بگو من پیامبر نوظهورى نیستم

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 21
سوره احقاف/ آیه 7- 10 سوره احقاف/ آیه 11- 14


این آیات، همچنان از وضع مشرکان، گفتگو مى کند، و به چگونگى برخورد آنها با آیات الهى اشاره کرده، مى گوید: «هنگامى که آیات روشن ما بر آنها خوانده مى شود، کافران در مورد حقى که به سوى آنها آمده است مى گویند: این سحرى آشکار است» (وَ إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّنات قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمّا جاءَهُمْ هذا سِحْرٌ مُبِینٌ).
آنها از یکسو، نمى توانند نفوذ سریع و عمیق و جاذبه عجیب قرآن را در اعماق دل ها انکار کنند، و از سوى دیگر، حاضر نیستند در برابر حقانیت و عظمت آن سر فرود آورند، لذا این نفوذ را با یک تفسیر انحرافى به عنوان «سحر آشکار» مطرح مى کنند که خود اعتراف ضمنى روشنى است به تأثیر فوق العاده قرآن در قلوب انسان ها!
بنابراین «حق» در آیه فوق اشاره به همان «آیات قرآن» است، هر چند بعضى آن را به معنى «نبوت» یا «اسلام» یا «معجزات دیگر پیامبر»(صلى الله علیه وآله) تفسیر کرده اند، اما با توجه به آغاز آیه، تفسیر اول مناسب تر به نظر مى رسد.

* * *

ولى، آنها تنها به این تهمت قناعت نمى کنند، پا را از آن فراتر نهاده، با صراحت «مى گویند: این آیات را بر خدا افتراء بسته» (أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ).
در اینجا، خداوند به پیامبرش دستور مى دهد که با دلیل روشنى به آنها پاسخ گوید، مى فرماید: «به آنها بگو: اگر مطلب آن طور باشد که شما مى پندارید و من آن را به دروغ به او نسبت داده باشم، لازم است که مرا رسوا کند، و شما نمى توانید در برابر خداوند، از من دفاع کنید» (قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَلاتَمْلِکُونَ لِی مِنَ اللّهِ شَیْئاً).(1)
چگونه ممکن است خداوند، این «آیات بینات» و این معجزه جاودانى را بر دست دروغگوئى ظاهر سازد؟! این از حکمت و لطف خداوند دور است!
همان گونه که در آیات 44 تا 47 سوره «حاقه» آمده است: وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاوِیلِ * لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِینَ * فَما مِنْکُمْ مِنْ أَحَد عَنْهُ حاجِزِینَ: «اگر او سخنى دروغ بر ما مى بست، * ما او را با قدرت مى گرفتیم، * سپس رگ قلبش را قطع مى کردیم، * و هیچ کس از شما نمى توانست از (مجازات) او مانع شود»!
بنابراین، چگونه ممکن است من به خاطر شما دست به چنین کار خطرناکى بزنم؟، و چگونه باور مى کنید، من چنین دروغى را بگویم و خدا مرا زنده بگذارد، و معجزات بزرگى در اختیارم قرار دهد؟
سپس، به عنوان تهدید مى افزاید: «اما خداوند بهتر از هر کس، کارهائى را که شما در آن وارد مى شوید مى داند» و به موقع شما را سخت کیفر مى دهد (هُوَ أَعْلَمُ بِما تُفِیضُونَ فِیهِ).(2)
آرى، او این نسبت هاى ناروا را که به من مى دهید، و در برابر فرستاده او قیام کرده اید، و با سمپاشى مردم را از ایمان به حق بازمى دارید، همه را مى داند.
و در جمله بعد، به عنوان تأکید بیشتر، توأم با برخوردى مؤدبانه، مى افزاید: «همین بس که خداوند میان من و شما گواه باشد» (کَفى بِهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ).
او صدق دعوت من، و تلاش و کوشش هایم را در ابلاغ رسالت مى داند، و دروغ و افترا و کارشکنى شما را نیز مى بیند، و همین براى من و شما کافى است.
و براى این که راه بازگشت را نیز به آنها نشان دهد، در پایان آیه مى افزاید: «او غفور و رحیم است» (وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ).
توبه کاران را مى بخشد، و آنها را مشمول رحمت واسعه خود مى سازد.

* * *

در آیه بعد، مى افزاید: «بگو من پیامبر نوظهورى نیستم که با سایر پیامبران متفاوت باشم» (قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ).
«و نمى دانم با من و با شما چه خواهد شد»؟! (وَ ما أَدْرِی مایُفْعَلُ بِی وَ لابِکُمْ).
«تنها از آنچه بر من وحى مى شود پیروى مى کنم» (إِنْ أَتَّبِعُ إِلاّ ما یُوحى إِلَىَّ).
«و جز بیم دهنده آشکارى نیستم» (وَ ما أَنَا إِلاّ نَذِیرٌ مُبِینٌ).
این جمله هاى کوتاه و پرمعنى، پاسخى است به بسیارى از ایرادات مشرکان، از جمله این که: گاه از بعثت پیامبر(صلى الله علیه وآله) به عنوان این که یک بشر چگونه ممکن است با خدا ارتباط پیدا کند تعجب مى کردند.
گاه مى گفتند: چرا او غذا مى خورد و در کوچه و بازار راه مى رود؟
گاه تقاضاى معجزات عجیب و غریب داشتند، و هر یک تمنائى مى نمودند.
گاه انتظار داشتند که پیامبر(صلى الله علیه وآله) کانونى از علم غیب باشد، و همه حوادث آینده را براى آنها بازگو کند.
و بالاخره، گاه از این که او دعوت به توحید و یگانگى معبود مى کند، تعجب مى کردند.
این آیه، اشاره اى اجمالى به پاسخ همه این گفتگوها و بهانه جوئى ها است.
مى گوید: من نخستین پیامبر نیستم که دعوت به توحید کرده ام، پیش از من پیامبران زیادى آمدند که همه آنها از جنس بشر بودند، لباس مى پوشیدند و غذا مى خوردند، هیچ یک از آنها مدعى علم غیب مطلق نبود، بلکه مى گفتند: ما از حوادث غیب، آن مقدار مى دانیم که خدا به ما تعلیم داده است.
و هیچ یک از آنها در برابر «معجزات اقتراحى» و پیشنهادهاى هوس آلود مردم، تسلیم نشدند.
تا همگان بدانند پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز بنده اى است از بندگان خدا، علم و قدرت او نیز محدود است به آنچه خدا مى خواهد، علم و قدرت مطلق تنها از آن پروردگار است، اینها واقعیت هائى است که مى بایست مردم بدانند، تا به ایرادهاى نابجا پایان دهند.
اینها همه، به دنبال بحثى است که در آیات قبل آمد که گاه پیامبر(صلى الله علیه وآله) را به سحر متهم مى ساختند، و گاه به افتراء، که سرچشمه این نسبت هاى ناروا نیز همان توهّماتى بودند که با این آیه به آن پاسخ گفته شد.
و از اینجا روشن مى شود که مفاد این آیه، با آیات دیگرى که نشان مى دهد پیامبر(صلى الله علیه وآله) از غیب آگاهى دارد، مانند آنچه در سوره «فتح» درباره «فتح مکّه»، و ورود در «مسجد الحرام» آمده (آیه 27 سوره فتح) و یا آنچه در مورد مسیح(علیه السلام)آمده که مى فرمود: أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ: «من از آنچه مى خورید، و در خانه هاى خود ذخیره مى کنید به شما خبر مى دهم»(3) و امثال اینها، منافات ندارد; چرا که آیه مورد بحث نفى «علم غیب مطلق» مى کند، نه «مطلق علم غیب»، به تعبیر دیگر این آیه نفى علم غیب استقلالى مى کند، ولى آن آیات از علم غیب به برکت تعلیم الهى سخن مى گوید.
شاهد این گفتار آیات 26 و 27 سوره «جن» است: عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أَحَداً * إِلاّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُول: «داناى غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمى سازد، * مگر رسولانى که آنان را برگزیده».
بعضى از مفسران، براى آیه مورد بحث، شأن نزولى آورده اند و گفته اند: «هنگامى که فشار مشکلات بر یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله) در «مکّه» زیاد شد، حضرت، در خواب دید: به سرزمینى هجرت مى کند که داراى نخلستان و درختان و آب فراوان است، این را براى یاران خود بازگو کرد، آنها همه خوشحال شدند و فکر کردند، به زودى گشایشى در برابر آزار مشرکان پیدا خواهد شد، مدتى صبر کردند، اما اثرى از آن ندیدند، عرض کردند: اى رسول خدا! آنچه را فرمودى ندیدیم، کى به آن سرزمینى که در خواب دیدى مهاجرت خواهیم کرد؟ پیامبر(صلى الله علیه وآله) ساکت شد، در این هنگام آیه فوق نازل گردید: وَ ما أَدْرِی مایُفْعَلُ بِی وَ لابِکُمْ: «من نمى دانم با من و شما چه خواهد شد».(4)
ولى، این شأن نزول بعید به نظر مى رسد; زیرا مخاطب در این آیات دشمنان پیامبرند، نه دوستان او، اما ممکن است از قبیل تطبیق باشد یعنى به هنگام مطرح کردن این سؤال، از ناحیه دوستانش، پیامبر(صلى الله علیه وآله) به این آیه تمسک جست، و به آنها پاسخ گفت.
در آخرین آیه مورد بحث، براى تکمیل آنچه در آیات قبل آمده مى افزاید: «بگو: به من خبر دهید: اگر این قرآن از سوى خدا باشد، و شما به آن کافر شوید، در حالى که شاهدى از بنى اسرائیل بر آن شهادت دهد، و او ایمان بیاورد و شما تکبر کنید و تسلیم نشوید، (چه کسى از شما گمراه تر خواهد بود؟!) مسلماً خداوند قوم ظالم را هدایت نمى کند» (قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کانَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ وَ کَفَرْتُمْ بِهِ وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ بنى اسرائیل عَلى مِثْلِهِ فَآمَنَ وَ اسْتَکْبَرْتُمْ إِنَّ اللّهَ لایَهْدِى الْقَوْمَ الظّالِمِینَ).(5)
در این که این شاهد بنى اسرائیل ى که بوده است؟ که بر حقانیت قرآن مجید گواهى داده؟ در میان مفسران گفتگو است.
بعضى گفته اند: منظور «موسى بن عمران»(علیه السلام) است که در عصر خود، خبر از ظهور پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و نشانه هاى او داد.
ولى، این احتمال با توجه به جمله فَآمَنَ وَ اسْتَکْبَرْتُمْ، که نشان مى دهد این شاهد بنى اسرائیل ى، به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) ایمان آورده، در حالى که مشرکان استکبار کردند، سازگار نیست; زیرا ظاهر جمله نشان مى دهد که این شاهد در عصر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) بوده، و به حضرتش ایمان آورده در حالى که دیگران راه استکبار را پیش گرفتند.
بعضى دیگر گفته اند: این مرد، یکى از علماى اهل کتاب بوده که در «مکّه» مى زیسته، هر چند پیروان مذهب یهود و نصارى در «مکّه» کمتر بودند، ولى چنان نیست که احدى از آنها در آنجا نبوده است.
با این حال، معلوم نیست این عالم بنى اسرائیل ى چه کسى بوده؟ و نامش چه بوده است؟
این تفسیر، با توجه به این که عالم معروفى از اهل کتاب در «مکّه» در عصر ظهور پیامبر(صلى الله علیه وآله) وجود نداشته، و تواریخ از آن نامى به میان نیاورده اند نیز چندان مناسب به نظر نمى رسد.(6)
البته، این تفسیر و تفسیر سابق این امتیاز را دارد، که با مکّى بودن تمام سوره «احقاف» سازگار است.
تفسیر سومى که از سوى اکثر مفسران پذیرفته شده، این است که: این شاهد دانشمند معروف یهود «عبداللّه بن سلام» بود که در «مدینه» ایمان آورد، و به مسلمین پیوست.
در حدیثى آمده است که پیامبر(صلى الله علیه وآله) با بعضى از یارانش در «مدینه» در یکى از اعیاد یهود، وارد «کنیسه» (معبد آنها) شدند، آنها از ورود پیامبر(صلى الله علیه وآله) ناخشنود بودند، پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «اى جمعیت یهود، دوازده نفر از خودتان را به من نشان دهید که گواهى بر وحدانیت خدا و نبوت محمّد(صلى الله علیه وآله) بدهند تا خداوند غضبش را از تمام یهودیان جهان برگیرد».
آنها ساکت شدند، و احدى پاسخ نگفت، پیامبر(صلى الله علیه وآله) سه بار این مطلب را تکرار کرد، و در هر سه بار، همه سکوت کردند، سپس فرمود: «شما از بیان حق ابا کردید، ولى به خدا سوگند «حاشر» و «عاقب» (القابى که در «تورات» براى پیامبر آمده بود) منم، خواه ایمان بیاورید، یا تکذیبم کنید».
سپس، پیامبر(صلى الله علیه وآله) بازگشت، اما هنوز قدم بیرون نگذاشته بود که مردى پشت سر او آمد، گفت: اى محمّد! بایست، پیامبر(صلى الله علیه وآله) ایستاد، پس از آن رو به جمعیت یهود کرد و گفت: مرا چگونه آدمى مى دانید؟ گفتند: به خدا سوگند، ما در میان خود مردى آگاه تر از تو و پدر و جدت نسبت به کتاب آسمانى خود نداریم، سپس افزود: «من خدا را گواه مى گیرم که او همان پیامبرى است که در «تورات و انجیل» آمده است»!
یهود، هنگامى که چنین دیدند گفتند: تو دروغ مى گوئى و کلمات زشت و بدى به او نثار کردند.
رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود: «شما دروغ مى گوئید، انکار شما بعد از اقرارتان هرگز پذیرفته نخواهد شد» (و این مرد کسى جز «عبداللّه بن سلام» نبود).
و در اینجا آیه فوق (قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کانَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ...) نازل گشت.(7)
طبق این تفسیر، این آیه در «مدینه» نازل شده است، هر چند سوره، سوره اى مکّى است، و این منحصر به آیه مورد بحث نیست، در سوره هاى دیگر از قرآن، نیز احیاناً آیات مکّى در لابلاى سوره هاى مدنى، یا بالعکس، دیده مى شود که نشان مى دهد گاه پیامبر(صلى الله علیه وآله) دستور مى داده آیه اى را که تناسب با مفاد سوره اى داشته، بدون توجه به تاریخ نزول آن در ضمن آیات آن سوره قرار دهند.
این تفسیر از جهاتى مناسب تر به نظر مى رسد.

* * *


1 ـ جمله «إِنِ افْتَرَیْتُهُ» جمله شرطیه است که جزاى آن محذوف شده و در تقدیر چنین است: «إِنِ افْتَرَیْتُهُ أَخَذَنِی وَ عاجَلَنِی بِالْعُقُوبَةِ».
2 ـ «ما» در جمله «ما تُفِیضُونَ فِیه» ممکن است «موصوله اسمیه»، و به معنى «نستب هاى ناروائى باشد که به پیامبر مى دادند»، بنابراین ضمیر «فیه» به آن بازمى گردد، و اگر «مصدریه» باشد ضمیر «فیه» به «قرآن» یا «حق» برمى گردد، و در این صورت «تُفِیضُون» به معنى «ورود در کارى به قصد افساد» است.
3 ـ آل عمران، آیه 49.
4 ـ تفسیر «فخر رازى»، جلد 28، صفحه 8.
5 ـ جزاى جمله شرطیه (إِنْ کانَ مِنْ عِنْدِ اللّهِ) محذوف است و در تقدیر چنین است: «مَنْ اَضَلَّ مِنْکُم».
6 ـ تعبیر «شاهد» به صورت نکره در اینجا براى تعظیم است و نشان مى دهد او شخص معروف و بزرگى بوده است.
7 ـ تفسیر «مراغى»، جلد 26، صفحه 14.
سوره احقاف/ آیه 7- 10 سوره احقاف/ آیه 11- 14
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma