اگر پیامبر است چرا دستبند طلا ندارد؟!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 21
سوره زخرف/ آیه 51- 56 سوره زخرف/ آیه 57- 62


منطق «موسى»(علیه السلام) از یکسو، و معجزات گوناگونش از سوئى دیگر، و بلاهائى که بر سر مردم «مصر» فرود آمد و به برکت دعاى موسى(علیه السلام) برطرف شد از سوى سوم، تأثیر عمیقى در محیط گذاشت، و افکار توده هاى مردم را نسبت به فرعون متزلزل ساخت، و تمام نظام مذهبى و اجتماعى آنها را زیر سؤال برد.
اینجا بود که، فرعون با سفسطه بازى و مغلطه کارى، مى خواست جلو نفوذ موسى(علیه السلام) را در افکار مردم «مصر» بگیرد، دست به دامن ارزش هاى پستى مى زند که، بر آن محیط حاکم بود، و خود را با این ارزش ها با موسى(علیه السلام) مقایسه مى کند تا برترى خویش را به ثبوت رساند، چنان که قرآن در آیات مورد بحث، مى گوید:
«فرعون در میان قوم خود ندا داد: اى قوم من! آیا حکومت سرزمین پهناور مصر از آن من نیست؟ و این نهرهاى عظیم تحت فرمان من قرار ندارد؟ و از قصر و مزارع و باغ هاى من نمى گذرد؟ آیا نمى بینید»؟ (وَ نادى فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ قالَ یا قَوْمِ أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی أَ فَلا تُبْصِرُونَ).(1)
ولى، موسى(علیه السلام) چه دارد؟ هیچ، یک عصا و یک لباس پشمینه! آیا شخصیت از آن او است یا از آن من؟ آیا او سخن حق مى گوید، یا من مى گویم؟ چشم هاى خود را باز کنید و درست مطلب را بنگرید.
و به این ترتیب، فرعون ارزش هاى قلابى را به چشم مردم «مصر» کشید، و همانند بت پرستان عصر جاهلیت، در برابر پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مال و مقام را ارزش هاى واقعى انسانى گرفت.
تعبیر به «نادى» (ندا داد) نشان مى دهد که فرعون، مجلس عظیمى از سرشناسان مملکت تشکیل داد، و با صدائى رسا و بلند، همه را مخاطب ساخته و این جمله ها را بازگو نمود، یا این که دستور داد: نداى او را به عنوان یک بخشنامه در سرتاسر کشور، منعکس کنند.
تعبیر به «انهار» جمع «نهر» با این که منظور از آن «رود نیل» است، به خاطر آن است که این رود عظیم که همانند دریاى پهناورى است، به شعبه هاى بسیار زیادى تقسیم مى شد، و سراسر مناطق آباد مصر را مشروب مى ساخت.
بعضى از مفسران گفته اند: «رود نیل» 360 شاخه داشت، که مهمترین آنها «نهر الملک»، «نهر طولون»، «نهر دمیاط» و «نهر تنیس» بود.
چرا فرعون مخصوصاً روى شاخه هاى نیل تکیه مى کند؟ براى این که تمام آبادى «مصر» و ثروت و قدرت و تمدن آنها، از «نیل» سرچشمه مى گرفت، لذا فرعون به آن مى نازد و بر موسى(علیه السلام) فخر مى فروشد!
تعبیر به «تَجْرِی مِنْ تَحْتِی»، به این معنى نیست که «رود نیل» از زیر قصر من مى گذرد، آن گونه که جمعى از مفسران گفته اند; چرا که «رود نیل» از آن عظیم تر بود که از زیر قصر فرعون بگذرد، اگر منظور از کنار قصر او باشد بسیارى از قصرهاى مصر چنین بود، و غالب آبادى ها در دو حاشیه این شط عظیم قرار داشت، بلکه منظور این است، این رود تحت فرمان من است و نظام تقسیم آن بر آبادى ها، طبق مقرراتى است که من اراده مى کنم.

* * *

سپس مى افزاید: «بدون شک من از این فرد که مقام و نژادى پست دارد، و هرگز نمى تواند فصیح سخن بگوید، برترم» (أَمْ أَنَا خَیْرٌ مِنْ هذَا الَّذِی هُوَ مَهِینٌ وَ لا یَکادُ یُبِینُ).(2)
و به این ترتیب، دو افتخار بزرگ براى خود (حکومت مصر، و مالکیت نیل) و دو نقطه ضعف براى موسى(علیه السلام) (فقر، و لکنت زبان) بیان کرد.
در حالى که موسى(علیه السلام) هرگز در آن زمان لکنت زبان نداشت، چرا که خداوند دعاى او را مستجاب کرد، و سنگینى زبانش را بر طرف ساخت، چرا که به هنگام بعثت عرضه داشت: وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی: «خداوندا گره را از زبانم بگشاى»(3) و مسلماً دعایش مستجاب شد، و قرآن نیز گواه بر آن است.
نداشتن ثروت فراوان، و لباس هاى مجلل و کاخ هاى پر زرق و برق که معمولاً از طریق ظلم و ستم، بر محرومان حاصل مى شود، نه تنها عیب نیست بلکه افتخار است و کرامت و ارزش.
تعبیر به «مَهِیْن» (پست)، ممکن است اشاره به طبقات اجتماعى آن زمان باشد، که ثروتمندان و اشراف قلدر را طبقه بالا، و زحمتکشان کم درآمد را طبقه پست مى پنداشتند، و یا اشاره به نژاد موسى(علیه السلام) باشد، که از بنى اسرائیل بود، و «قبطیان» فرعونى خود را آقا و سرور آنها مى پنداشتند.

* * *

سپس فرعون به دو بهانه دیگر متشبث شده گفت: «چرا دستبندهائى از طلا به او داده نشده؟! یا این که چرا فرشتگان همراه او نیامده اند تا گفتار او را تصدیق کنند»؟! (فَلَوْ لا أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَب أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِکَةُ مُقْتَرِنِینَ).(4)
اگر خداوند، او را رسول خود قرار داده، چرا همچون رسولان دیگر به او دستبند طلا نداده، و یار و معاونانى براى او قرار نداده است؟.
مى گویند: فرعونیان عقیده داشتند که رؤسا باید دستبند و گردن بند طلا زینت خود کنند، لذا از این که موسى(علیه السلام) چنین زینت آلاتى همراه نداشت، و به جاى آن لباس پشمینه چوپانى در تن کرده بود، اظهار تعجب مى کردند، و چنین است حال جمعیتى که معیار سنجش شخصیت، در نظر آنها طلا و نقره و زینت آلات است.
اما پیامبران الهى، با کناره گیرى از این مسائل مخصوصاً مى خواستند این ارزش هاى کاذب و دروغین را ابطال کنند، و ارزش هاى اصیل انسانى یعنى علم و تقوا و پاکى را جانشین آن سازند; چرا که تا نظام ارزشى یک جامعه اصلاح نشود آن جامعه، هرگز روى سعادت به خود نخواهد دید.
به هر حال، این بهانه فرعون درست شبیه بهانه اى بود که در چند آیه قبل از قول مشرکان «مکّه» نقل شد که مى گفتند: چرا قرآن بر یکى از ثروتمندان «مکّه و طائف» نازل نشده؟!
بهانه دوم، همان بهانه معروفى است که، بسیارى از امم گمراه و سرکش در برابر پیامبران مطرح مى کردند: گاه مى گفتند: چرا او انسان است و فرشته نیست؟ و گاه مى گفتند: اگر انسان است لااقل چرا فرشته اى همراه او نیامده؟
در حالى که، رسولان مبعوث به انسان ها باید از جنس خود آنها باشند تا نیازها و مشکلات و مسائل آنها را لمس کنند، و به آن پاسخ گویند، و بتوانند از جنبه عملى الگو و اسوه اى براى آنها باشند.(5)
لازم به یادآورى است که، «اَسْوِرَة» جمع «سِوار» (بر وزن هزار) به معنى دستبند است، خواه از طلا باشد یا نقره، و اصل آن از واژه فارسى «دستواره» گرفته شده (اساور نیز جمع جمع است).

* * *

در آیه بعد، قرآن به نکته لطیفى اشاره مى کند، و آن این که: فرعون از واقعیت امر، چندان غافل نبود، و به بى اعتبارى این ارزش ها کم و بیش توجه داشت، ولى «او قوم خود را تحمیق کرد، و عقول آنها را سبک شمرد و از وى اطاعت کردند»! (فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ).
اصولاً، راه و رسم همه حکومت هاى جبار و فاسد این است که، براى ادامه خودکامگى، باید مردم را در سطح پائینى از فکر و اندیشه نگه دارند، و با انواع وسائل آنها را تحمیق کنند، آنها را در یک حال بى خبرى از واقعیت ها فرو برند و ارزش هاى دروغین را، جانشین ارزش هاى راستین کنند، و دائماً آنها را نسبت به واقعیت ها شستشوى مغزى دهند.
چرا که، بیدار شدن ملت ها، و آگاهى و رشد فکرى ملت ها، بزرگترین دشمن حکومت هاى خودکامه و شیطانى است که با تمام قوا با آن مبارزه مى کنند!
این شیوه فرعونى یعنى استخفاف عقول، با شدت هر چه تمام تر در عصر و زمان ما، بر همه جوامع فاسد حاکم است، اگر فرعون براى نیل به این هدف، وسائل محدودى در اختیار داشت، طاغوتیان امروز با استفاده از وسائل ارتباط جمعى، مطبوعات، فرستنده هاى رادیو تلویزیونى، و انواع فیلم ها، و حتى ورزش در شکل انحرافى، و ابداع انواع مدهاى مسخره، به استخفاف عقول ملت ها مى پردازند، تا در بى خبرى کامل، فرو روند و از آنها اطاعت کنند، به همین دلیل دانشمندان و متعهدان دینى که خط فکرى و مکتبى انبیاء را تداوم مى بخشند وظیفه سنگین در مبارزه با برنامه «اِسْتِخْفافِ عُقُولْ» بر عهده دارند که از مهمترین وظائف آنها است.
جالب این که، آیه فوق را با این جمله تکمیل و پایان مى دهد «آنها گروهى فاسق بودند» (إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ).
اشاره به این که، این قوم گمراه اگر فاسق و خارج از اطاعت فرمان خدا و حکم عقل نبودند، تسلیم چنین تبلیغات و تُرَّهاتى نمى شدند، و اسباب گمراهى خود را به دست خویش فراهم نمى ساختند، به همین دلیل، آنها هرگز در این گمراهى معذور نبودند، درست است که فرعون عقل آنها را دزدید و به طاعت خویش واداشت، ولى آنها نیز با «تسلیم کورکورانه»، موجبات این دزدى را فراهم ساختند.
آرى، آنها فاسقانى بودند که از فاسقى تبعیت مى کردند.

* * *

این بود جنایات فرعون و فرعونیان و مغلطه کارى هایشان در مقابل فرستاده الهى موسى(علیه السلام)، اما اکنون ببینیم بعد از آن همه وعظ و ارشاد و اتمام حجت ها از طرق گوناگون، و عدم تسلیم آنها در مقابل حق، سرانجام کار آنها به کجا رسید؟!.
مى فرماید: «هنگامى که ما را با اعمالشان به خشم آوردند از آنها انتقام گرفتیم، و همه را غرق نمودیم»! (فَلَمّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعِینَ).
خداوند، مخصوصاً از میان تمام مجازات ها، مجازات غرق را براى آنها انتخاب نمود; چرا که تمام عزت و شوکت و افتخار و قدرتشان، با همان رود عظیم «نیل» و شاخه هاى بزرگ و فراوانش بود، که فرعون از میان تمام منابع قدرتش روى آن تکیه کرد، و گفت: أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی:، «آیا حکومت مصر از آن من نیست، و این نهرها تحت فرمان من نمى باشد»؟! آرى، باید همان چیزى که مایه حیات و قدرت آنها است عامل فنا و نابودى و گورستانشان گردد، تا همگان عبرت گیرند!.(6)
«آسَفُونا» از ماده «اَسَفْ» هم به معنى «اندوه» آمده و هم «غضب»، بلکه به گفته «راغب» در «مفردات» گاه به «اندوه توأم با غضب» گفته مى شود، و گاه به هر یک از این دو جداگانه، چرا که حقیقت آن: هیجانى درونى است که انسان را به انتقام دعوت مى کند، هر گاه نسبت به زیردستان باشد، در شکل غضب ظاهر مى شود، هر گاه نسبت به بالادستان باشد، به صورت اندوه آشکار مى گردد، لذا وقتى از «ابن عباس» درباره «حزن» و «غضب» سؤال کردند، گفت: ریشه هر دو یکى است اما لفظ آن مختلف است!.(7)
بعضى از مفسران، «آسَفُونا» را به معنى «آسَفُوا رُسُلَنا» (فرستادگان ما را محزون و غمگین ساختند) تفسیر کرده اند، ولى این تفسیر، بعید به نظر مى رسد و ضرورتى براى چنین خلاف ظاهرى وجود ندارد.
این نکته نیز قابل توجه است که، نه حزن و اندوه درباره خداوند مفهومى دارد، و نه خشم به آن معنى که در میان ما معروف است، بلکه خشم و غضب خداوند به معنى «اراده مجازات»، و رضایت او به معنى «اراده ثواب» است.

* * *

در آخرین آیه مورد بحث، به عنوان یک نتیجه گیرى از مجموع این سخن مى فرماید: «ما آنها را پیشگامان در عذاب و عبرتى براى آیندگان قرار دادیم» (فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلاً لِلْآخِرِینَ).
«سَلَف» در لغت به معنى «هر چیز متقدم» است، و لذا به نسل هاى پیشین «سلف» و به نسل هاى بعد از آنها «خلف» اطلاق مى شود، و به معاملاتى که به صورت پیش خرید انجام مى گیرد نیز «سلف» مى گویند چرا که قیمت آن قبلاً پرداخته مى شود.
و «مَثَل» به سخنى مى گویند که در میان مردم به عنوان عبرت رائج و جارى مى شود، و از آنجا که ماجراى زندگى فرعون و فرعونیان و سرنوشت دردناک آنها درس عبرت بزرگى بود، در این آیه به عنوان «مثل» براى آیندگان یاد شده است.

* * *


1 ـ «واو» در جمله «وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی» ممکن است عاطفه باشد (عطف بر «مُلْکُ مِصْر») و ممکن است حالیه باشد (تفسیر کشّاف) ولى احتمال اول مناسب تر به نظر مى رسد.
2 ـ جمعى «ام» را در جمله بالا «منقطعه» و به معنى «بل» گرفته اند، و بعضى آن را «متصله» و مربوط به جمله أَ فَلاتُبْصِرُون دانسته اند، و در تقدیر چنین است: أَ فَلاتُبْصِرُون اَمْ تُبْصِرُون، اَنَا خَیْرٌ مِنْ هَذا....
3 ـ طه، آیه 27.
4 ـ «مُقْتَرِنِین» به معنى «متتابعین» یا «متعاضدین» آمده، و بعضى گفته اند اقتران در اینجا به معنى تقارن است.
5 ـ در جلد پنجم تفسیر «نمونه» ذیل آیه 9 سوره «انعام» بحث مشروحى در این زمینه آمده است. (صفحه 159).
6 ـ چنان که شاعر گوید:
در سر، دارى، که با شدت، سردارى *** هم در سَرِ آن روى، که در، سردارى! 7 ـ «مفردات راغب» ماده «اسف».
سوره زخرف/ آیه 51- 56 سوره زخرف/ آیه 57- 62
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma