در میدان نبرد، قاطعیت لازم است

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 21
سوره محمد/ آیه 4- 6 1 ـ مقام والاى شهیدان


همان گونه که قبلاً گفتیم، آیات گذشته مقدمه اى بود براى آماده ساختن مسلمانان براى بیان یک دستور مهم جنگى، که در آیات مورد بحث مطرح شده است، مى فرماید: «هنگامى که با کافران در میدان جنگ روبرو مى شوید، با تمام قدرت به آنها حمله کنید و گردنهایشان را بزنید»! (فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ).(1)
بدیهى است، گردن زدن، کنایه از قتل است، بنابراین ضرورتى ندارد که جنگجویان کوشش خود را براى انجام خصوص این امر به کار برند، هدف این است: که دشمن از پاى درآید، ولى چون گردن زدن، روشن ترین مصداق قتل بوده، روى آن تکیه شده است.
و به هر حال، این حکم مربوط به میدان نبرد است; زیرا «لَقِیْتُم» از ماده «لقاء» در این گونه موارد، به معنى «جنگ» است، قرائن متعددى در خود این آیه، مانند مسأله «اسارت اسیران» و واژه «حرب» (جنگ) و «شهادت در راه خدا» که در ذیل آیه آمده است، گواه بر این معنى است.
کوتاه سخن این که: «لقاء»، گاه به معنى هر گونه ملاقات، استعمال مى شود، و گاه به معنى روبرو شدن در میدان جنگ، و در قرآن مجید نیز در هر دو معنى به کار رفته، و آیه مورد بحث ناظر به معنى دوم است.
و از اینجا روشن مى شود، افرادى که به منظور تبلیغات ضد اسلامى، آیه را طورى معنى کرده اند که اسلام مى گوید: «با هر کافرى روبرو شدى گردنش را بزن»! چیزى جز اعمال غرض و سوء نیت نیست، و گرنه، خود این آیه صراحت در مسأله روبرو شدن در میدان جنگ دارد.
بدیهى است، هنگامى که انسان، با دشمنى خونخوار در میدان نبرد روبرو مى شود، اگر با قاطعیت هر چه بیشتر، حملات سخت و ضربات کوبنده بر دشمن وارد نکند، خودش نابود خواهد شد، و این دستور یک دستور کاملاً منطقى است.
بعد از آن مى افزاید: «این حملات کوبنده، باید همچنان ادامه یابد تا به اندازه کافى دشمن را درهم بکوبید، و به زانو درآورید، در این هنگام اقدام به گرفتن اسیران کنید، و آنها را محکم ببندید» (حَتّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ).
«أَثْخَنْتُمُوهُمْ» از ماده «ثخن» (بر وزن شِکَن) به معنى غلظت و صلابت است، و به همین مناسبت، به پیروزى و غلبه آشکار و تسلط کامل بر دشمن، اطلاق مى شود.
گر چه غالب مفسران، این جمله را به معنى کثرت و شدت کشتار از دشمن گرفته اند، ولى چنان که گفتیم، این معنى، در ریشه لغوى آن نیست، اما از آنجا که گاه جز با کشتار شدید و وسیع دشمن، خطر بر طرف نمى گردد، یکى از مصادیق این جمله در چنین شرایطى، مى تواند مسأله کشتار بوده باشد نه مفهوم اصلى آن.(2)
در هر صورت، آیه فوق، بیانگر یک دستور حساب شده جنگى است که پیش از درهم شکستن قطعى مقاومت دشمن، نباید اقدام به گرفتن اسیر کرد; چرا که پرداختن به این امر، گاهى سبب تزلزل موقعیت مسلمانان در جنگ خواهد شد، و پرداختن به امر اسیران و تخلیه آنها در پشت جبهه، نیروها را از وظیفه اصلى بازمى دارد.
تعبیر به «فَشُدُّوا الْوَثاقَ» (با توجه به این که «وثاق» به معنى طناب یا هر چیزى است که با آن مى بندند) اشاره به محکم کارى در بستن اسیران است، مبادا اسیر، از فرصت استفاده کند و خود را آزاد ساخته و ضربه کارى وارد سازد.
در جمله بعد، حکم اسیران جنگى را بیان مى کند که، بعد از خاتمه جنگ باید در مورد آنها اجرا شود، مى فرماید: «یا بر آنها منت بگذارید، و بدون عوض آزادشان کنید، و یا از آنها فدیه و عوض بگیرید و آزاد نمائید» (فَإِمّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمّا فِداءً).
و به این ترتیب، اسیر جنگى را نمى توان بعد از پایان جنگ به قتل رسانید، بلکه، رهبر مسلمین، طبق مصالحى که در نظر مى گیرد، آنها را گاه بدون عوض، و گاه با عوض، آزاد مى سازد، و این عوض، در حقیقت یک نوع غرامت جنگى است که دشمن باید بپردازد.
البته، حکم سومى در این رابطه نیز در اسلام هست، که اسیران را به صورت بردگان درآورند، ولى آن یک دستور الزامى نمى باشد، بلکه در صورتى است که رهبر مسلمین در شرائط و ظروف خاصى آن را لازم ببیند، و شاید به همین دلیل در متن قرآن، صریحاً نیامده، و تنها در روایات اسلامى منعکس است.
فقیه معروف ما «فاضل مقداد» در «کنز العرفان» مى گوید: «آنچه از مکتب اهلبیت(علیهم السلام) نقل شده این است: اگر اسیر بعد از پایان جنگ گرفته شود، امام مسلمین مخیر میان سه کار است: آزاد ساختن بى قید و شرط، گرفتن «فدیه» و آزاد کردن، و برده ساختن آنها، و در هر صورت قتل آنها جایز نیست».
او در جاى دیگر از سخن خود مى گوید: «مسأله بردگى از روایات استفاده شده، نه از متن آیه».(3)
این مسأله در سایر کتب فقهى نیز آمده است.(4)
در بحث «بردگى» که در ذیل این آیات خواهد آمد، باز به این بحث اشاره خواهیم کرد.
سپس در دنباله آیه، مى افزاید: «این وضع باید همچنان ادامه یابد، و دشمنان را باید همچنان بکوبید، و گروهى را به اسارت درآورید تا جنگ بار سنگین خود را بر زمین نهد» (حَتّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها).(5)
تنها وقتى دست بکشید، که توان مقابله دشمن را درهم شکسته باشید، و آتش جنگ خاموش گردد.
«اَوْزار» جمع «وزر» به معنى «بار سنگین» است، و گاه بر «گناهان» نیز اطلاق مى شود; چرا که آن هم بار سنگینى بر دوش صاحبش مى باشد.
جالب این که این بارهاى سنگین در آیه، به «جنگ» نسبت داده شده، مى گوید: «جنگ بارهاى خود را بر زمین نهد» این بارهاى سنگین، کنایه از انواع «سلاح ها» و «مشکلاتى» است که جنگجویان بر دوش دارند، و با آن روبرو هستند، و تا جنگ پایان نپذیرد، این بار بر دوش آنها است.
اما کى جنگ میان اسلام و کفر پایان مى گیرد؟ این سؤالى است که مفسران، پاسخ هاى متفاوتى به آن داده اند.
بعضى، مانند «ابن عباس» گفته اند: «تا زمانى است که بت پرستى بر صفحه جهان باقى نماند، و آئین شرک برچیده شود».
بعضى دیگر گفته اند: «جنگ اسلام و کفر همچنان ادامه دارد تا مسلمانان بر «دجّال» پیروز شوند»، و این به استناد حدیثى است که از رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله)نقل شده که فرمود: وَ الْجِهادُ ماض مُذْ بَعَثَنِىَ اللّهُ اِلى اَنْ یُقاتِلَ آخِرُ اُمَّتِى الدَّجّالَ: «جهاد همچنان ادامه دارد، از آن روز که خدا مرا مبعوث کرد تا زمانى که آخر امت من با دجال پیکار کنند».(6)
بحث درباره «دجّال» بحث دامنه دارى است، ولى این قدر معلوم است که «دجّال» مرد فریبکار یا مردان فریبکارى هستند که در آخر زمان براى منحرف ساختن مردم از اصل توحید و حق و عدالت به فعالیت مى پردازند، و مهدى(علیه السلام) با قدرت عظیمش آنها را درهم مى کوبد.
و به این ترتیب، تا دجالان، بر صفحه زمین زندگى مى کنند، پیکار حق و باطل ادامه دارد!
در حقیقت «اسلام» با «کفر»، دو نوع پیکار دارد: یکى پیکارهاى مقطعى است مانند غزواتى که پیامبر(صلى الله علیه وآله) با دشمنان داشت که بعد از پایان هر جنگ، شمشیرها به غلاف مى رفت، و دیگر پیکار مستمرى که با «شرک و کفر و ظلم و فساد» دارد، و این امرى است مستمر، تا زمان گسترش حکومت عدل جهانى، به وسیله حضرت مهدى(علیه السلام).
سپس، اضافه مى کند: «برنامه شما همین گونه است» (ذلِکَ).(7)
«و هر گاه خدا مى خواست از طرق دیگر از آنها انتقام مى گرفت» (وَ لَوْ یَشاءُ اللّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ).
از طریق صاعقه هاى آسمانى، زلزله ها، تندبادها، و بلاهاى دیگر، ولى در این صورت میدان آزمایش تعطیل مى شد، «اما خدا مى خواهد بعضى از شما را با بعضى دیگر، بیازماید» (وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْض).
این در حقیقت فلسفه جنگ و نکته اصلى درگیرى حق و باطل است، در این پیکارها، صفوف مؤمنان واقعى و آنها که اهل عمل اند از اهل سخن، جدا مى شوند. استعدادها شکوفا مى گردد، و نیروى استقامت و پایمردى زنده مى شود، و هدف اصلى زندگى دنیا که آزمودگى و پرورش قدرت ایمان و ارزش هاى دیگر انسانى است، تأمین مى گردد.
اگر مؤمنان کنارى مى نشستند، و سرگرم زندگى تکرارى روزانه بودند، و هر موقع گروه مشرک و ظالمى قیام مى کرد، خداوند با نیروى غیبى و از طریق اعجاز، آنها را درهم مى کوبید، جامعه اى بى ارزش، خمود، سست، ضعیف و ناتوان به وجود مى آمد، که از ایمان و اسلام نامى بیشتر نداشت.
خلاصه این که: خداوند، براى استقرار آئینش نیازى به پیکار ما ندارد، این ما هستیم که در میدان مبارزه با دشمن، پرورش مى یابیم و نیازمند به این پیکار مقدسیم.
همین معنى، در آیات دیگر قرآن به صورت هاى دیگر بازگو شده است، در سوره «آل عمران» آیه 142 مى خوانیم: أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصّابِرِینَ: «آیا چنین پنداشتید که (تنها با ادعاى ایمان) وارد بهشت خواهید شد، در حالى که خداوند هنوز مجاهدان از شما و صابران را مشخص نساخته است»؟!
و در آیه قبل از آن آمده: وَ لِیُمَحِّصَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ یَمْحَقَ الْکافِرِینَ: «و تا خداوند افراد با ایمان را خالص گرداند (و ورزیده شوند); و کافران را به تدریج نابود سازد».
در آخرین جمله آیه مورد بحث، از شهیدانى که در این پیکارها جان شیرین خود را از دست مى دهند، و حق بزرگى بر جامعه اسلامى دارند، سخن به میان آورده، مى گوید: «کسانى که در راه خدا کشته شدند، خداوند اعمالشان را هرگز نابود نمى کند» (وَ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُمْ).
زحمات و رنج ها و ایثارهاى آنها از میان نمى رود، همه، در پیشگاه خدا محفوظ است، در این دنیا نیز آثار فداکارى هاى آنها باقى مى ماند، هر بانگ «لا اِلهَ اِلاَّ اللّه» به گوش مى رسد، محصول زحمات آنها است، و هر مسلمانى در پیشگاه خدا سر به سجده مى نهد، از برکت فداکارى آنان است، زنجیرهاى اسارت با زحمات آنها درهم شکسته شده، و آبرو و عزت مسلمین مرهون آنها است.
این یکى از مواهب الهى در مورد شهیدان است.

* * *

و سه موهبت دیگر در آیات بعد به آن مى افزاید.
نخست مى گوید: «خداوند آنها را هدایت مى کند» (سَیَهْدِیهِمْ).
هدایت به مقامات عالیه، و فوز بزرگ، و رضوان اللّه.
دیگر این که: «وضع حال آنها را اصلاح مى نماید» (وَ یُصْلِحُ بالَهُمْ).
آرامش روح و اطمینان خاطر و نشاط معنویت و روحانیت به آنها مى بخشد، و با صفا و معنویت فرشتگان الهى که با آنها همدمند، هماهنگ مى سازد.
و در جوار رحمتش آنها را به ضیافت خویش دعوت مى کند.

* * *

و آخرین موهبت این که: «آنها را در بهشت جاویدانش که اوصافش را براى آنان بازگو کرده است، وارد مى کند» (وَ یُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَها لَهُمْ).
بعضى از مفسران گفته اند: نه تنها اوصاف کلى بهشت برین و روضه رضوان را براى آنها بیان کرده، بلکه اوصاف و نشانه هاى قصرهاى بهشتى آنها را نیز مشخص مى سازد به گونه اى که وقتى وارد بهشت مى شوند، یکسر به سوى قصرهاى خویش مى روند!.(8)
بعضى نیز «عَرَّفَها» را از ماده «عرف» (بر وزن فکر) به معنى «عطر و بوى خوش» تفسیر کرده اند، یعنى خداوند آنها را وارد بهشتى مى کند که سراسر آن را براى میهمانانش معطر ساخته.
ولى، تفسیر اول مناسب تر به نظر مى رسد.
بعضى نیز گفته اند: اگر این آیه را با آیه «وَ لاتَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْواتاً»(9) ضمیمه کنیم روشن مى شود که منظور از «اصلاح بال»، همان حیات جاودانى است که شهیدان در سایه آن آماده حضور نزد پروردگار، با کنار رفتن حجاب ها و پرده ها مى شوند.(10)

* * *


1 ـ «ضَرْب» مصدر است و مفعول مطلق براى فعل مقدرى، و در تقدیر چنین است: «اِضْرِبُوا ضَرْبَ الرِّقابِ»، همان گونه که در آیه 12 سوره «انفال» به آن تصریح شده است: «فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ».
2 ـ در «لسان العرب» از «ابن الاعرابى» نقل مى کند که: «اَثْخَنَ اِذا غَلَبَ وَ قَهَرَ».
3 ـ «کنز العرفان»، جلد 1، صفحه 365.
4 ـ «شرایع»، کتاب الجهاد ـ «شرح لمعه»، احکام غنیمت.
5 ـ «حَتّى» غایت براى فَضَرْبَ الرِّقاب است، احتمالات دیگرى نیز داده شده که قابل توجه نیست.
6 ـ «مجمع البیان»، جلد 9، صفحه 97.
7 ـ «ذلِک» خبر مبتداى محذوفى است و در تقدیر چنین است: «الاَمْرُ ذلِک».
8 ـ «مجمع البیان»، جلد 9، صفحه 98.
9 ـ آل عمران، آیه 169.
10 ـ «المیزان»، جلد 18، صفحه 244.
سوره محمد/ آیه 4- 6 1 ـ مقام والاى شهیدان
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma