند.
«فَتَنْتُم» از ماده «فتنه» به معانى مختلفى آمده است: آزمایش و امتحان، فریب دادن ، بلا و عذاب، ضلالت و گمراهى و شرک و بت پرستى، و در اینجا بیشتر با دو معنى آخر، یعنى گمراهى و شرک مناسب است.
«تَرَبَّصْتُم» از ماده «تربص» در اصل، به معنى انتظار کشیدن است، خواه انتظار بلا و مصیبت باشد، یا فراوانى و نعمت، و در اینجا بیشتر مناسب انتظار مرگ پیامبر(صلى الله علیه وآله) و برچیده شدن اسلام، یا انتظار کشیدن به معنى تعلل ورزیدن در توبه از گناه، و انجام هر گونه کار خیر است.
«وَ ارْتَبْتُم» از ماده «ریب» به هر گونه شک و تردید که بعداً پرده از روى آن برداشته مى شود، اطلاق مى گردد، و در اینجا بیشتر مناسب با شک در قیامت و یا حقانیت قرآن است.
گرچه مفهوم الفاظى که در آیه به کار رفته، گسترده است ولى ممکن است به ترتیب، بیانگر مسأله «شرک»، و انتظار «پایان عمر اسلام و پیامبر»(صلى الله علیه وآله) و سپس شک در «معاد» و بعد از آن «آلودگیهاى عملى»، از طریق فریب أمانى و شیطان باشد، بنابراین جمله هاى سه گانه نخست، ناظر به اصول سه گانه دین است و دو جمله اخیر ناظر به فروع دین.

* * *

سرانجام، مؤمنان در یک نتیجه گیرى، منافقان را مخاطب ساخته، مى گویند: «امروز از شما غرامتى پذیرفته نمى شود که در برابر آن از عذاب الهى رهائى یابید» (فَالْیَوْمَ لایُؤْخَذُ مِنْکُمْ فِدْیَةٌ).
«و نه از کافران» (وَ لا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا).
و به این ترتیب، کافران نیز سرنوشتى همچون منافقان دارند، و همگى در گرو گناهان و زشتیهاى اعمال خویشند، و راه خلاصى ندارند.
و سپس مى افزایند: «جایگاهتان آتش است» (مَأْواکُمُ النّارُ).
«و مولى و سرپرستتان همان دوزخ» (هِىَ مَوْلاکُمْ).(3)
«و چه بد جایگاهى است»؟! (وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ).
معمولاً انسانها براى نجات از چنگال مجازات و کیفر در دنیا، یا متوسل به غرامت مالى مى شوند، و یا از نیروى یاور و شفیعى کمک مى طلبند، ولى در آنجا هیچ یک از این دو، براى منافقان و کافران وجود ندارد.
اصولاً، در قیامت تمام اسباب و وسائل مادى که در این جهان براى رسیدن به مقاصد معمول است از کار مى افتد، و پیوندها بریده مى شود، چنان که در آیه 166 «بقره» مى خوانیم: «وَ تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبابُ».
«در آن روز، نه دادوستدى هست و نه رابطه دوستى» (یَوْمٌ لابَیْعٌ فِیهِ وَ لاخُلَّةٌ).(4)
«نه عوضى گرفته مى شود» (وَ لایُؤْخَذُ مِنْها عَدْلٌ).(5)
«و نه کسى به فریاد دوستش مى رسد» (یَوْمَ لایُغْنِی مَوْلىً عَنْ مَوْلىً شَیْئاً).(6)
«نه نقشه ها و مکرها به جائى مى رسد» (یَوْمَ لایُغْنِی عَنْهُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً).(7)
«و نه رابطه خویشاوندى به درد مى خورد» (فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذ).(8)
و خلاصه، «همه در گرو اعمال خویش و گرفتار اعمال خود هستند» (کُلُّ نَفْس بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ).(9)
و به این ترتیب، قرآن روشن مى کند که تنها وسیله نجات در آن روز، ایمان و عمل صالح است، حتى دایره شفاعت محدود به کسانى است که سهمى از این دو را داشته باشند نه بیگانگان مطلق، و آنها که پیوندهاى خود را به کلى از خدا و اولیاء اللّه، بریده اند.

* * *


1 ـ «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 241، حدیث 60.
2 ـ «انْظُرُونا» از ماده «نظر» در اصل، به معنى اندیشه یا نگاه کردن، براى مشاهده یا درک چیزى است، و گاه به معنى تأمل و جستجو نیز مى آید، هر گاه با «إلى» متعدى شود به معنى افکندن چشم به سوى چیزى است، و هر گاه با «فِى» متعدى گردد به معنى «تأمل و تدبر» است و هنگامى که بدون حرف جر متعدى شود و بگوئیم: «نظرته و انظرته و انتظرته» به معنى تأخیر انداختن و یا انتظار کشیدن است. (اقتباس از مفردات راغب).
3 ـ «مولى» در اینجا ممکن است به معنى «ولىّ» و سرپرست باشد یا به معنى شخص، یا چیزى که براى انسان اولویت دارد.
4 ـ بقره، آیه 254.
5 ـ بقره، آیه 48.
6 ـ دخان، آیه 41.
7 ـ طور، 46.
8 ـ مؤمنون، آیه 101.
9 ـ مدثر، آیه 38.

 

سوره حدید/ آیه 12- 15 استمدادهاى بى حاصل مجرمان، در قیامت
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma