ماجراى قوم «نوح» درس عبرتى بود

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 23
سوره قمر/ آیه 9- 17 سوره قمر/ آیه 18- 22


سنّت قرآن بر این است که، در بسیارى از موارد بعد از انذار کفار و مجرمان، شرحى از سرگذشت اقوام پیشین و عاقبت دردآلود آنها را بیان مى کند، تا به اینها بفهماند که، اگر به راه نادرست خویش ادامه دهند، سرنوشتى بهتر از آنان ندارند.
در این سوره نیز، به دنبال بحثى که در آیات گذشته آمد، اشارات کوتاه، و در عین حال پر معنى، به سرگذشت پنج قوم سرکش از اقوام پیشین مى کند که، نخستین آنها قوم «نوح»(علیه السلام) است، مى فرماید:
«پیش از آنها قوم «نوح»(علیه السلام)، پیامبر خود را تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوح).
«آرى، آنها بنده ما «نوح»(علیه السلام) را تکذیب کردند و گفتند: او مرد دیوانه اى است! و سپس با انواع آزارها و شکنجه ها او را از ادامه رسالتش منع کردند» (فَکَذَّبُوا عَبْدَنا وَ قالُوا مَجْنُونٌ وَ ازْدُجِرَ).
گاه «به او مى گفتند: اگر دست از کار خود برندارى سنگسار مى شوى» (قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا نُوحُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِینَ).(1)
و گاه گلوى او را چنان مى فشردند که بى هوش به زمین مى افتاد، اما هنگامى که به هوش مى آمد مى گفت: أَللّهُمَّ اغْفِرْ لِقَوْمِی فَاِنَّهُمْ لایَعْلَمُونَ: «خداوندا قوم مرا ببخش که نمى دانند»!(2)
خلاصه، او را از هر طریق توانستند آزار دادند، اما او دست از تبلیغ و هدایت برنداشت.
قابل توجه این که، در این آیه، تکذیب دو بار ذکر شده، ظاهراً به این جهت که دفعه اول به صورت سربسته، و بار دوم شرح آن است.
تعبیر به «عَبْدَنا» (بنده ما) اشاره به این است که، این قوم مغرور و طغیانگر، در حقیقت با ما طرف بودند، نه با شخص «نوح»!
جمله «وَ ازْدُجِر» در اصل از «زجر» به معنى دور ساختن و طرد کردن کسى با صداى بلند و فریاد است، ولى به هر گونه عملى که به منظور مانع شدن کسى از ادامه کارى انجام مى شود، اطلاق مى گردد، و جالب این که، در آیه مورد بحث «قالُوا» به صورت «فعل معلوم» آمده، و «وَ ازْدُجِر» به صورت «فعل مجهول»، شاید به این جهت که اعمال آنها در زجر «نوح»(علیه السلام) از گفته آنها بدتر و نارواتر بود، تا آنجا که خداوند نامى از این گروه نمى برد، و آنها را قابل ذکر نمى شمرد.

* * *

آنگاه مى افزاید: «هنگامى که نوح از هدایت آنها به کلى مأیوس گشت به درگاه الهى عرضه داشت: پروردگارا! این گروه طاغى و مجرم، بر من غلبه کردند، پروردگارا انتقام مرا از آنها بگیر» (فَدَعا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ).
آنها هرگز در دلیل، حجت، و برهان بر من غلبه نکرده اند، ولى از طریق ظلم،و جنایت، و تکذیب و انکار، و انواع زجر و فشار، بر من غلبه کردند، این قوم دیگر شایسته بقا نیستند، از آنها انتقام بگیر و مرا بر آنها پیروز کن.(3)
آرى، این پیامبر بزرگ، تا زمانى که امید به هدایت آنها داشت، از خدا مى خواست آنها را ببخشد، اما هنگامى که به کلى مأیوس گشت، درباره آنها نفرین نمود.

* * *

پس از آن اشاره گویا و تکان دهنده اى به کیفیت عذاب آنها کرده مى فرماید: «ما به دنبال این درخواست نوح درهاى آسمان را گشودیم، و بارانى شدید و پى در پى فرو بارید» (فَفَتَحْنا أَبْوابَ السَّماءِ بِماء مُنْهَمِر).
تعبیر به «گشودن درهاى آسمان»، تعبیر بسیار زیبائى است که، به هنگام نزول باران هاى شدید به کار مى رود، همان گونه که در فارسى نیز مى گوئیم: «گوئى درهاى آسمان باز شده و هر چه آب است فرو مى بارد».
«مُنْهَمِر» از ماده «همر» (بر وزن صبر) به معنى فرو ریختن شدید اشک یا آب است، این تعبیر، در مورد دوشیدن پستان حیوانات تا آخرین قطره نیز به کار مى رود.
عجب این که، در بعضى از گفته هاى مفسران آمده است: آنها سال ها گرفتار خشکسالى بودند و در انتظار باران، که ناگهان بارانى فرو بارید، اما بارانى مرگ زا، نه احیاگر.(4)

* * *

نه تنها از آسمان آب زیادى فرو ریخت، که از زمین هم آب جوشید، چنان که در آیه آمده: «و زمین را شکافتیم و چشمه هاى زیادى از آن بیرون فرستادیم (وَ فَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُیُوناً).(5)
«و این دو آب به اندازه اى که مقدر بود با هم درآمیختند» و سراسر زمین را فرا گرفتند! (فَالْتَقَى الْماءُ عَلى أَمْر قَدْ قُدِرَ).
بعضى از مفسران، جمله «عَلى أَمْر قَدْ قُدِر» را چنین تفسیر کرده اند که: این دو آب کاملاً به اندازه یکدیگر بود، ولى تفسیر اول مناسب تر به نظر مى رسد.
خلاصه این که، از سراسر زمین، آب جوشیدن گرفت، چشمه ها سر برآوردند، و از تمامى آسمان، آب باریدن گرفت، و به هم پیوستند، و دریائى عظیم، و طوفانى تشکیل دادند.

* * *

در اینجا قرآن، دنباله «مسأله طوفان» را رها ساخته چرا که آنچه باید گفته شود در جمله هاى قبل جمع است و به سراغ «کشتى نجات نوح» رفته، مى فرماید: «ما نوح را بر مرکبى که از «الواح» و «میخ هائى» ساخته شده بود سوار کردیم» (وَ حَمَلْناهُ عَلى ذاتِ أَلْواح وَ دُسُر).
«دُسُر» جمع «دسار» (بر وزن کتاب) چنان که «راغب» در «مفردات» مى گوید، در اصل به معنى راندن شدید توأم با قهر است، و از آنجا که میخ با ضربه هاى شدیدى که بر آن وارد مى شود، در چوب و مانند آن فرو مى رود، به آن «دسار» گفته اند، اما بعضى از مفسران این کلمه را به معنى «طناب» تفسیر کرده، و اشاره به طناب هاى بادبان کشتى و مانند آن مى دانند، ولى معنى اول، مخصوصاً با توجه به ذکر «الواح» صحیح تر به نظر مى رسد.
به هر حال، تعبیر قرآن در اینجا جالب و پر معنى است; چرا که مى گوید: در میان آن طوفان عظیم و سرتاسرى که همه چیز را در کام خود فرو برده بود، فرمان نجات «نوح» و یارانش را به یک مشت میخ و قطعات چوب سپردیم، و آنها این وظیفه را به خوبى انجام دادند! و این قدرت نمائى بزرگى است.
این تعبیر، ممکن است، ضمناً اشاره به ساده بودن کشتى هاى آن زمان نسبت به کشتى هاى پیشرفته زمان هاى بعد باشد، که در آن وقت تشریفات و تشکیلات خاصى نداشت، ولى «کشتى نوح» با این حال به اندازه کافى بزرگ بود، و طبق تواریخ، سال ها براى ساختن آن زحمت کشید، تا بتواند از هر یک از حیوانات مختلف، یک جفت در آن جاى دهد.

* * *

بعد از آن خداوند به عنایت خاصش نسبت به «کشتى نجات نوح» اشاره کرده مى فرماید: «این کشتى در برابر دیدگان (علم) ما سینه امواج را مى شکافت و تحت نظارت و حفاظت ما به حرکت خود ادامه مى داد» (تَجْرِی بِأَعْیُنِنا).
تعبیر «بِأَعْیُنِنا» (در برابر دیدگان ما) کنایه لطیفى است از توجه مخصوص و مراقبت کامل از چیزى، چنان که در آیه 37 سوره «هود» نیز در بخش دیگرى از همین داستان مى خوانیم: وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا: «به او وحى کردیم که در برابر دیدگان ما و بر طبق وحى ما کشتى را بساز».
بعضى از مفسران، این تعبیر را اشاره به انسان هاى با شخصیتى دانسته اند که، سوار بر کشتى بودند(6) بنابراین، جمله «تَجْرِی بِأَعْیُنِنا» یعنى آن کشتى، بندگان خالص و مخلص ما را همراه مى برد، ولى با توجه به موارد استعمال این تعبیر در آیات دیگر قرآن، تفسیر اول صحیح به نظر مى رسد.
این احتمال نیز داده شده که، «بِأَعْیُنِنا» اشاره به فرشتگانى است که، در امر هدایت «کشتى نوح» دخالت داشتند، ولى این تفسیر نیز، به همان دلیلى که در بالا گفته شد، ضعیف است.
سپس مى افزاید: «تمام اینها پاداشى بود براى کسى که مورد تکذیب واقع شد (نوح)» (جَزاءً لِمَنْ کانَ کُفِرَ).(7)
آرى، «نوح»(علیه السلام) همانند همه انبیاء، از مواهب بزرگ الهى و از نعمت هاى عظیم او بود، که بى خبران کفرانش کردند، و به آئینش کافر شدند.(8)

* * *

پس آنگاه به عنوان نتیجه گیرى از این ماجراى عظیم، مى فرماید: «ما این داستان را به عنوان درس عبرت و نشانه اى در میان امت ها باقى گذاردیم، آیا کسى هست که پند گیرد و متذکر شود»؟ (وَ لَقَدْ تَرَکْناها آیَةً فَهَلْ مِنْ مُدَّکِر).
و به راستى که همه گفتنى ها در همین ماجرا گفته شده، و آنچه باید انسانى بیدار بفهمد از آن مى فهمد.
طبق این تفسیر، که موافق آیات قبل و بعد مى باشد، ضمیر «تَرَکْناها» به «قصه طوفان» و سرگذشت «نوح»(علیه السلام) و مخالفانش باز مى گردد، ولى، بعضى آن را اشاره به «سفینه نوح» مى دانند; زیرا مدتى این کشتى در میان مردم جهان باقیمانده بود، و هر کس چشمش به آن مى افتاد، تمام ماجراى طوفان نوح در برابرش مجسم مى شد، مخصوصاً اگر این روایت را بپذیریم که بقایاى این کشتى تا عصر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) باقى بوده، و ادعاى بعضى که در عصر ما نیز بقایاى آن را در کوه هاى «آرارات» «قفقاز» مشاهده کرده اند.
این احتمال نیز وجود دارد که، آیه اشاره به هر دو معنى باشد، هم داستان «نوح»(علیه السلام) آیتى بود، و هم کشتى بازمانده اش در میان مردم.(9)

* * *

و در آیه بعد، به عنوان یک سؤال تهدیدآمیز و پرمعنى، نسبت به کافرانى که همان راه کفار زمان «نوح»(علیه السلام) را مى سپرند، مى گوید: «اکنون (بگوئید) عذاب و انذارهاى من چگونه بود»؟! (فَکَیْفَ کانَ عَذابِی وَ نُذُرِ).
آیا واقعیت داشت، یا داستان و افسانه بود؟!

* * *

و در آخرین آیه مورد بحث، بر این حقیقت تأکید مى کند که: «ما قرآن را براى تذکر آسان ساختیم، آیا کسى هست که پند گیرد و متذکر شود»؟! (وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِر).
آرى، این قرآن، هیچ پیچیدگى ندارد، و شرائط تأثیر، در آن جمع است، الفاظش شیرین و جذاب، تعبیراتش زنده و پرمعنى، انذارها و بشارت هایش صریح و گویا، داستان هایش واقعى و پرمحتوا، دلائلش قوى و محکم، منطقش شیوا و متین، خلاصه آنچه لازمه تأثیر گذاردن یک سخن است در آن جمع است، و به همین دلیل، هر زمان دل هاى آماده با آن تماس یابد، مجذوب آن مى شود، و در طول تاریخ اسلام نمونه هاى عجیب و شگفت انگیزى از تأثیر عمیق قرآن در دل هاى آماده دیده مى شود، که شاهد گویاى این امر است.
ولى، چه مى توان کرد، هنگامى که نطفه حیاتى یک بذر، مرده باشد، اگر در بهترین زمین ها آن را بکارند، و از آب کوثر زیر نظر بهترین باغبان ها آبیارى کنند، هرگز نمو نخواهد کرد، و گل و گیاهى از آن نمى روید.

* * *


1 ـ شعراء، آیه 116.
2 ـ تفسیر «کشّاف» و «ابوالفتوح رازى»، ذیل آیات مورد بحث.
3 ـ «انْتَصِر» به معنى یارى طلبیدن است، (همان گونه که در آیه 41 سوره «شورى» آمده است) ولى در اینجا به معنى انتقام گرفتن تفسیر شده، انتقامى روى حساب عدل و حکمت. بعضى نیز گفته اند: در تقدیر «انْتَصِرْ لِى» بوده است (یعنى مرا یارى کن).
4 ـ «روح المعانى»، ذیل آیات مورد بحث.
5 ـ «عُیُونا» ممکن است تمیز براى «الاَرض» بوده باشد، و در تقدیر «فجرنا عیون الارض» است، سپس «عیون» که مفعول است جدا شده و به صورت «تمیز» آمده، تا مبالغه و اهمیت را برساند یعنى «گوئى تمام زمین تبدیل به چشمه شده بود».
6 ـ «اعین» جمع «عین» است که یکى از معانى آن چشم، و معنى دیگر انسان باشخصیت است، البته معانى دیگرى نیز دارد.
7 ـ باید توجه داشت که در اینجا «کفر» به صورت «فعل مجهول» است، و اشاره به «نوح» مى باشد که نسبت به او کافر شدند، نه فعل معلوم و اشاره به کافران.
8 ـ هر گاه در آیه چیزى در تقدیر گرفته نشود، نائب فاعل «کفر» شخص نوح مى شود که نعمت کفران شده اى بود و هر گاه بگوئیم «کفر به» بوده است، اشاره به عدم ایمان به نوح و تعلیمات او است.
9 ـ درباره ماجراى قوم نوح(علیه السلام) بحث هاى مشروحى در ذیل آیات 25 تا 49 سوره «هود» (جلد 9 تفسیر نمونه) صفحه 68 تا 125 آورده ایم.
سوره قمر/ آیه 9- 17 سوره قمر/ آیه 18- 22
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma