پس از بیان بحث هاى مربوط به «توحید» و «وحى» و «معراج» و «آیات عظمت خداوند یگانه در آسمان ها»، به بطلان شرک و عقائد خرافى مشرکان در زمینه بت ها مى پردازد.
مى فرماید: «بعد از آنکه عظمت خداوند و آیات بزرگ او را دانستید، به من خبر دهید آیا بت هاى «لات» و «عزّى»...» (أَ فَرَأَیْتُمُ اللاّتَ وَ الْعُزّى).
* * *
«و همچنین بت «مناة» که سومین آنهاست، و به دنبال آنها از آن یاد مى کنید، آیا اینها تمثال دختران خدا هستند، و منشأ سود و زیان براى شما مى باشند»؟! (وَ مَناةَ الثّالِثَةَ الْأُخْرى).(1)
* * *
«آیا سهم شما پسر است و سهم او دختر»؟! (أَ لَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الْأُنْثى).
در حالى که به زعم شما دختران کم ارزش تر از پسرانند، و حتى هنگامى که مى شنوید همسر شما دختر آورده، از شدت اندوه و خشم سیاه مى شوید!
* * *
«اگر چنین باشد، این تقسیمى است غیر عادلانه که میان خود و خدا قائل شدید»! (تِلْکَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِیزى).(2)
چرا که سهم خدا را پست تر از سهم خود مى دانید!
به این ترتیب، قرآن افکار منحط و خرافى آنها را به باد استهزاء مى گیرد، که شما از یکسو دختران را زنده به گور مى کنید، و عیب و ننگ مى دانید، و از سوى دیگر، فرشتگان را دختران خدا مى دانید، نه تنها خودشان را مى پرستید، که مجسمه هاى بى روح آنها نیز به صورت بت ها در نظر شما این همه احترام دارد، در برابر آنها سجده مى کنید، در مشکلات به آنها پناه مى برید، و حاجات خود را از آنها مى خواهید، راستى مسخره است و شرم آور!
و از اینجا روشن مى شود که، حداقل بسیارى از بت هاى سنگى و چوبى که مورد پرستش عرب واقع مى شد، به زعم آنها مجسمه هاى فرشتگان بود، فرشتگانى که آنها را «رب النوع» و مدیر و مدبر عالم هستى مى دانستند، و نسبت آنها را با خدا نسبت دختر و پدر مى پنداشتند.
هنگامى که این خرافات، در برابر خرافه دیگرى که درباره دختران داشتند، قرار داده مى شود، تضاد عجیب آن، خود بهترین گواه بر بى پایه بودن عقاید و افکار آنهاست، و چه جالب است که در چند جمله کوتاه، بر همه آنها خط بطلان کشیده، و مسخره بودن آنها را آشکار مى سازد.
و از اینجا معلوم مى شود که قرآن هرگز نمى خواهد اعتقاد عرب جاهلى را در مورد تفاوت دختر و پسر بپذیرد، بلکه مى خواهد مسلمات طرف را به رخ او بکشد که در اصطلاح منطق آن را «جدل» مى گویند، و الا نه دختر و پسر در منطق اسلام از نظر ارزش انسانى تفاوتى دارند، و نه فرشتگان، دختر و پسر دارند، و نه اصلاً آنها فرزندان خدا هستند، و نه خدا اصولاً فرزندى دارد، اینها فرضیاتى است بى پایه، بر اساس فرضیه هاى بى پایه دیگر، اما براى اثبات ضعف فکر و منطق این خرافه پرستان، بهترین پاسخ است.
* * *
در آخرین آیه مورد بحث، قرآن با قاطعیت مى گوید: «اینها فقط نام هائى است که شما و پدرانتان بر آنها گذاشته اید (نام هائى بى محتوى و اسم هائى بى مسمى) و هرگز خداوند دلیل و حجتى بر آن نازل نکرده است» (إِنْ هِیَ إِلاّ أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللّهُ بِها مِنْ سُلْطان).(3)
نه دلیلى از عقل بر آن دارید، و نه دلیلى از طریق وحى الهى، و جز یک مشت اوهام و خرافات و الفاظ تو خالى چیزى نیست.
و در پایان مى افزاید: «آنها فقط از گمان هاى بى اساس و هواى نفس پیروى مى کنند» و این موهومات همه زائیده پندار و هوا است (إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَى الْأَنْفُسُ).(4)
«در حالى که هدایت از سوى پروردگارشان براى آنها آمده است» (وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدى).
اما چشم مى بندند و به آن پشت مى کنند، و در ظلمات این اوهام غوطهور مى شوند.
* * *