کیفرهاى دردناک «اصحاب شمال»

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 23
سوره واقعه/ آیه 41- 50 سوره واقعه/ آیه 51- 56


در تعقیب مواهب عظیم گروه مقربان و گروه «اصحاب الیمین» به سراغ گروه سوم و عذابهاى دردناک و وحشتناک آن مى رود تا در یک مقایسه، وضع حال سه گروه روشن گردد.
مى فرماید: «و اصحاب شمال، چه اصحاب شمالى» (وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ).
همانها که نامه اعمالشان به دست چپشان داده مى شود که، رمزى است براى آن که گنهکار و آلوده، و ستمگرند و اهل دوزخ، و همان گونه که در توصیف مقربان و اصحاب الیمین گفتیم، این تعبیر براى بیان نهایت خوبى یا بدى حال کسى است، فى المثل مى گوئیم: «سعادتى به ما رو کرد، چه سعادتى؟ یا مصیبتى رو کرد، چه مصیبتى»؟!

* * *

پس از آن به سه قسمت از کیفرهاى آنها اشاره کرده مى گوید: «آنها در میان بادهاى کشنده و آب سوزان قرار دارند» (فِی سَمُوم وَ حَمِیم).

* * *

«و در سایه دودى شدید و آتش زا» (وَ ظِلّ مِنْ یَحْمُوم).

باد سوزان کشنده از یکسو، و آب جوشان مرگبار از سوى دیگر، و سایه دود داغ و خفه کننده از سوى سوم، آنها را چنان گرفتار مى سازد که، تاب و توان را از آنان مى گیرد، و اگر هیچ مصیبت دیگرى جز این سه مصیبت را نداشته باشند، براى کیفر آنها کافى است.
«سَمُوم» از ماده «سم» به معنى باد سوزانى است که در «مسام» (سوراخهاى ریز بدن انسان) داخل مى شود و او را هلاک مى کند (اصولاً «سم» را به این جهت «سم» مى گویند که، در تمام ذرات بدن نفوذ مى کند).
«حَمِیم» به معنى «شىء داغ»، و در اینجا به معنى آب سوزان است که، در آیات دیگر قرآن نیز به آن اشاره شده است، مانند آیه 19 «حج»: یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِیْمُ: «بر سر آنها آب سوزان ریخته مى شود».
«یحموم» نیز از همین ماده است و در اینجا به تناسب «ظل» (سایه) به «دود غلیظ و سیاه و داغ» تفسیر شده است.

* * *

آنگاه براى تأکید مى افزاید: «سایه اى که نه برودت دارد، و نه هیچ فایده» (لابارِد وَ لاکَرِیم).
سایبان، گاه، انسان را از آفتاب حفظ مى کند، و گاه، از باد و باران، و یا منافع دیگرى در بردارد، ولى این سایبان هیچ یک از این فوائد را ندارد.
تعبیر به «کَرِیم» از ماده «کرامت» به معنى «مفید فایده» است، و لذا در میان عرب معمول است، وقتى مى خواهند شخص یا چیزى را غیر مفید معرفى کنند مى گویند: «لاکَرامَةَ فِیْهِ»، مسلم است سایه اى که از دود سیاه و خفه کننده است، جز شر و زیان چیزى از آن انتظار نمى رود، «لاکَرامَةَ فِیْهِ».
گرچه کیفرهاى دوزخیان انواع و اقسام مختلف و وحشتناکى دارد، ولى ذکر همین سه قسمت کافى است که انسان بقیه را از آن حدس بزند.

* * *

در آیات بعد، دلائل گرفتارى «اصحاب شمال» را به این سرنوشت شوم و وحشتناک در سه جمله خلاصه مى کند:
نخست این که: «آنها پیش از این در عالم دنیا، مست و مغرور نعمت بودند» (إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُتْرَفِینَ).
«مُتْرَف» به طورى که در «لسان العرب» آمده، از ماده «ترف» (بر وزن سبب) به معنى «تنعم» است، و «مُتْرَف» به کسى مى گویند که فزونى نعمت او را غافل، مغرور، مست کرده، و به طغیان واداشته است.(1)
درست است که همه «اصحاب الشمال» در زمره «مترفین» نیستند، ولى هدف قرآن، سردمداران آنها است.
همان گونه که امروز هم مى بینیم، فساد جامعه هاى بشرى، از گروه متنعمین مست و مغرور است، که عامل گمراهى دیگران نیز مى باشند، سرنخ تمام جنگها و خونریزیها و انواع جنایات، و مراکز شهوات، و گرایشهاى انحرافى، به دست این گروه است، و به همین جهت، قرآن قبل از هر چیز، انگشت روى آنها مى گذارد.
این احتمال نیز وجود دارد، چون نعمت، معنى گسترده اى دارد و منحصر به اموال نیست، بلکه جوانى، سلامت و عمر نیز از نعمتهاى خدا است، اگر باعث غرور و غفلت گردد سرچشمه اصلى گناهان است، و «اصحاب شمال» هر یک، داراى نوعى از این نعمتها هستند.

* * *


بعد از آن به دومین گناه، آنها اشاره کرده، مى افزاید: «آنها بر گناهان بزرگ اصرار داشتند» (وَ کانُوا یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِیمِ).
«حِنْث» در اصل به معنى «هر گونه گناه» است، ولى در بسیارى از مواقع این واژه به معنى «پیمان شکنى و مخالفت سوگند» آمده، به خاطر این که از مصداقهاى روشن گناه است.
بنابراین، ویژگى «اصحاب شمال» تنها انجام گناه نیست، بلکه اصرار بر گناهان عظیم است; چرا که گناه ممکن است احیاناً از «اصحاب یمین» نیز سر بزند، ولى آنها هرگز بر آن اصرار نمىورزند، هنگامى که متذکر مى شوند، فوراً توبه مى کنند.
جمعى، «حنث عظیم» را در اینجا به معنى «شرک» تفسیر کرده اند; چرا که گناهى از آن عظیمتر وجود ندارد، همان گونه که قرآن مى گوید: إِنَّ اللّهَ لایَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ: «خداوند هیچ گاه شرک را نمى بخشد، و کمتر از آن را براى هر کس بخواهد مى بخشد».(2)
بعضى نیز آن را به «دروغ» که از اعظم گناهان، و کلید معاصى دیگر است تفسیر کرده اند، مخصوصاً هنگامى که توأم با تکذیب انبیاء و قیامت، باشد.
ولى، ظاهر این است که، همه اینها مصداقهائى براى «حنث عظیم» محسوب مى شود.

* * *

و سومین عمل خلاف آنها این بود که «مى گفتند: آیا هنگامى که مردیم و خاک و استخوان شدیم، بار دیگر برانگیخته خواهیم شد»؟ (وَ کانُوا یَقُولُونَ أَ إِذا مِتْنا وَ کُنّا تُراباً وَ عِظاماً أ إِنّا لَمَبْعُوثُونَ).
بنابراین، انکار قیامت که خود سرچشمه بسیارى از گناهان است، یکى دیگر از اوصاف «اصحاب الشمال» مى باشد، و تعبیر به «کانُوا یَقُولُون» نشان مى دهد که در انکار قیامت نیز اصرار مىورزیدند و پافشارى داشتند.
در اینجا دو مطلب قابل توجه است:
نخست این که: هنگامى که سخن از «اصحاب الیمین» و «مقربین» در میان بود، شرح اعمال و کارهائى که سبب آن پاداشها مى شد را نداد، (جز اشاره کوتاهى که در مورد مقربان بود) اما هنگامى که نوبت به «اصحاب الشمال» رسید، در این باره شرح کافى داد تا هم اتمام حجتى باشد، و هم بیان این حقیقت که آن مجازاتهاى دردناک با اصل عدالت کاملاً سازگار است.
دیگر این که: سه گناهى را که آیات سه گانه فوق به آن اشاره شده، در حقیقت مى تواند اشاره به نفى اصول سه گانه دین از ناحیه «اصحاب شمال» باشد، در آخرین آیه «تکذیب رستاخیز» بود، و در آیه دوم «انکار توحید»، و در آیه نخست که سخن از «مترفین» مى گفت، اشاره اى به «تکذیب انبیاء»; زیرا همان گونه که در آیه 23 «زخرف» مى خوانیم: وَ کَذلِکَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ فِى قَرْیَة مِنْ نَبِىّ إِلاّ قالَ مُتْرَفُوها إِنّا وَجَدنا آبائَنا عَلى أُمَّة وَ إنّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ: «این گونه ما در هیچ شهر و آبادى پیامبرى قبل از تو نفرستادیم مگر این که مترفین آنها گفتند: ما نیاکان خود را بر آئینى یافتیم و به آثار آنها پایبندیم».
تعبیر به «تُراباً وَ عِظاما» ممکن است اشاره به این باشد که، گوشتهاى ما تبدیل به خاک و استخوانهاى ما برهنه مى شود، با این حال، آفرینش جدید چگونه ممکن است؟ و چون فاصله خاک از حیات نوین، بیشتر است در آغاز ذکر شده است.
و عجب این که: آنها صحنه هاى معاد را با چشم خود در این جهان مى دیدند که، چگونه بسیارى از موجودات زنده مانند گیاهان مى پوسند و خاک مى شوند، و بار دیگر لباس حیات در تن مى کنند، و اصولاً کسى که آفرینش نخستین را کرده، چگونه تکرار آن براى او مشکل است، با این حال، آنها پیوسته روى انکار معاد اصرار داشتند.(3)

* * *

آنها به این هم قناعت نمى کردند و براى اظهار تعجب بیشتر مى گفتند: «آیا نیاکان نخستین ما که هیچ اثرى از آنها باقى نمانده دوباره زنده مى شوند»؟!
(أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ).(4)
همانها که شاید هر ذره اى از خاکشان به گوشه اى افتاده است یا جزء بدن موجود دیگرى شده است؟
ولى، چنان که در پایان سوره «یس» مشروحاً گفته شد، در برابر دلائل محکمى که بر مسأله معاد دلالت مى کند، اینها یک مشت بهانه هاى واهى بیش نیست.

* * *

سپس قرآن به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) دستور مى دهد: در پاسخ آنها «بگو: نه فقط شما و پدرانتان، بلکه تمام اولین و آخرین...» (قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ).

* * *

«همگى در موعد روز معین (روز رستاخیز) جمع مى شوند» (لَمَجْمُوعُونَ إِلى مِیقاتِ یَوْم مَعْلُوم).(5)
«مِیقات» از ماده «وقت»، به معنى زمانى است که براى کار یا وعده اى تعیین شده، و منظور از «میقات» در اینجا همان «وقت مقرر قیامت» است، که در آن روزها، همه انسانها در محشر براى رسیدگى به حسابهایشان اجتماع مى کنند، گاهى نیز به صورت کنایه، براى مکانى که براى انجام کارى مقرر شده است به کار مى رود، مانند «میقاتهاى حج»، که نام مکانهاى خاصى است که از آنجا «احرام» مى بندند.
ضمناً، از تعبیرات مختلف این آیه (إِن و لام)، تأکیدهاى متعددى در زمینه رستاخیز استفاده مى شود.
از این آیه، به خوبى استفاده مى شود که، معاد و رستاخیز همه انسانها در یک روز همراه هم انجام مى گیرد، و همین معنى در آیات دیگر قرآن نیز آمده است.(6)
و از اینجا به خوبى روشن مى شود، آنهائى که قیامت را در زمانهاى متعدد نسبت به هر امتى جداگانه پنداشته اند، از آیات قرآن کاملاً بیگانه اند.
شاید نیاز به تذکر نداشته باشد که، منظور از معلوم بودن قیامت، معلوم بودن نزد پروردگار است، و گرنه هیچ کس حتى انبیاء مرسلین و ملائکه مقربین از وقت آن آگاه نیست.

* * *


1 ـ «لسان العرب»، جلد 9، صفحه 17.
2 ـ نساء، آیه 48.
3 ـ توجه داشته باشید تکرار حرف استفهام، و تعبیر به «إِنَّ»، همه به عنوان تأکید آورده شده.
4 ـ «همزه» در «أَ وَ آباؤُنَا الأَوَّلُونَ» همزه استفهامیه، و «واو»، «واو عاطفه» است که «همزه استفهام» بر آن مقدم مى شود.
5 ـ «إِلى» در این جمله به خاطر این به کار رفته که قیامت، در پایان این جهان قرار دارد و نیز ممکن است که «إِلى» در اینجا به معنى «لام» بوده باشد، همان گونه که در بسیارى از آیات قرآن «لمیقات» آمده است.
6 ـ هود، آیه 102 ـ مریم، آیه 95.
سوره واقعه/ آیه 41- 50 سوره واقعه/ آیه 51- 56
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma