کاخ ها و باغ ها و گنج ها را گذاردند و رفتند!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 21
سوره دخان/ آیه 22- 29 سوره دخان/ آیه 30- 33



موسى(علیه السلام)، از تمام وسائل هدایت، براى نفوذ در دل هاى تاریک این مجرمان استفاده کرد، ولى هیچ اثرى در فرعونیان نبخشید، هر درى را مى توانست کوبید، ولى «عاقبت زانْ دَر برون نامدْ سرى»!
لذا، مأیوس شد و چاره اى جز نفرین ندید; چرا که قوم فاسدى که هیچ امیدى به هدایتشان نباشد، حق حیات از نظر نظام آفرینش را ندارند، باید عذاب الهى فرود آید، آنها را درو کند، و صفحه زمین را از لوث وجودشان پاک سازد.
نخستین آیه مورد بحث مى گوید: «موسى به پیشگاه پروردگارش عرضه داشت: اینها قومى مجرم و گنهکارند» (فَدَعا رَبَّهُ أَنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ مُجْرِمُونَ).
چه نفرینِ مؤدبانه اى؟! نمى گوید: خداوندا ! آنها را چنین و چنان کن! بلکه همین اندازه مى گوید: خداوندا ! اینها گروهى مجرمند که امیدى به هدایتشان باقى نمانده.

* * *

خداوند نیز دعاى او را اجابت کرد، و به عنوان مقدمه نزول عذاب بر فرعونیان و نجات بنى اسرائیل، به موسى(علیه السلام) چنین دستور داد: «بندگانِ مرا شبانه حرکت ده، که فرعون و لشکریانش به تعقیب شما خواهند پرداخت» (فَأَسْرِ بِعِبادِی لَیْلاً إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ).
اما نگران نباش، لازم است آنها شما را تعقیب کنند تا به سرنوشتى که در انتظارِ آنهاست، گرفتار آیند.
موسى(علیه السلام) مأمور است شبانه بندگانِ مؤمن خدا، یعنى «بنى اسرائیل» را که به او ایمان آورده بودند، و جمعى از مردم «مصر» را که قلب هائى آماده تر داشته و دعوت او را لبیک گفته اند، با خود حرکت دهد، به ساحل «نیل» آید، و به طرز اعجازآمیزى از «نیل» بگذرد، و راهىِ سرزمین موعود یعنى «فلسطین» گردد.
درست است که حرکت موسى و پیروانش، شبانه صورت گرفت، اما مسلماً حرکت جمعیت عظیمى مانند آنها، نمى توانست براى مدتى طولانى از نظر فرعونیان مخفى بماند، شاید چند ساعتى بیشتر نگذشته بود که جاسوسان فرعون، خبرِ این حادثه عظیم و به اصطلاح فرار دسته جمعى بردگان را به گوش او رساندند، فرعون دستور داد، با لشکرى عظیم آنها را تعقیب کنند، و جالب این که، همه این مطالب با یک اشاره کوتاه و موجز در آیات فوق آمده است «إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ» (شما تعقیب خواهید شد).

* * *

آنچه در اینجا، به عنوان اختصار حذف شده، در آیات دیگرى از قرآن، در عباراتى کوتاه بیان شده است، در آیه 77 «طه» مى خوانیم: وَ لَقَدْ أَوْحَیْنا إِلى مُوسى أَنْ أَسْرِ بِعِبادِی فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِى الْبَحْرِ یَبَساً لاتَخافُ دَرَکاً وَ لاتَخْشى: «ما به موسى وحى فرستادیم که: شبانه بندگانم را (از مصر) با خود ببر، و براى آنها راهى خشک در دریا بگشا; که نه از تعقیب (فرعونیان) خواهى ترسید، و نه از غرق شدن در دریا»!.
سپس، در آیات مورد بحث مى افزاید: «هنگامى که از دریا همگى به سلامت گذشتید، دریا را در آرامش و گشاده بگذار» (وَ اتْرُکِ الْبَحْرَ رَهْواً).
منظور از دریا در این آیات، همان رود عظیم «نیل» است.
مفسران و ارباب لغت براى «رَهْو» (بر وزن سهو) دو معنى ذکر کرده اند: «آرام بودن» و «گشاده و باز بودن»، و جمع هر دو معنى در اینجا نیز بى مانع است.
اما چرا چنین دستورى به موسى(علیه السلام) داده شد؟ طبیعى است که موسى(علیه السلام) و بنى اسرائیل مایل بودند هنگامى که خود از دریا گذشتند، بارِ دیگر آب ها سر بر سر هم بگذارند و این فاصله عظیم را پر کنند، تا آنها با سرعت و به سلامت دور شوند و به «سرزمین موعود» روى آورند، ولى به آنها دستور داده شد به هنگام گذشتن از دریاى «نیل»، عجله نکنید، بگذارید فرعون و لشکریانش تا آخرین نفر وارد شوند، چرا که فرمان مرگ و نابودى آنها به امواج خروشان «نیل» داده شده است!.
لذا در پایان آیه مى افزاید: «آنها لشکرى هستند که غرق خواهند شد» (إِنَّهُمْ جُنْدٌ مُغْرَقُونَ).
این فرمانِ حتمى خدا در مورد این گروه مغرور و طغیانگر است، که باید همگى در همان رود عظیم «نیل»، که تمام ثروت و قدرتشان از آن سرچشمه مى گرفت، دفن شوند، و عامل حیاتشان، با یک فرمان الهى، تبدیل به عامل مرگشان گردد.
آرى، هنگامى که فرعون و لشکریانش به ساحل «نیل» رسیدند، «بنى اسرائیل» از سوى دیگر بیرون آمده بودند، با این که پیدایشِ چنین جاده اى، در وسط دریاى «نیل» کافى بود که هر کودک «ابجد خوانى» را متوجه تحقق یک اعجاز بزرگ الهى سازد، ولى کبر و غرور، به آن خیره سران اجازه درک این واقعیت آشکار را نداد، تا به اشتباهات خویش واقف گردند و رو به درگاه خدا آورند، شاید گمان مى کردند تغییرِ شکلِ «نیل» هم به فرمان فرعون است! و شاید همین سخن را به پیروانش نیز گفت، و شخصاً وارد جاده شد و پیروانش تا آخرین نفر، به دنبال او آمدند، ولى ناگهان امواج «نیل» همانند ساختمان فرسوده اى که پایه هاى آن بشکند، یکباره فرو ریخت و همگى غرق شدند.
نکته اى که در این آیات به خوبى جلب توجه مى کند، اختصار فوق العاده آن در عین گویا بودن است، که با حذفِ جمله هاى اضافى، که از قرائن یا جمله هاى دیگر فهمیده مى شود، داستان مشروحى را در سه آیه یا سه جمله کوتاه بازگو کرده است، همین اندازه مى گوید: «موسى به درگاه پروردگار عرضه داشت اینها مجرمند، به او گفته شد: بندگانم را شبانه حرکت ده و شما تعقیب خواهید شد، دریا را گشاده و آرام رها کن، که آنها لشکرى غرق شده هستند»!
تعبیر به «غرق شده»، با این که هنوز غرق نشده بودند، اشاره به قطعى و حتمى بودن این فرمان الهى است.

* * *

اکنون ببینیم بعد از غرق فرعون و فرعونیان، چه ماجراهاى عبرت انگیزى تحقق یافت. قرآن، در آیاتِ بعد، میراثِ عظیم آنها را که به «بنى اسرائیل» رسید، طى پنج موضوع، که فهرستِ تمام زندگى آنهاست بیان کرده:
نخست مى فرماید: «چه بسیار باغ ها و چشمه ها، که از خود به جا گذاشتند و رفتند»! (کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنّات وَ عُیُون).
باغ ها، و چشمه ها، دو سرمایه از جالب ترین و ارزنده ترین اموال آنها بود، چرا که «مصر»، به برکت «نیل»، سرزمینى حاصلخیز و پر باغ بود، این چشمه ها ممکن است اشاره به چشمه هائى باشد که از دامن بعضى از کوه ها سرازیر مى شد، و یا شعبه هائى باشد که از «نیل» سرچشمه مى گرفت و از باغ هاى سرسبز و خرم آنها مى گذشت. و اطلاق «چشمه» (عین) بر این شعبه ها بعید نیست.

* * *

و مى افزاید: «و زراعت ها، و قصرهاى جالب و زیبا و پر ارزش» (وَ زُرُوع وَ مَقام کَرِیم).
و این، دو سرمایه مهم دیگر آنها بود، زراعت هاى عظیمى که در بستر «نیل»، در سرتاسر «مصر»، از انواع و اقسام مواد خوراکى و غیر خوراکى و محصولاتى که هم خود از آن استفاده مى کردند، و هم به خارج صادر مى کردند، و اقتصاد آنها بر محور آن مى چرخید، و همچنین قصرها و مساکن آباد، که یکى از مهمترین وسائل زندگى انسان، مسکن مناسب است.
البته «کریم» و پر ارزش بودن این قصرها، از نظر ظاهرى و از دیدگاه خود آنها بود، و گرنه در منطق قرآن، این گونه مسکن هاى پر زرق و برق طاغوتى و غفلت زا، کرامتى ندارد.
بعضى نیز احتمال داده اند: منظور از «مقام کریم»، مجالسِ جشن و شادمانى، و یا منابرى باشد که مداحان و شعرا، بالاى آن مى رفتند و فرعون را ستایش مى کردند، ولى معنىِ اول از همه مناسب تر به نظر مى رسد.

* * *

و از آنجا که غیر از امورِ مهمِ چهارگانه فوق، وسائل تنعم فراوان دیگرى داشتند، به همه آنها نیز در یک جمله کوتاه اشاره کرده، مى گوید: «و نعمت هاى فراوان دیگرى که در آن متنعم بودند و در ناز و نعمت زندگى مى کردند» (وَ نَعْمَة کانُوا فِیها فاکِهِینَ).(1)ـ(2)

* * *

سپس مى فرماید: آرى، «این چنین بود ماجراى آنها، و ما همه این سرمایه ها و ما ترک فرعونیان را میراث براى اقوام دیگرى قرار دادیم»! (کَذلِکَ وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرِینَ).(3)
منظور از «قَوْماً آخَرِین» بنى اسرائیل است; چرا که در آیه 59 سوره «شعراء» به آن تصریح شده است، و تعبیر به «ارث»، اشاره به این است که آنها بدونِ دردسر و خون جگر، این همه اموال و ثروت ها را به چنگ آوردند، همان گونه که انسان، ارث را بى زحمت به چنگ مى آورد.
قابل توجه این که، آیه فوق و آیه همانند آن در سوره «شعراء»، نشان مى دهد که بنى اسرائیل بعد از غرقِ فرعونیان، به سرزمین «مصر» بازگشتند، و وارثِ میراث فراعنه شدند و در آنجا حکومت کردند، و مسیرِ حوادث نیز همین را اقتضاء مى کند، که بعد از فرو ریختن پایه هاى قدرتِ فرعونیان در «مصر»، موسى(علیه السلام) هرگز اجازه نمى داد آن کشور، گرفتارِ خلأ سیاسى گردد.
این سخن، با آنچه در آیات قرآن آمده است که بنى اسرائیل، بعد از نجات از چنگال فرعونیان، به سوى «سرزمین موعود»، سرزمینِ «فلسطینى» حرکت کردند که حوادث آن در قرآن مشروحاً آمده، منافات ندارد، ممکن است گروهى از آنها در سرزمین «مصر» که به دست آنها افتاده بود، به عنوانِ نمایندگانى از سوى موسى(علیه السلام) اقامت کرده باشند، و گروه بیشترى راهى دیار «فلسطین» شده اند.
(توضیح بیشتر پیرامونِ این سخن را در جلد 15، صفحه 239، ذیل آیه 59 «شعراء»، مطالعه فرمائید).

* * *

در آخرین آیه مورد بحث، مى فرماید: «نه آسمان بر آنها گریست و نه زمین، و نه به هنگام نزول بلا به آنها مهلتى داده شد»! (فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما کانُوا مُنْظَرِینَ).
گریه نکردن آسمان و زمین بر آنها، ممکن است کنایه از حقارت آنها و عدم وجود یار و یاور و دلسوز براى آنها باشد; زیرا در میان عرب معمول است، هنگامى که مى خواهند اهمیتِ مقام کسى را که مورد مصیبتى واقع شده بیان کنند، مى گویند: «آسمان و زمین بر او گریه کردند، و خورشید و ماه براى فقدان او تاریک شدند».
این احتمال نیز داده شده که منظور، «گریستن اهل آسمان ها و زمین است»; زیرا آنها براىِ مؤمنان و مقربان درگاه خداوند گریه مى کنند، نه براى جبّارانى همچون فرعونیان.
بعضى نیز گفته اند: گریه آسمان و زمین، یک گریه حقیقى است که به صورت نوعى دگرگونى و سرخى مخصوص (علاوه بر سرخىِ همیشگى به هنگام طلوع و غروب) خودنمائى مى کند.
چنان که در روایتى مى خوانیم: لَمّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِىِّ بْنِ أَبِى طالِب(علیه السلام)بَکَتِ السَّماءُ عَلَیْهِ وَ بُکائُها حُمْرَةُ أَطْرافِها: «هنگامى که حسین بن على(علیه السلام) شهید شد، آسمان بر او گریه کرد، و گریه او سرخىِ مخصوصى بود که در اطراف آسمان نمایان شد»!.(4)
در روایت دیگرى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: بَکَتِ السَّماءُ عَلى یَحْیَى بْنِ زَکَرِیّا، وَ عَلَى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِىِّ(علیهما السلام) أَرْبَعِیْنَ صَباحاً، وَ لَمْ تَبْکِ إِلاّ عَلَیْهِما، قُلْتُ وَ ما بُکائُها، قالَ کانِتْ تَطْلُعُ حَمْراءَ; وَ تَغِیْبُ حَمْراءَ: «آسمان، بر «یحیى بن زکریا» (که از سوىِ طاغوتِ زمان خود به طرز بسیار رقت بارى شهید شد) و بر «حسین بن على»(علیهما السلام)، چهل روز گریه کرد، و بر کس دیگرى جز آن دو گریه نکرده است، راوى مى گوید: سؤال کردم، گریه آسمان چه بود؟ فرمود: به هنگامِ طلوع و غروب، سرخىِ مخصوصى در آسمان ظاهر مى شد».(5)
اما در حدیثى که از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل شده مى خوانیم: ما مِنْ مُؤْمِن إِلاّ وَ لَهُ بابٌ یَصْعَدُ مِنْهُ عَمَلُهُ وَ بابٌ یَنْزِلُ مِنْهُ رِزْقُهُ فَإِذا ماتَ بَکَیا عَلَیْهِ: «هیچ مؤمنى نیست، مگر این که درى در آسمان دارد که عملش از آن بالا مى رود، و درى که روزیش از آن نازل مى شود، هنگامى که مى میرد، این دو بر او گریه مى کنند»!.(6)
در میان این روایات منافاتى نیست; زیرا در موردِ شهادت «امام حسین»(علیه السلام)و «یحیى بن زکریا»(علیه السلام)، مسأله، جنبه عمومى در تمام آسمان داشته، و آنچه در روایت اخیر ذکر شد، جنبه موضعى دارد.(7)
به هر حال، میانِ این تفسیرها تضادى نیست، و مى تواند همه در مفهوم آیه جمع باشد.
آرى، براى مرگ «تبهکاران»، «نه چشم فلک گریان و نى خاطر خورشیدپژمان» گشت، آنها موجوداتِ خبیثى بودند که گوئى هیچ ارتباطى با عالم هستى و جهان بشریت نداشته اند، هنگامى که این بیگانگان از عالم طرد شدند، کسى جاى خالى آنها را احساس نکرد، نه در صحنه زمین، نه بر پهنه آسمان، و نه در اعماق قلوب انسان ها، و به همین دلیل، هیچ کس قطره اشکى بر مرگ آنها فرونریخت.
سخن را در این آیات، با نقلِ روایتى از «امیر مؤمنان على»(علیه السلام)، پایان مى دهیم:
در روایتى آمده است، هنگامى که «امیر مؤمنان على»(علیه السلام) بر «مدائن» گذشت، و آثار «کسرى» (انوشیروان و شاهان ساسانى) را مشاهده کرد که نزدیک به فروریختن است، یکى از کسانى که در خدمتش بود این شعر را به عنوان عبرت قرائت کرد:
جَرَتِ الرِّیاحُ عَلى رُسُومِ دِیارِهِمْ *** فَکَأَنَّهُمْ کانُوا عَلى مِیْعادِ!
: «بادها بر آثار باقیمانده سرزمینشان وزیدن گرفت، (و چیزى جز صداى باد در میانِ قصر آنها به گوش نمى رسد) گوئى آنها همگى وعده گاهى داشتند و به سوى وعده گاهشان شتافتند»!.
«امیر مؤمنان على»(علیه السلام) فرمود: چرا این آیه را نخواندى؟: کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنّات وَ عُیُون * وَ زُرُوع وَ مَقام کَرِیم * وَ نَعْمَة کانُوا فِیها فاکِهِینَ... * فَمابَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما کانُوا مُنْظَرِینَ.(8)

* * *


1 ـ «نعمة»، (به فتح نون) به معنى «تنعّم» و (به کسر نون) به معنى «انعام» است، جمعى از مفسرین و ارباب لغت، به این معنى تصریح کرده اند، در حالى که جمعى دیگر معتقدند هر دو یک معنى دارد، و هر گونه منافع قابل توجهى را شامل مى شود.
2 ـ «فاکهین»، گاه، به معنى استفاده کردن از «فواکه» و میوه ها، و گاه، به معنى گفتگوهاى فکاهى و سرورانگیز، و گاه، به معنى هر گونه تنعم و تلذذ تفسیر شده است، و معنى اخیر از همه جامع تر است.
3 ـ «کذلک»، خبرِ مبتداى محذوف است و در تقدیر «الامرُ کذلک» مى باشد، و این تعبیر، براىِ تأکید گفته مى شود، بعضى، احتمالات دیگرى نیز در ترکیب آن داده اند.
4 ـ «مجمع البیان»، جلد 9، صفحه 65 (ذیل آیات مورد بحث).
5 ـ «مجمع البیان»، جلد 9، صفحه 65 (ذیل آیات مورد بحث).
6 ـ همان مدرک.
7 ـ در «درّ المنثور» نیز، حدیثى در زمینه جمعِ میان این روایات نقل شده است (درّ المنثور، مطابقِ نقل المیزان، جلد 18، صفحه 151).
8 ـ «سفینة البحار»، جلد 2، صفحه 531 (ماده مدن).
سوره دخان/ آیه 22- 29 سوره دخان/ آیه 30- 33
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma