این «آب و آتش» از کیست؟

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 23
سوره واقعه/ آیه 68- 74 نکته:


در این بخش از آیات، اشاره به ششمین و هفتمین دلیل معاد، مى کند که، بیانگر قدرت خداوند بر همه چیز و بر احیاى مردگان است.
نخست مى فرماید: «آیا به آبى که مى نوشید، اندیشیده اید»؟ (أَ فَرَأَیْتُمُ الْماءَ الَّذِی تَشْرَبُونَ).

* * *

«آیا شما آن را از ابر نازل مى کنید؟ یا ما نازل مى کنیم»؟ (أَ أَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ).
«مُزْن» (بر وزن حزن) آن گونه که «راغب» در «مفردات» مى گوید: به معنى «ابرهاى روشن» است، و بعضى آن را به «ابرهاى باران زا» تفسیر کرده اند.(1)
این آیات، وجدان انسانها را در برابر یک سلسله سؤالها قرار مى دهد، و از آنها اقرار مى گیرد، و در واقع مى گوید: آیا درباره این آبى که مایه حیات شما است، و پیوسته آن را مى نوشید، هرگز فکر کرده اید؟
چه کسى، به آفتاب فرمان مى دهد بر صفحه اقیانوسها بتابد؟ و از میان آبهاى شور و تلخ تنها ذرات آب خالص، شیرین و پاک از هر گونه آلودگى را جدا ساخته، و به صورت بخار، به آسمان بفرستد؟
چه کسى، به این بخارات دستور مى دهد، دست به دست هم دهند و فشرده شوند، و قطعات ابرهاى باران زا را تشکیل دهند؟
چه کسى، دستور حرکت به بادها، و جابجا کردن قطعات ابرها، و فرستادن آنها را بر فراز زمینهاى خشک و مرده مى دهد؟
چه کسى، به طبقات بالاى هوا این خاصیت را بخشیده که، به هنگام سرد شدن، توانائى جذب بخار را از دست دهد، و در نتیجه، بخارات موجود به صورت قطرات باران، نرم و ملایم، آهسته و پى در پى، بر زمینها فرود آیند؟
اگر یکسال خورشید اعتصاب کند، بادها از حرکت بایستند، قطعات بالاى جوّ، بخارات را مصرانه در خود نگهدارند، و آسمان بر زمین بخیل گردد، آنچنان که زرع و نخیل لب تر نکنند، همه شما از تشنگى هلاک مى شوید، و حیوانات و باغها و زراعتهاى شما مى خشکد.
کسى که این قدرت را دارد که با وسایلى این چنین ساده، آنچنان برکاتى براى شما فراهم سازد، آیا قادر بر احیاى مردگان نیست؟ این خود یک نوع احیاى مردگان است، احیاى زمینهاى مرده که، هم نشانه توحید و عظمت خدا است، و هم دلیل بر رستاخیز و معاد.
و اگر مى بینیم در آیات فوق، فقط روى آب نوشیدنى تکیه شده، و از تأثیر آن در مورد حیات حیوانات و گیاهان سخنى به میان نیامده، به خاطر اهمیت فوق العاده آب براى حیات خود انسان است، به علاوه در آیات، قبل اشاره اى به مسأله زراعت شده بود، و نیازى به تکرار نبود.
جالب این که، اهمیت آب، و نقش آن در زندگى بشر، نه تنها با گذشت زمان و پیشرفت صنایع و علم و دانش انسان کم نمى شود، بلکه بر عکس، انسان صنعتى نیاز بیشترى به آب دارد، لذا، بسیارى از مؤسسات عظیم صنعتى، فقط در کنار رودخانه هاى عظیم، قدرت فعالیت دارند.

* * *

سرانجام در آیه بعد، براى تکمیل همین بحث مى افزاید: «اگر بخواهیم این آب گوارا و شیرین را به صورت تلخ و شور قرار مى دهیم» (لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً).(2)
«پس چرا شکر این نعمت بزرگ را بجا نمى آورید»؟ (فَلَوْ لا تَشْکُرُونَ).
آرى، اگر خدا مى خواست، به املاح محلول در آب نیز، اجازه مى داد که، همراه ذرات آب تبخیر شوند، و دوش به دوش آنها به آسمان صعود کنند، و ابرهائى شور و تلخ تشکیل داده، قطره هاى بارانى درست همانند آب دریا شور و تلخ فرو ریزند! اما او به قدرت کامله اش این اجازه را به املاح نداد، نه تنها املاح در آب، بلکه میکربهاى موذى و مضر و مزاحم نیز اجازه ندارند همراه بخارات آب به آسمان صعود کنند، و دانه هاى باران را آلوده سازند، به همین دلیل، قطرات باران هرگاه هوا آلوده نباشد، خالص ترین، پاکترین، و گواراترین آبها است.
«أُجاج» در اصل از «اجیج» آتش، یعنى برافروختگى و سوزندگى آن گرفته شده است، و به آبهائى که به خاطر شورى یا تلخى و حرارت، دهان را مى سوزاند «اجاج» مى گویند.
این سخن را با حدیثى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) پایان مى دهیم، در این حدیث مى خوانیم: إِنَّ النَّبِىَّ کانَ إِذا شَرِبَ الْماءَ قالَ الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِى سَقانا عَذْباً فُراتاً بِرَحْمَتِهِ وَ لَمْ یَجْعَلْهُ مِلْحاً أُجاجاً بِذُنُوبِنا!: «هنگامى که حضرت آب مى نوشید مى فرمود: حمد براى خداوندى که به رحمتش ما را از آب شیرین و گوارا سیراب کرد، و آن را به خاطر گناهانمان شور و تلخ قرار نداد»!.(3)

* * *

سرانجام، به هفتمین و آخرین دلیل معاد در این سلسله آیات مى رسیم، و آن آفرینش «آتش» است، آتشى که از مهمترین ابزار زندگى بشر، و مؤثرترین وسیله، در تمام صنایع است، مى فرماید: «آیا هیچ درباره آتشى که مى افروزید اندیشیده اید»؟ (أَ فَرَأَیْتُمُ النّارَ الَّتِی تُورُونَ).

* * *

«آیا شما درخت آن را آفریده اید یا ما آفریده ایم»؟ (أَ أَنْتُمْ أَنْشَأْتُمْ شَجَرَتَها أَمْ نَحْنُ الْمُنْشِؤُنَ).
«تُورُون» از ماده «ورى» (بر وزن نفى) به معنى «مستور ساختن» است، و به آتشى که در وسائل آتش افروزى نهفته است و آن را از طریق جرقه زدن بیرون مى آورند، «ورى» و «ایراء» مى گویند.
توضیح این که: براى افروختن آتش، و ایجاد جرقه نخستین که، امروز از کبریت و فندک و مانند آن استفاده مى کنند، در گذشته، گاه از «آهن» و «سنگ چخماق» بهره مى گرفتند، و آنها را به یکدیگر مى زدند و جرقه ظاهر مى شد، اما اعراب حجاز از دو نوع درخت مخصوص که در بیابانها مى روئید و به نام «مرخ» و «عفار» نامیده مى شد، به عنوان دو چوب آتش زنه، استفاده مى کردند، اولى را زیر قرار مى دادند و دومى را روى آن مى زدند، و مانند سنگ و چخماق جرقه از آن تولید مى شد.
غالب مفسران، آیات فوق را به همین معنى تفسیر کرده اند که: خداوند مى خواهد از آتشى که در چوب این گونه درختان نهفته شده، و از آن به عنوان آتش زنه استفاده مى شود، استدلال بر نهایت قدرت خود کند، که در «شجر اخضر» (درخت سبز) آتش و نار آفریده است، در حالى که، جان درخت در آب است، آب کجا و آتش کجا؟!
آن کس که چنین توانائى دارد که، این آب و آتش را در کنار هم، بلکه در درون هم نگهدارى کند، چگونه نمى تواند مردگان را لباس حیات بپوشاند، و در رستاخیز زنده کند؟
شبیه همین دلیل براى معاد، در آیات آخر سوره «یس» نیز آمده است: الَّذِى جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ ناراً فَإِذا أَنْتُمْ مِنْهُ تُوقِدُونَ: «همان کسى که براى شما از درخت سبز آتش آفرید، و شما به وسیله آن آتش مى افروزید».(4)
ولى، همان گونه که در تفسیر آیه فوق، مشروحاً بیان کردیم، این تعبیر قرآنى مى تواند اشاره به دلیل لطیفترى که، همان رستاخیز انرژیهاست، بوده باشد، و به تعبیر دیگر، در اینجا سخن تنها از «آتش زنه» نیست، بلکه سخن از خود آتش گیر، یعنى چوب و هیزم که، به هنگام سوختن، آن همه حرارت و انرژى را آزاد مى کند، نیز هست.
توضیح این که: از نظر علمى ثابت شده آتشى که امروز به هنگام سوختن چوبها مشاهده مى کنیم، همان حرارتى است که درختان، طى سالیان دراز از آفتاب گرفته، و در خود ذخیره کرده اند، ما فکر مى کنیم تابش پنجاه سال نور آفتاب بر بدنه درخت، از میان رفته، غافل از این که تمام آن حرارت در درخت ذخیره شده، و به هنگامى که جرقه آتش به چوبهاى خشک مى رسد و شروع به سوختن مى کند، آن حرارت و نور و انرژى را پس مى دهند.
یعنى در اینجا رستاخیز و معادى برپا مى شود، و انرژیهاى مرده از نو زنده مى شوند و جان مى گیرند، و به ما مى گویند: خدائى که رستاخیز ما را فراهم ساخت، قدرت دارد رستاخیز شما انسانها را نیز فراهم سازد!
(براى توضیح بیشتر در این زمینه به بحث مشروحى که در جلد 18 صفحه 461 تا 467 بیان کرده ایم مراجعه کنید).
جمله «تُورُون» که به معنى «آتش افروختن» است، گرچه معمولاً در اینجا به استفاده از «آتش زنه» تفسیر شده، ولى هیچ مانعى ندارد که آتش گیره (هیزم) را نیز شامل شود; زیرا به هر حال آتشى است پنهان، که آشکار مى گردد.
البته این دو معنى با هم منافات ندارد، معنى اول را عموم مردم مى فهمند، و معنى دوم، که معنى دقیقترى است، با گذشت زمان و پیشرفت علم و دانش آشکار گشته است.

* * *

در آیه بعد، براى تأکید بحثهاى فوق، مى افزاید: «ما این آتشى را که از این درختان خارج مى شود وسیله یادآورى براى همگان، و نیز وسیله زندگى براى مسافران قرار داده ایم» (نَحْنُ جَعَلْناها تَذْکِرَةً وَ مَتاعاً لِلْمُقْوِینَ).
بازگشت آتش از درون درختان سبز، از یک سو، یادآور بازگشت روح به بدنهاى بى جان در رستاخیز است، و از سوى دیگر، این آتش، تذکرى است نسبت به آتش دوزخ; چرا که طبق حدیثى، پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) فرمود: نارُکُمْ هذِهِ الَّتِى تُوقِدُونَ جُزْءٌ مِنْ سَبْعِیْنَ جُزْءاً مِنْ نارِ جَهَنَّمَ: «این آتشى که برمى افروزید یک جزء از هفتاد جزء آتش دوزخ است»!.(5)
و اما تعبیر به «مَتاعاً لِلْمُقْوِین» اشاره کوتاه و پر معنى به فوائد دنیوى این آتش است; زیرا در معنى «مُقوِین» دو تفسیر آمده:
نخست این که: از ماده «قواء» (بر وزن کتاب) به معنى «بیابان خشک و خالى» است، بنابراین، «مُقوِین» به کسانى مى گویند که در بیابانها گام مى نهند، و از آنجا که افراد بادیه نشین غالباً فقیرند، گاه، این تعبیر در معنى «فقیر» نیز به کار رفته است.
تفسیر دوم این که: از ماده «قوت» و به معنى «نیرومندان» است، بنابراین، واژه مزبور از لغاتى است که در دو معنى متضاد به کار مى رود.(6)
درست است که آتش و درختان، «آتش زنه» و «آتشگیره» مورد استفاده همگان است، ولى، چون مسافران براى دفع سرما و طبخ غذا، مخصوصاً در سفرهاى قدیم به وسیله قافله ها، بیش از همه محتاج به آن بودند، روى آن تکیه شده است.
استفاده «اقویاء» از آتش نیز، به خاطر گستردگى زندگى آنها، روشن است، مخصوصاً اگر این بحث را گسترش به جهان امروز دهیم که، چگونه حرارت ناشى از انواع آتشها دنیاى صنعتى را به حرکت در مى آورد، و چرخهاى عظیمِ کارخانجات را به گردش وامى دارد، که اگر این شعله عظیم (که همه از درختان است، حتى آتشى که از زغال سنگ و یا مواد نفتى گرفته مى شود، آن هم نیز بلاواسطه یا بالواسطه به گیاهان باز مى گردد) روزى خاموش شود، نه تنها چراغ تمدن، که چراغ زندگى انسانها نیز خاموش خواهد گشت.
بدون شک، آتش یکى از مهمترین اکتشافات بشر است، در حالى که تمام نقش ایجاد در آن را آفرینش بر عهده گرفته، و نقش انسان در آن بسیار ناچیز و بى ارزش است، و نیز بدون شک از زمانى که آتش کشف شد، بشریت در مرحله تازه اى از تمدن خود گام نهاد.
آرى، قرآن مجید در همین یک جمله کوتاه، به تمام این حقایق به صورت سربسته اشاره کرده است.
این نکته نیز قابل توجه است که، در آیه فوق، نخست فایده معنوى آتش که، تذکر رستاخیز است، مطرح شده، و بعد فایده دنیوى آن; چرا که اولى اهمیت بیشترى دارد، بلکه اصل و اساس را تشکیل مى دهد.
در مورد ذکر این نعمتهاى سه گانه (دانه هاى غذائى ـ آب ـ آتش) ترتیبى رعایت شده که کاملاً طبیعى است، انسان، نخست به سراغ دانه هاى غذائى مى رود، بعد آنها را با آب مى آمیزد، و سپس آن را با آتش طبخ و آماده براى تغذیه مى کند!


* * *

در آخرین آیه مورد بحث، به عنوان نتیجه گیرى مى فرماید: «حال که چنین است به نام پروردگار بزرگت تسبیح کن و او را پاک و منزه بشمر» (فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ).(7)
آرى، خداوندى که این همه نعمت را آفریده، و هر کدام یادآور توحید، معاد، قدرت و عظمت او است، شایسته تسبیح و تنزیه از هر گونه عیب و نقص است.
او هم «ربّ» است و پروردگار، و هم «عظیم» است و قادر و مقتدر، گر چه مخاطب در این جمله پیامبر(صلى الله علیه وآله) است، ولى ناگفته پیدا است که، منظور همه انسانها مى باشد.

* * *


1 ـ «لسان العرب»، ماده «مزن».
2 ـ در این جمله «لام» حذف شده و در تقدیر چنین است: «لَو نَشاءُ لَجَعَلْناهُ».
3 ـ تفسیر «مراغى»، جلد 27، صفحه 148 و تفسیر «روح المعانى»، جلد 27، صفحه 129.
4 ـ یس، آیه 80.
5 ـ تفسیر «قرطبى»، جلد 9، صفحه 6392 و تفسیر «روح المعانى»، جلد 27، صفحه 131.
6 ـ توجه داشته باشید «متاع» به هر وسیله اى که انسان در زندگى خویش از آن بهره مند مى شود، اطلاق مى گردد.
7 ـ «باء» در «باسم ربّک» ممکن است براى «تعدیه» باشد (به این ترتیب که فعل متعدى «سبح» به منزله لازم گرفته شده) بعضى نیز احتمال داده اند که «باء» در اینجا براى «استعانت»، یا «زائده» یا «ملابست» بوده باشد، ولى معنى اول مناسبتر است.
سوره واقعه/ آیه 68- 74 نکته:
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma