بگذار در باطل خود غوطه ور باشند

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 21
سوره زخرف/ آیه 81- 85 نکته ها:


از آنجا که در آیات گذشته، مخصوصاً در آغاز سوره، گفتگو از مشرکان عرب و اعتقادشان به وجود فرزند براى خدا بود، و فرشتگان را دختران خدا مى پنداشتند، و نیز در چند آیه قبل، از مسیح(علیه السلام) و دعوت او به توحید خالص و عبودیت پروردگار، سخن به میان آمد، در آیات مورد بحث از طریق دیگرى براى نفى این عقاید باطل، وارد شده، مى فرماید: «به آنها که دم از وجود فرزندى براى خدا مى زنند، بگو: اگر براى خداوند رحمان فرزندى بود من نخستین کسى بودم که به او احترام مى گذاردم، و از وى اطاعت مى کردم» (قُلْ إِنْ کانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِینَ).
زیرا از همه شما ایمان و اعتقادم به خدا بیشتر، و معرفت و آگاهیم فزون تر است، و من قبل از شما به فرزند او احترام مى گذارم و از وى اطاعت مى کنم.
اگر چه مضمون این آیه، براى گروهى از مفسران پیچیده آمده، و به توجیهات مختلفى پرداخته اند که بعضى بسیار عجیب به نظر مى رسد(1) ولى محتواى آیه هیچگونه پیچیدگى ندارد، و این روش جالبى است که در برابر افراد لجوج به کار مى رود، مثل این که به شخصى که از روى اشتباه مى گوید: «فلان کس از همه اعلم است» در حالى که هیچ علم و دانشى ندارد، مى گوئیم: اگر او اعلم باشد اولین کسى که از وى پیروى مى کند، ما هستیم، تا او در اندیشه فرو رود و به فکر یافتن استدلالى بر مدعاى خویش بیفتد و بعداً که سرش به سنگ خورد، از خواب غفلت بیدار شود.
منتها در اینجا به دو نکته باید توجه داشت:
نخست این که: عبادت، همه جا به معنى پرستش نیست، گاه نیز به معنى اطاعت و تعظیم و احترام مى آید، و در اینجا به همین معنى است، زیرا به فرض محال که خدا فرزندى داشته باشد، دلیلى بر پرستش آن فرزند وجود ندارد، ولى چون به هر حال طبق این فرض محال، فرزند خدا است، باید مورد احترام و اطاعت قرار گیرد.
دیگر این که: از نظر ادبیات عرب در این گونه موارد معمولاً کلمه «لو» به جاى «ان» به کار مى رود که دلیل بر محال بودن است، و اگر در آیه مورد بحث، چنین کارى نشده، تنها به خاطر مماشات و هماهنگى در سخن با طرف مقابل است.
به این ترتیب، پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) براى این که آنها را مطمئن کند که محال است خدا فرزندى داشته باشد، مى گوید: اگر او فرزندى داشت من قبل از شما او را محترم مى شمردم.

* * *

بعد از این سخن، به دلیل روشنى بر نفى این ادعاهاى واهى پرداخته، مى فرماید: «منزه است پروردگار آسمان ها و زمین، پروردگار عرش، از توصیفى که آنها مى کنند» (سُبْحانَ رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمّا یَصِفُونَ).
کسى که مالک و مدبر آسمان ها و زمین است، و پروردگار عرش عظیم مى باشد، چه نیازى به فرزند دارد؟ او وجودى است بى انتها، و محیط بر تمام عالم هستى، و مربى همه عالم آفرینش، فرزند براى کسى لازم است که مى میرد و ادامه نسل او از طریق فرزند است.
فرزند، براى کسى لازم است که نیاز به کمک و انس براى موقع ناتوانى و تنهائى دارد.
بالاخره، وجود فرزند، دلیل بر جسم بودن و قرار گرفتن در محدوده زمان و مکان است.
پروردگار عرش و آسمان و زمین، که از همه اینها منزه و پاک است، نیازى به فرزند ندارد.
تعبیر به «ربِّ الْعَرْش» بعد از «رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» در حقیقت، از قبیل ذکر عام بعد از خاص مى باشد، زیرا «عرش» چنان که قبلاً هم گفته ایم به مجموعه عالم هستى که تخت حکومت خداوند بزرگ است گفته مى شود.
این احتمال، نیز وجود دارد که «عرش» اشاره به عالم ماوراء طبیعت باشد، در مقابل «سموات و ارض» که اشاره به عالم ماده است.
(براى توضیح بیشتر درباره معنى عرش به جلد دوم تفسیر نمونه صفحه 200 ذیل آیه 255 سوره «بقره» و از آن گسترده تر در جلد بیستم ذیل آیه 7 سوره «مؤمن» مراجعه فرمائید).

* * *

سپس به عنوان بى اعتنائى و تهدید این لجوجان، که خود نوعى دیگر از روش بحث با این قماش افراد است، مى افزاید: «اکنون که چنین است آنها را به حال خود واگذار، تا در باطل غوطهور باشند، و سرگرم بازى! تا روزى را که به آنها وعده داده شده است ملاقات کنند» (و میوه هاى تلخ اعمال و افکار زشت و ننگین خود را بچینند) (فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَ یَلْعَبُوا حَتّى یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ).
روشن است، منظور از این روز موعود، همان روز قیامت است، و این که بعضى احتمال داده اند، منظور لحظه مرگ است، بسیار بعید به نظر مى رسد، چرا که مجازات اعمال در قیامت است نه در لحظه مرگ.
این، همان یوم موعودى است که در سوره «بروج» آیه 2، به آن سوگند یاد شده است: وَ الْیَوْمِ الْمَوْعُودِ: «سوگند به روز موعود» (روز رستاخیز).

* * *

دو آیه بعد، ادامه سخن پیرامون مسأله توحید است که از یک نظر نتیجه اى است براى آیات قبل، و از یک نظر دلیلى براى تحکیم و تکمیل آن است، و در آن هفت توصیف، براى خداوند آمده، که همه در تحکیم مبانى توحید مؤثر است.
نخست، در مقابل مشرکان که براى آسمان و زمین اله و معبود جداگانه قائل بودند، و حتى خداى دریا، و خداى صحرا، خداى جنگ، و خداى صلح، و خدایان مختلفى، مطابق انواع موجودات در پندار خود ساخته بودند، مى فرماید: «او کسى است که در آسمان معبود است و در زمین معبود» (وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ).
چرا که با قبول ربوبیت او در آسمان ها و زمین، که در آیات قبل آمده، مسأله الوهیت نیز ثابت مى شود، زیرا معبود واقعى کسى است که رب و مدیر و مدبر عالم است.
نه ارباب انواع، نه فرشتگان، نه حضرت مسیح(علیه السلام)، و نه بت ها، هیچ کدام شایسته پرستش و عبودیت نیستند، چرا که مقام ربوبیت ندارند، آنها به نوبه خود مخلوق و مربوب و روزى خوار خوان اویند، آنها نیز او را پرستش مى کنند.
سپس در توصیف دوم و سوم مى افزاید: «او حکیم و علیم است» (وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ).
تمام کارهایش روى حساب و حکمت است، و از همه چیز آگاه و با خبر، و به این ترتیب، اعمال بندگان را به خوبى مى داند و بر طبق حکمتش آنها را پاداش و کیفر مى دهد.

* * *

در چهارمین و پنجمین توصیف، از برکات فراوان و دائم وجود او و مالکیتش نسبت به آسمان و زمین، سخن مى گوید و مى فرماید: «پربرکت و زوال ناپذیر است کسى که مالک آسمان ها و زمین و آنچه میان آن دو است مى باشد» (وَ تَبارَکَ الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما).
«تَبارَک» از ماده «برکت»، به معنى داشتن خیر فراوان، و یا ثبات و بقاء، و یا هر دو است، و در مورد خداوند هر دو صادق است; چرا که هم وجودش جاودانى و برقرار، و هم سرچشمه خیرات فراوان است.
اصولاً، خیر فراوان بدون ثبات، مفهوم کاملى ندارد چرا که خیرات و نیکى ها هر قدر فراوان باشد اما موقت و زودگذر، فراوان است.
و بالاخره، در ششمین و هفتمین توصیف، مى افزاید: «آگاهى از قیام قیامت مخصوص ذات او است، و همگى به سوى او بازمى گردید» (وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السّاعَةِ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).
بنابراین، اگر خیر و برکتى مى خواهید، از او بخواهید، نه از بت ها و سرنوشت شما در قیامت به دست او است، و مرجع شما در آن روز، تنها خدا است، و بت ها و معبودان دیگر هیچ نقشى در این امور ندارند.

* * *


1 ـ مثل این که بعضى از مفسرین «اِن» را به معنى نفى و «أَنَا أَوَّلُ الْعابِدِینَ» را به معنى نخستین عبادت کننده خدا گرفته اند که طبق این تفسیر، معنى آیه چنین مى شود: «براى خداوند هرگز فرزندى نیست و من نخستین عبادت کننده خدا هستم»!
بعضى دیگر «عابِدِیْن» را به معنى «ابا کننده از عبادت» گرفته اند که معنى چنین مى شود: «اگر خدا فرزندى داشته باشد من هرگز پرستش چنین خدائى نخواهم کرد چرا که با داشتن فرزند نمى تواند خدا باشد» واضح است که این گونه تفسیرها به هیچ وجه با ظاهر آیه سازگار نیست.
سوره زخرف/ آیه 81- 85 نکته ها:
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma