این آیات که پیرامون مقام عبودیت حضرت مسیح(علیه السلام)، و نفى گفتار مشرکان درباره الوهیت او و بت ها سخن مى گوید، تکمیلى است براى بحث هائى که در آیات گذشته، پیرامون دعوت موسى(علیه السلام) و مبارزه او با بت پرستان فرعونى آمد، و هشدارى است به مشرکان عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله) و همه مشرکان جهان.
گر چه این آیات سربسته سخن مى گوید، ولى با قرائنى که در خود آیات و آیات دیگر قرآن وجود دارد، محتواى آن على رغم تفسیرهاى گوناگونى که مفسران ذکر کرده اند، پیچیده نیست.
نخست مى فرماید: «هنگامى که درباره فرزند مریم مثلى زده شد، ناگهان قوم تو از آن مى خندیدند و رویگردان مى شدند» (وَ لَمّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً إِذا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ).(1)
این مثل چه بوده؟ و چه کسى آن را در مورد عیسى بن مریم(علیه السلام) بیان کرده است؟
این همان سؤالى است که در پاسخ آن، میان مفسران گفتگو است، و کلید فهم تفسیر آیه نیز در آن نهفته است، دقت در آیات بعد روشن مى سازد که «مثل» از ناحیه مشرکان بوده، و در ارتباط با بت ها بیان شده است; زیرا در آیات بعد مى خوانیم: ما ضَرَبُوهُ لَکَ إِلاّ جَدَلاً: «ولى آنها این مَثَل را جز از طریق جدال (و لجاج) براى تو نزدند».
با توجه به این حقیقت، و آنچه در شأن نزول آمده، روشن مى شود که منظور از مثال همانست که مشرکان به عنوان استهزاء، به هنگام شنیدن آیه شریفه: إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ: «شما و آنچه غیر خدا مى پرستید، هیزم جهنم خواهید بود»(2) گفتند و آن این بود که «عیسى بن مریم»(علیه السلام) نیز معبود واقع شده و به حکم این آیه باید در دوزخ باشد، چه بهتر که ما و بت هایمان نیز همسایه عیسى(علیه السلام) باشیم! گفتند و خندیدند و مسخره کردند!
* * *
سپس: «گفتند: آیا خدایان ما بهتر است یا مسیح»؟! (وَ قالُوا أَ آلِهَتُنا خَیْرٌ أَمْ هُوَ).
هنگامى که او دوزخى باشد، خدایان ما که از او بالاتر نیستند!.
ولى، بدان آنها حقیقت را مى دانند «و این مثل را جز از روى جدال براى تو نزده اند» (ما ضَرَبُوهُ لَکَ إِلاّ جَدَلاً).
«بلکه آنها گروهى کینه توز و پرخاشگرند»، و براى جلوگیرى از حق، به باطل متوسل مى شوند (بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ).(3)
آنها به خوبى مى دانند تنها معبودانى وارد دوزخ مى شوند که راضى به عبادت عابدان خود بودند، همچون فرعون که آنها را به عبادت خود دعوت مى نمود، نه مانند مسیح(علیه السلام) که از عمل آنها بیزار بوده و هست.
* * *
بلکه «او فقط بنده اى بود که ما نعمت خود را بر او ارزانى داشتیم» و او را به نبوت و رهبرى خلق مبعوث کردیم (إِنْ هُوَ إِلاّ عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَیْهِ).
«و او را نمونه و الگوئى براى بنى اسرائیل قرار دادیم» (وَ جَعَلْناهُ مَثَلاً لِبنى اسرائیل).
تولدش از مادر، بدون پدر، آیتى از آیات خدا بود، سخن گفتنش در گاهواره آیت دیگر، و معجزاتش هر یک نشانه بارزى از عظمت خداوند و مقام نبوت او بود.
او در تمام عمرش به مقام عبودیت پروردگار اعتراف داشت، و همه را به عبودیت او دعوت کرد، و همان گونه که خودش مى گوید: «مادام که در میان امت بود، اجازه انحراف از مسیر توحید به کسى نداد»، بلکه خرافه الوهیت مسیح(علیه السلام)یا تثلیث را بعد از او به وجود آوردند.(4)
جالب این که در روایات متعددى که از طربق شیعه و اهل سنت نقل شده مى خوانیم: پیغمبر(صلى الله علیه وآله) به على(علیه السلام) فرمود: اِنَّ فِیْکَ مَثَلاً مِنْ عِیسى، اَحَبَّهُ قَوْمٌ فَهَلَکُوا فِیْهِ، وَ اَبْغَضَهُ قَوْمٌ فَهَلَکُوا فِیْهِ، فَقالَ الْمُنافِقُونَ اَ ما رَضِىَ لَهُ مَثَلاً اِلاّ عِیسى، فَنَزَلَتْ قَوْلُهُ تَعال وَ لَمّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً اِذا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ: «در تو نشانه اى از عیسى است، گروهى او را دوست داشتند (و آن چنان غلو کردند که خدایش خواندند) و به همین جهت هلاک شدند، و گروهى او را مبغوض داشتند (همچون یهود که کمر به قتلش بستند) آنها نیز هلاک شدند، (گروهى نیز تو را به مقام الوهیت مى رسانند، و گروهى کمر بر عداوتت مى بندند و هر دو دوزخى خواهند بود) هنگامى که منافقان این سخن را شنیدند از روى استهزاء گفتند: آیا مثال دیگرى براى او جز عیسى(علیه السلام) پیدا نکرد، در این هنگام بود که آیه فوق نازل شد: وَ لَمّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً...».
آنچه در بالا گفتیم، متن روایتى است که حافظ «ابوبکر بن مردویه» از علماى معروف اهل سنت در کتاب «مناقب» (طبق نقل کشف الغمه صفحه 95) آورده است.
همین مضمون را با تفاوت مختصرى، «میرمحمّد صالح کشفى ترمذى» در «مناقب مرتضوى» آورده.
جمعى دیگر از دانشمندان اهل سنت و علماى بزرگ شیعه، در کتاب هاى متعددى این ماجرا را گاه بدون ذکر آیه فوق، و گاه با ذکر آیه، نقل کرده اند.(5)
قرائن موجود در آیات، نشان مى دهد: این حدیث معروف، از قبیل تطبیق است نه شأن نزول، و به تعبیر دیگر شأن نزول آیه، همان داستان عیسى(علیه السلام) و گفتگوى مشرکان عرب و بت هاى آنها است، اما چون ماجرائى شبیه آن براى على(علیه السلام) بعد از آن گفتار تاریخى پیغمبر(صلى الله علیه وآله) روى داد، پیامبر(صلى الله علیه وآله) این آیه را در اینجا تلاوت فرمود که این ماجرا از جهات مختلفى، همانند مصداق آن بود.
* * *
در آیه بعد براى این که توهم نکنند خدا نیازى به عبودیت و بندگى آنها دارد که اصرار بر ایمانشان مى کند، مى فرماید: «اگر ما بخواهیم، به جاى شما فرشتگانى در زمین قرار مى دهیم که جانشین شما باشند» (وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْکُمْ مَلائِکَةً فِی الْأَرْضِ یَخْلُفُونَ).
فرشتگانى که سر بر فرمان حق دارند، و جز اطاعت و بندگى او، کارى را نمى شناسند.
جمعى از مفسران تفسیر دیگرى براى آیه برگزیده اند که بر طبق آن مفهوم آیه چنین است: «اگر ما بخواهیم، فرزندان شما را فرشتگانى قرار مى دهیم که جانشین شما در زمین گردند».
بنابراین، تعجب نکنید که مسیح بدون پدر متولد گردد، خداوند حتى قادر است فرشته را که نوع جداگانه اى است از انسان بیافریند.(6)
و از آنجا که تولد فرشته از انسان چندان مناسب به نظر نمى رسد، بعضى از مفسران بزرگ، آن را به تولد فرشته صفتان، تفسیر کرده اند، و گفته اند: منظور این است: تعجب نکنید که بنده اى همچون مسیح(علیه السلام) قدرت بر زنده کردن مردگان و شفاى بیماران به فرمان خدا داشته باشد، و در عین حال بنده اى مخلص و مطیع فرمان او باشد، خدا مى تواند از فرزندان شما کسانى را بیافریند که تمام خلق و خوى فرشتگان را داشته باشند.(7)
ولى تفسیر اول از همه، با ظاهر آیه سازگارتر است، و این تفسیرها بعید به نظر مى رسد.(8)
* * *
آیه بعد، اشاره به یکى دیگر از ویژگى هاى حضرت مسیح(علیه السلام) است، مى فرماید: «او (عیسى) سبب آگاهى بر روز قیامت است» (وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسّاعَةِ).
یا از این جهت که تولد او بدون پدر، دلیلى است بر قدرت بى پایان خداوند، که مسأله زندگى بعد از مرگ در پرتو آن حل مى شود.
و یا از این نظر که نزول حضرت مسیح(علیه السلام) از آسمان طبق روایات متعدد اسلامى در آخر زمان صورت مى گیرد و دلیل بر نزدیک شدن قیام قیامت است.
«جابر بن عبداللّه» مى گوید: از پیامبر شنیدم مى فرمود: یَنْزِلُ عِیسَى بْنُ مَرْیَمَ فَیَقُولُ اَمِیْرُهُمْ تَعالِ صَلِّ بِنا، فَیَقُولُ: لا، اِنَّ بَعْضَکُمْ عَلى بَعْض اُمَراءُ تَکْرِمَةً مِنَ اللّهِ لِهذِهِ الْاُمَّةِ: «عیسى نازل مى شود و امیر مسلمانان (منظور از این امیر حضرت مهدى (عج) است به طورى که از احادیث دیگر استفاده مى شود) مى گوید: بیا تا با تو نماز بگذاریم، مى گوید: نه، بعضى از شما امام و امیر بعض دیگرید، و این احترامى است که خدا براى این امت قائل شده (سپس مسیح(علیه السلام)به مهدى (عج) اقتدا مى کند)».(9)
در حدیث دیگرى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: کَیْفَ اَنْتُمْ اِذا نَزَلَ فِیْکُمُ ابْنُ مَرْیَمَ وَ اِمامُکُمْ مِنْکُمْ: «چگونه خواهید بود هنگامى که فرزند مریم در میان شما نازل شود در حالى که امام شما از خود شما است».(10)
به هر حال، اطلاق کلمه «علم» بر حضرت مسیح(علیه السلام)، یک نوع تأکید و مبالغه است، اشاره به این که نزول او حتماً از نشانه هاى رستاخیز است.
این احتمال نیز داده شده است که، مرجع ضمیر در «انه» به «قرآن» بازگردد که بر طبق آن معنى آیه چنین مى شود: «نزول قرآن به خاطر این که آخرین کتب آسمانى است دلیلى بر نزدیکى رستاخیز است، و از قیام قیامت خبر مى دهد».
ولى، محتواى آیات قبل و بعد، که درباره «عیسى»(علیه السلام) است تفسیر اول را تقویت مى کند.
به هر حال، به دنبال آن مى فرماید: قیام قیامت قطعى است، و وقوع آن نزدیک است «و هرگز شک و تردید از ناحیه آن به خود راه ندهید» ( فَلا تَمْتَرُنَّ بِها).
نه از نظر عقیده، و نه از نظر عمل، همچون غافلان از قیامت رفتار نکنید.
«و از من پیروى کنید که این راه مستقیم است» (وَ اتَّبِعُونِ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ).
چه راهى از این مستقیم تر، که شما را از آینده خطرناکى که در پیش دارید با خبر مى سازد، و راه نجات از خطرات را در روز بعث، به شما نشان مى دهد؟
* * *
ولى شیطان، مى خواهد پیوسته شما را در غفلت و بى خبرى نگه دارد، به هوش باشید! «شیطان شما را از راه خدا و از توجه به سرنوشتتان در رستاخیز باز ندارد، چرا که او دشمن آشکارى براى شما است» (وَ لا یَصُدَّنَّکُمُ الشَّیْطانُ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ).
او عداوت و دشمنى خود را از روز نخست، یک بار به هنگام وسوسه پدر و مادرتان «آدم و حوا»، و اخراج آنها از بهشت نشان داد، و بار دیگر به هنگامى که سوگند یاد نمود: همه فرزندان آدم جز «مخلصین» را گمراه خواهد ساخت، چگونه در برابر چنین دشمن قسم خورده اى خاموش مى نشینید، و به او اجازه مى دهید: بر قلب و روح شما مسلط گردد، و با وسوسه هاى مداومش شما را از راه حق باز دارد؟!
* * *