کمى دقت در نعمتهاى دوازدهگانه فوق (نعمت قرآن، خلقت انسان، تعلیم بیان، حساب منظم زمان، آفرینش گیاهان و انواع اشجار، آفرینش آسمان، حاکمیت قوانین، آفرینش زمین با ویژگیهایش، خلقت میوه ها، خلقت نخل، آفرینش حبوبات، و خلقت گلها و گیاهان معطر) با جزئیات و ریزه کاریها و اسرارى که در هر یک نهفته است، کافى است که حس شکرگزارى را در انسان برانگیزد، و او را به دنبال عرفان و شناخت مبدأ این نعمتها بفرستد.
و به همین دلیل، خداوند متعال از بندگانش بعد از ذکر این نعمتها نسبت به یک یک آنها اقرار مى گیرد، و این جمله را در آیات آینده نیز بعد از ذکر نعمتهاى دیگر، تکرار مى کند که مجموعاً 31 بار مى شود.
این تکرار، نه تنها منافاتى با فصاحت ندارد، بلکه خود یکى از فنون فصاحت است، این درست به آن مى ماند که: پدرى فرزند فراموش کارش را مخاطب ساخته مى گوید: آیا فراموش کردى کودکى خرد و ناتوان بودى؟ چه خون جگرها براى پرورش تو خوردم؟!
آیا فراموش کردى، بیمار شدى و بهترین طبیبان را براى تو حاضر ساخته؟ و براى دارو و درمانت چه زحمتها که نکشیدم؟!
آیا فراموش کردى، هنگامى که به مرحله جوانى رسیدى و نیاز به همسر داشتى، پاکترین همسران را براى تو انتخاب کردم؟
آیا فراموش کردى، آن زمان که نیاز به خانه و زندگى و وسائل داشتى، همه چیز را براى تو فراهم ساختم؟
پس این سرکشى، طغیان، بى مهرى و بىوفائى از چیست؟!
خداوند منّان نیز، نعمتهاى گوناگونش را به این بشر فراموشکار یادآور مى شود، و به دنبال هر بخش از این نعمتها، از او سؤال مى کند: «کدام یک از اینها را مى توانى انکار کنى»؟!
پس، این نافرمانى و طغیان از چیست؟ در حالى که اطاعت من نیز رمز تکامل و پیشرفت خود شما است، و از آن چیزى عائد پروردگارتان نمى شود.
* * *