تو در حفاظت کامل ما هستى

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 22
سوره طور/ آیه 44- 49 سوره النجــم


به دنبال بحثى که در آیات گذشته با مشرکان و منکران لجوج آمد، بحثى که براى هر انسان حق طلبى، حقیقت را روشن مى ساخت، در این آیات پرده از روى تعصب و لجاجت آنها برداشته، مى گوید: «آنها چنان لجوجند که اگر با چشم خود ببینند قطعه اى از سنگ هاى آسمانى به عنوان عذاب الهى سقوط مى کند، مى گویند: اشتباه مى کنید، این سنگ نیست، این ابر متراکم است که بر زمین فرو مى ریزد»! (وَ إِنْ یَرَوْا کِسْفاً مِنَ السَّماءِ ساقِطاً یَقُولُوا سَحابٌ مَرْکُومٌ).(1)
کسانى که این قدر لجوج باشند که حقایق حسى را منکر شوند، و سنگ هاى آسمانى را به ابرهاى متراکم تفسیر کنند، با این که همه کس ابر را به هنگامى که نزدیک به زمین مى شود دیده، که چیزى جز مجموعه بخار نیست، چگونه این بخار لطیف، متراکم مى شود، و تبدیل به سنگ مى گردد؟ این افراد تکلیفشان در برابر حقایق معنوى روشن است.
آرى، تاریکى گناه و هواپرستى و عناد و لجاج، چنان افق دید انسان را تیره و تار مى کند، که حتى عاقبت کارش به انکار محسوسات مى کشد، و با این حال امیدى براى هدایت او نیست.
«مَرکُوم» به معنى «متراکم» و چیزى است که بعضى از آن بر بعضى دیگر قرار گرفته باشد.

* * *

لذا، در آیه بعد، مى افزاید: «اکنون که چنین است آنها را رها کن، و براى هدایت این گروه لجوج پافشارى منما، تا روز مرگ خود را ملاقات کرده، و عذاب هاى الهى را که در انتظارشان است با چشم خود ببینند» (فَذَرْهُمْ حَتّى یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی فِیهِ یُصْعَقُونَ).
«یُصْعَقُون» از ماده «صعق» و «اصعاق» به معنى میراندن است، و در اصل از «صاعقه» گرفته شده، و از آنجا که صاعقه افراد را هلاک مى کند، این واژه، به معنى هلاک کردن نیز به کار رفته است.
بعضى از مفسران، این جمله را به معنى مرگ عمومى انسان ها در پایان جهان که مقدمه قیامت است، تفسیر کرده اند.
ولى این تفسیر، بعید به نظر مى رسد; زیرا آنها تا آن زمان باقى نمانده اند، بلکه، ظاهر همان معنى اول است، یعنى آنها را رها کن تا روز مرگ که سر آغاز مجازات ها و کیفرهاى اخروى مى باشد.
از آنچه گفتیم، معلوم شد که جمله «ذَرْهُم» (آنها را رها کن)، امرى است تهدیدآمیز، و منظور از آن، ترک اصرار بر تبلیغ این گونه افراد غیر قابل هدایت است، بنابراین، نه منافات با ادامه تبلیغ در سطح عموم از سوى پیامبر(صلى الله علیه وآله) دارد، و نه منافاتى با فرمان جهاد.
بنابراین، آنچه بعضى گفته اند که، این آیه به وسیله آیات جهاد نسخ شده، به هیچ وجه قابل قبول نیست.

* * *

سپس به معرفى این روز پرداخته، مى گوید: «همان روزى که چاره جوئى و نقشه هاى آنها سودى به حالشان ندارد، و تمام راه هاى فرار به روى آنها بسته مى شود، و از هیچ سو یارى نمى شوند» (یَوْمَ لایُغْنِی عَنْهُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ).
آرى، «هر کس مى میرد قیامت صغراى او بر پا مى شود» (مَنْ ماتَ قامَتْ قِیامَتُهُ)، و سرآغازى است براى پاداش و کیفرها، که بخشى جنبه برزخى دارد، و بخش دیگرى در قیامت کبرى، یعنى قیامت عمومى انسان ها دامانشان را مى گیرد، و در هیچ یک از این دو مرحله، نه چاره جوئى ها مؤثر است، و نه در برابر اراده الهى یار و یاورى وجود دارد.

* * *

بعد مى افزاید: «آنها تصور نکنند که فقط عذاب برزخ و قیامت در کار است، بلکه، براى کسانى که ظلم و ستم کرده اند و کفر و شرک ورزیده اند، مجازاتى نیز قبل از آن در همین دنیا وجود دارد، هر چند اکثر آنها نمى دانند» (وَ إِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا عَذاباً دُونَ ذلِکَ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لایَعْلَمُونَ).
آرى، آنها در همین دنیا باید در انتظار عذاب هائى، همچون عذاب هاى اقوام پیشین باشند، مانند صاعقه ها، زلزله ها، سنگ هاى آسمانى و خشکسالى و قحطى، و یا کشته شدن به دست تواناى رزمندگان سپاه توحید، همان گونه که در جنگ «بدر» نسبت به گروهى از سران شرک، اتفاق افتاد، مگر این که بیدار شوند و توبه کنند، و به سوى خدا باز آیند.
البته، گروهى از آنها گرفتار قحطى و خشکسالى گشتند، و گروهى ـ چنان که گفتیم ـ در غزوه «بدر» کشته شدند، ولى گروه عظیمى نیز توبه کردند و ایمان آوردند، و در صف مسلمانان راستین قرار گرفتند، و خداوند آنان را مشمول عفو خود قرار داد.(2)
جمله «وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لایَعْلَمُونَ» (ولى بیشتر آنها نمى دانند)، اشاره به این است که آنها غالباً از عذاب هائى که در دنیا و آخرت در انتظارشان است بى خبرند، و مفهومش این است: اقلیتى از آنها از این معنى آگاهند، و در عین حال، بر اثر لجاجت و عناد در مخالفت خود اصرار مىورزند.

* * *

در آیه بعد، پیامبر را در مقابل این همه کارشکنى ها و تهمت ها و ناسزاها دعوت به صبر و استقامت مى کند، مى فرماید: «در طریق ابلاغ حکم پروردگارت صبر و شکیبائى و استقامت کن» (وَ اصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ).(3)
اگر تو را کاهن، مجنون و شاعر مى خوانند، صبر کن! و اگر آیات قرآن را افتراهائى مى پندارند که به خدا بسته شده است، شکیبائى نما! و اگر در برابر این همه براهین منطقى، باز به لجاج و عناد ادامه مى دهند، استقامت به خرج ده! مبادا دلسرد و یا ضعیف و ناتوان شوى!
«زیرا تو در برابر دیدگان علم ما قرار دارى، و در حفاظت کامل ما هستى» (فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا).
ما همه چیز را مى بینیم و از همه چیز باخبریم، و تو را تنها نخواهیم گذارد.
جمله «فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا» تعبیر بسیار لطیفى است، که هم حاکى از علم و آگاهى پروردگار، و هم مشمول حمایت کامل و لطف او است.
آرى، انسان هنگامى که احساس کند شخص بزرگى ناظر و حاضر است، و تمام تلاش ها و کوشش هاى او را مى بیند، و او را در برابر دشمنان حمایت مى کند، درک این موضوع به او توان و نیرو مى بخشد، و هم احساس مسئولیت بیشتر.
و از آنجا که راز و نیاز با خدا، و نیایش و عبادت او، و تسبیح و تقدیس ذات پاک او، به انسان آرامش و نیرو مى بخشد، به دنبال دستور صبر، مى فرماید: «هنگامى که برمى خیزى، تسبیح و حمد پروردگارت را به جا آور»! (وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ).
هنگامى که در سحرگاه براى عبادت و نماز شب برمى خیزى.
هنگامى که از خواب براى اداى نماز واجب برمى خیزى.
و هنگامى که از هر مجلس و محفلى برمى خیزى، حمد و تسبیح او کن.
مفسران در این آیه، تفسیرهاى گوناگونى دارند، ولى جمع میان همه اینها نیز ممکن است، چه در سحرگاه براى نماز شب، و چه بعد از خواب براى اداى فریضه، و چه بعد از قیام از هر مجلس باشد.
آرى، روح و جانت را به تسبیح و حمد خدا نور و صفا ببخش، زبانت را به ذکر او خوشبو کن، از یاد او مدد بگیر، و براى مبارزه با کارشکنى هاى دشمن آماده شو!
در روایات متعددى آمده است: پیامبر(صلى الله علیه وآله) هنگامى که از مجلس برمى خاست، تسبیح و حمد خدا به جا مى آورد و مى فرمود: اِنَّهُ کَفّارَةُ الْمَجْلِسِ: «این تسبیح و حمد، کفّاره مجلس است»!.(4)
از جمله در حدیثى آمده است، پیامبر(صلى الله علیه وآله) هنگامى که از مجلس برمى خاست مى فرمود: «سُبْحانَکَ اللّهُمَّ وَ بِحَمْدِکَ اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ، أَسْتَغْفِرُکَ وَ أَتُوبُ اِلَیْکَ».
بعضى عرض کردند: اى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، این چه کلماتى است که مى گوئى؟ فرمود: هُنَّ کَلِماتٌ عَلَّمَنِیْهُنَّ جَبْرِئیلُ، کَفّارات لِما یَکُونُ فِى الْمَجْلِسِ: «اینها کلماتى است که جبرئیل به من آموخته، و کفاره چیزى است که در مجالس واقع مى شود».(5)

* * *

سپس، در آخرین آیه مى افزاید: «همچنین در شب او را تسبیح کن! و به هنگام پشت کردن ستارگان و طلوع صبح» (وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبارَ النُّجُومِ).
بسیارى از مفسران، جمله «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ» را به «نماز شب» تفسیر کرده اند، «وَ إِدْبارَ النُّجُومِ» را به دو رکعت «نافله صبح» که در آغاز طلوع فجر و به هنگام پنهان شدن ستارگان، در نور صبح انجام مى شود.
در حدیثى از على(علیه السلام) نیز آمده است که «إِدْبارَ النُّجُومِ»، دو رکعت نافله صبح است که قبل از نماز صبح، و به هنگام غروب ستارگان به جا مى آورند، اما «إِدْبارَ السُّجُودِ» (که در آیه 40 سوره «ق» آمده است)، دو رکعت نافله اى است که بعد از مغرب خوانده مى شود (البته نافله مغرب، چهار رکعت است، که در این حدیث تنها اشاره به دو رکعت آن شده است).(6)
به هر حال، عبادت، تسبیح و حمد خدا در دل شب، و در آغاز طلوع فجر، لطف و صفاى دیگرى دارد، و از تظاهر و ریا دورتر است، و آمادگى روحى براى آن بیشتر مى باشد، چرا که کارهاى مشغول کننده زندگى روزانه تعطیل است، استراحت شبانه به انسان آرامش بخشیده، قال و غوغا فرو نشسته، و در حقیقت همزمان با وقتى است که پیامبر به معراج رفت، و در مقام «قاب قوسین» در آن خلوتگه راز قرار گرفت، و با خداى خود به راز و نیاز پرداخت.
و به همین دلیل، در آیات مورد بحث روى این دو وقت تکیه شده است.
و در حدیثى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: رَکْعَتَا الْفَجْرِ خَیْرٌ مِنَ الدُّنْیا وَ ما فِیْها: «دو رکعت نافله صبح براى تو بهتر است از دنیا و آنچه در دنیاست».(7)

* * *

خداوندا! به ما توفیق سحرخیزى و راز و نیاز با خود در طول عمر مرحمت فرما!
پروردگارا! قلب ما را به عشقت مطمئن، و به محبتت نورانى، و به لطفت امیدوار ساز!
بارالها! به ما صبر و شکیبائى و استقامت و ایستادگى در برابر نیروهاى اهریمنى، و کارشکنى هاى دشمنانت مرحمت کن، تا تأسى به پیامبرت نمائیم، با سنتش زندگى کنیم، و با سنتش بمیریم!
 
آمِیْنَ یا رَبَّ العالَمِیْنَ
پایان سوره طور
22 / صفر المظفر / 1406

* * *


1 ـ «کسف» (بر وزن فسق)، به معنى قطعه از هر چیزى است، و با توجه به تعبیر «مِنَ السَّماء»، منظور در اینجا قطعه سنگ آسمانى است، از بعضى از کتب لغت استفاده مى شود که این واژه جمع «کسفه» است (همان گونه که «کسف» (بر وزن پدر) نیز جمع است) ولى غالب مفسران آن را به معنى مفرد گرفته اند، ظاهر آیه مورد بحث این است که این واژه مفرد است; زیرا وصف آن را به صورت مفرد آورده اند.
2 ـ آنها که جمله «فِیْهِ یُصْعَقُون» را اشاره به روز قیامت و آغاز رستاخیز مى دانند، عذاب را در آیه مورد بحث به معنى عذاب قبر و مجازات برزخى گرفته اند، ولى چون آن تفسیر ضعیف است، این احتمال نیز ضعیف است.
3 ـ منظور از «حُکْمِ رَبِّک» ممکن است همان تبلیغ احکام الهى باشد که پیامبر(صلى الله علیه وآله) مأمور است در راه آن صبر و شکیبائى کند، و یا عذاب خداوند است که به دشمنان وعده داده شده، یعنى در انتظار باش تا عذاب الهى دامانشان را بگیرد، و یا به معنى اوامر و فرمان خدا است، یعنى چون خداوند دستور داده است صبر و استقامت کن، گر چه جمع هر سه تفسیر نیز ممکن است، ولى تفسیر اول مناسب تر به نظر مى رسد، مخصوصاً با توجه به جمله «اِنَّکَ بِأَعْیُنِنا».
4 ـ تفسیر «المیزان»، جلد 19، صفحه 24.
5 ـ «در المنثور»، جلد 6، صفحه 120.
6 ـ «مجمع البیان»، ذیل آیه 40 سوره «ق» (جلد 9، صفحه 150).
7 ـ تفسیر «قرطبى»، جلد 9، صفحه 6251، ذیل آیات مورد بحث.
سوره طور/ آیه 44- 49 سوره النجــم
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma