این همه درس عبرت در تاریخ پیشینیان

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 22
سوره ذاریات/ آیه 38- 46 1 ـ چهره هاى گوناگون عذاب الهى


قرآن در این آیات، در تعقیب داستان «قوم لوط»، و عاقبت دردناکى که بر اثر گناهان بسیار زشت و ننگین پیدا کردند، اشاره به سرگذشت چند قوم دیگر از اقوام پیشین مى کند.
نخست مى فرماید: «در موسى و تاریخ زندگى او نیز نشانه و درس عبرتى بود، در آن هنگام که او را به سوى فرعون با دلیل روشنى فرستادیم» (وَ فِی مُوسى إِذْ أَرْسَلْناهُ إِلى فِرْعَوْنَ بِسُلْطان مُبِین).
«سُلْطان» چیزى است که مایه تسلط گردد، و منظور در اینجا معجزه یا دلیل و منطق نیرومند عقلى یا هر دو است، که موسى(علیه السلام) در برابر «فرعون» از آن استفاده کرد.
تعبیر «سُلْطان مُبِیْن»، در آیات مختلف قرآن بسیار به کار رفته، و غالباً به معنى دلیل منطقى روشن و آشکار است.

* * *

اما «فرعون» نه تسلیم معجزات بزرگ موسى(علیه السلام) که گواه ارتباطش با خدا بود، شد، و نه در مقابل دلائل منطقى او سر تعظیم فرود آورد، بلکه به خاطر غرور و تکبرى که داشت «با تمام وجودش از او روى گردان شد، و گفت: این مرد ساحر یا دیوانه است»! (فَتَوَلّى بِرُکْنِهِ وَ قالَ ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ).
«رُکْن» در اصل به معنى ستون و پایه اصلى، و بخش مهم هر چیز است، و در اینجا ممکن است اشاره به ارکان بدن باشد. یعنى فرعون به طور کامل و با تمام ارکان بدن به موسى پشت کرد.
بعضى نیز گفته اند: منظور در اینجا لشکر او است، یعنى تکیه بر ارکان لشکر خویش کرد و از پیام حق رویگردان شد.
و یا این که هم خودش از فرمان خدا روى برتافت، و هم ارکان حکومت و لشکر خود را منحرف ساخت.(1)
جالب این که، جباران زورگو در تهمت ها و نسبت هاى دروغینى که به انبیاء بزرگ مى دادند، گرفتار سردرگمى و تناقض و پریشان گوئى عجیبى بودند، گاه آنها را «ساحر» مى خواندند، و گاه «مجنون»، با این که «ساحر» باید انسان هوشیارى باشد که با استفاده از ریزه کارى ها و مسائل روانى و خواص مختلف اشیاء، کارهاى اعجاب انگیزى را انجام دهد و مردم را اغفال نماید، در حالى که «مجنون» نقطه مقابل آن است.

* * *

اما قرآن از نتیجه کار «فرعون» جبار و اعوانش، چنین خبر مى دهد: «ما او و لشکرش را گرفتیم و در دریا پرتاب کردیم، در حالى که مرتکب اعمالى شده بود که درخور سرزنش و ملامت بود» (فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِی الْیَمِّ وَ هُوَ مُلِیمٌ).(2)
«یَم» به طورى که از متون لغت و کتب حدیث، استفاده مى شود، به معنى «دریا» است، و به رودخانه هاى عظیم همانند نیل نیز اطلاق مى شود(3)
تعبیر «نَبَذْناهُم» (آنها را افکندیم) اشاره به این است که «فرعون» با تمام قدرت و لشکریانش آن چنان در برابر اراده خداوند ضعیف بودند، که همچون یک موجود بى مقدار آنها را در وسط دریاى «نیل» افکند.
و تعبیر «هُوَ مُلِیْم» (او شایسته سرزنش است)، اشاره به این که نه تنها مجازات الهى این قوم را محو کرد، بلکه تاریخى که از آنها باقى مانده، نام ننگین و اعمال شرم آور آنها را حفظ کرده، و از ظلم و جنایت و کبر و غرور آنها پرده برداشته است، به طورى که همواره درخور سرزنش هستند.

* * *

پس آن گاه به سرنوشت اجمالى قوم دیگرى یعنى «قوم عاد» پرداخته، چنین مى گوید: «در سرگذشت «قوم عاد» نیز آیت و عبرتى است، در آن هنگام که باد و طوفانى نازا و بى باران بر آنها فرستادیم» (وَ فِی عاد إِذْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الرِّیحَ الْعَقِیمَ).
عقیم بودن بادها، زمانى است که ابرهاى باران زا با خود حمل نکند، گیاهان را تلقیح ننماید، فایده و برکتى نداشته باشد، و جز هلاکت و نابودى چیزى همراه نیاورد.

* * *

بعد از آن به توصیف تندبادى که بر «قوم عاد» مسلط شد، پرداخته، مى افزاید: «از هر چیزى مى گذشت آن را رها نمى کرد تا نابود کند، و به صورت گیاهان خشک و در هم کوبیده یا استخوان هاى پوسیده درآورد» (ما تَذَرُ مِنْ شَیْء أَتَتْ عَلَیْهِ إِلاّ جَعَلَتْهُ کَالرَّمِیمِ).
«رَمِیم» از ماده «رمة» (بر وزن منة)، به استخوان هاى پوسیده مى گویند، و «رُمّه» (بر وزن قُبّه) به ریسمان پوسیده گفته مى شود، و «رِمّ» (بر وزن جن) به معنى اجزاء خردى است که از چوب یا کاه بر زمین مى ریزد،(4) «رَمّ» و «ترمیم» نیز به معنى اصلاح اشیاء پوسیده است.(5)
این تعبیر، نشان مى دهد که تندباد «قوم عاد» یک تندباد معمولى نبود، بلکه، علاوه بر تخریب و درهم کوبیدن و به اصطلاح فشارهاى فیزیکى، داراى سوزندگى و مسمومیتى بود که اشیاء گوناگون را مى پوساند.
آرى، این گونه است قدرت خداوند که با یک حرکت سریع «نسیم»، اقوام نیرومند و پر سر و صدائى را چنان در هم مى کوبد که تنها اجساد پوسیده اى از آنها باقى مى ماند، این بود اشاره کوتاهى به سرنوشت قوم نیرومند و ثروتمند «عاد»، که در سرزمین «احقاف» (منطقه اى میان «عمان» و «حضرموت») مى زیستند.
سپس نوبت «قوم ثمود» مى رسد، و درباره آنها مى فرماید: «در قوم ثمود نیز آیت و عبرتى است، در آن هنگام که به آنها گفته شد: مدتى کوتاه از زندگى متمتع گردید (و سپس منتظر عذاب الهى باشید)» (وَ فِی ثَمُودَ إِذْ قِیلَ لَهُمْ تَمَتَّعُوا حَتّى حِین).
منظور از «حَتّى حِین»، همان سه روز مهلتى است که در آیه 65 سوره «هود» به آن اشاره شده است: فَعَقَرُوها فَقالَ تَمَتَّعُوا فِی دارِکُمْ ثَلاثَةَ أَیّام ذلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوب: «آنها شترى را که به عنوان اعجاز آمده بود، از پاى درآوردند، و پیامبرشان صالح به آنها گفت: سه روز در خانه هایتان بهره گیرید، و بعد از آن منتظر عذاب الهى باشید، این وعده اى است تخلف ناپذیر».
با این که خداوند آنها را به وسیله پیامبرشان صالح(علیه السلام) بارها انذار فرموده بود، ولى باز براى اتمام حجت بیشتر، سه روز به آنها مهلت داده شد، تا گذشته تاریک خود را جبران کنند، و زنگار گناه را با آب توبه از دل و جان بشویند، بلکه به گفته بعضى از مفسران، در این سه روز دگرگونى هائى در پوست بدن آنها ظاهر شد، نخست به زردى، سپس به سرخى، و بعد به سیاهى گرائید، تا هشدارهائى باشد براى این قوم مشرک سرکش، اما متأسفانه هیچ یک از این امور سودى نبخشید، و از مرکب غرور پائین نیامدند.

* * *

آرى، «آنها از فرمان پروردگارشان سر باز زدند، و «صاعقه» آنها را فرا گرفت، در حالى که خیره خیره نگاه مى کردند، و قدرتى بر دفاع از خویشتن نداشتند» (فَعَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ فَأَخَذَتْهُمُ الصّاعِقَةُ وَ هُمْ یَنْظُرُونَ).
«عَتَوا» از ماده «عتو» (بر وزن غلو)، به معنى سرپیچى از اطاعت است، ظاهر این است که این جمله، اشاره به تمام سرپیچى هائى است که آنها در طول دعوت صالح(علیه السلام) داشتند، مانند بت پرستى و ظلم و ستم و از پاى درآوردن ناقه اى که معجزه «صالح»(علیه السلام) بود، نه فقط سرپیچى هائى که در طول این سه روز انجام دادند و به جاى توبه و انابه به درگاه خدا، در غفلت و غرور فرو رفتند.
شاهد این سخن آیه 77 سوره «اعراف» است که مى گوید: فَعَقَرُوا النّاقَةَ وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَ قالُوا یا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ: «سپس ناقه را پى کردند، و از فرمان پروردگارشان سرپیچى نمودند و گفتند: اى صالح! اگر از فرستادگان خدائى، آنچه ما را به آن تهدید مى کنى بیاور»!
«صاعقه» و «صاقعه» هر دو قریب المعنى است، در اصل به معنى فرو ریختن توأم با صداى شدید است، با این تفاوت که «صاعقه» در اجسام آسمانى گفته مى شود، و «صاقعه» در اجسام زمینى، و به گفته بعضى از اهل لغت: «صاعقه» گاهى به معنى «مرگ»، گاه به معنى «عذاب» و گاه به معنى «آتش» است، این واژه غالباً به صداى شدیدى که از آسمان برمى خیزد و توأم با آتش مرگبارى است، گفته مى شود، که هر سه معنى (مرگ، عذاب و آتش) در آن جمع است.
قبلاً نیز اشاره کرده ایم، هنگامى که ابرهائى که داراى الکتریسته مثبت هستند به زمینى که داراى الکتریسته منفى است نزدیک شوند، جرقه عظیم الکتریکى از میان این دو برمى خیزد که توأم با صداى وحشتناک و آتشى سوزان است، و محل وقوع آن را به لرزه درمى آورد.
در قرآن مجید در آیه 19 «بقره» به روشنى در همین معنى به کار رفته است; زیرا بعد از آنکه سخن از ابر و باران و رعد و برق مى گوید، اضافه مى کند: یَجْعَلُونَ أَصابِعَهُمْ فِی آذانِهِمْ مِنَ الصَّواعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ: «منافقان، همچون رهگذرانى هستند که در شب تاریک توأم با رعد و برق، از بیابان مى گذرند، و از ترس مرگ (و براى این که صداى صاعقه را نشنوند) انگشت را در گوش خود مى گذارند».

* * *

سرانجام، آخرین جمله اى که درباره این قوم سرکش مى فرماید، این است که: «آنها چنان بر زمین افتادند که قدرت برخاستن نداشتند، و نتوانستند از کسى یارى بطلبند» (فَمَا اسْتَطاعُوا مِنْ قِیام وَ ما کانُوا مُنْتَصِرِینَ).
آرى، صاعقه چنان آنها را غافلگیر کرد، و بر زمین کوبید که نه خود یاراى برخاستن و دفاع از خویشتن داشتند، و نه قدرت ناله و فریاد و کمک طلبیدن، و در همین حال، جان دادند، و سرگذشتشان درس عبرتى براى دیگران شد.
آرى، «قوم ثمود» که از قبائل معروف عرب بودند، و در سرزمین «حجر» (منطقه اى در شمال «حجاز») با امکانات و ثروت فراوان و عمر طولانى و بناهاى محکم زندگى داشتند، بر اثر سرپیچى از فرمان خدا، و سرکشى و طغیان و شرک و ظلم و ستم نابود شدند، و آثارشان درس گویائى براى دیگران شد.

* * *

و در آخرین آیه مورد بحث، اشاره کوتاهى به سرنوشت پنجمین قوم، یعنى «قوم نوح» کرده مى فرماید: «همچنین قوم نوح را پیش از آنها هلاک کردیم، چرا که آنها قوم فاسقى بودند» (وَ قَوْمَ نُوح مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ).(6)
«فاسق» به کسى مى گویند که از محدوده فرمان خداوند قدم بیرون گذارد، و آلوده به کفر و ظلم یا سایر گناهان شود.
تعبیر «مِنْ قَبْلُ» (پیش از آنها) شاید اشاره به این است که «قوم فرعون»، «لوط»، «عاد» و «ثمود» سرگذشت اسفبار «قوم نوح» را که قبل از آنها بودند، شنیده بودند، اما متأسفانه آنها را بیدار نکرده و خود به سرنوشتى مشابه آنها گرفتار شدند.

* * *


1 ـ باید توجه داشت که «باء» در «بِرُکْنِه» طبق تفسیر اول «باء مصاحبه» است، و طبق تفسیر دوم «باء سببیت» است و طبق تفسیر سوم «باء تعدیه».
2 ـ «مُلِیْم» اسم فاعل از باب «افعال» از ماده «لوم» به معنى سرزنش است، و در این گونه موارد به معنى کسى است که مرتکب کارى مى شود که در خور ملامت است، همانند «مُغْرِب»، به معنى کسى که کارهاى عجیب و غریب انجام مى دهد.
3 ـ توضیح بیشتر در این زمینه در جلد ششم، صفحه 327، ذیل آیه 136 «اعراف» آمده است.
4 ـ «مفردات راغب» (ماده رم).
5 ـ «مفردات راغب» (ماده رم).
6 ـ این جمله محذوفى دارد و طبق گفته «زمخشرى» در «کشاف»، در تقدیر چنین است: «وَ أَهْلَکْنا قَوْمَ نُوح»، گر چه «أَهْلَکْنا» در آیات قبل نبود، ولى از مضمون آنها به خوبى استفاده مى شود.
سوره ذاریات/ آیه 38- 46 1 ـ چهره هاى گوناگون عذاب الهى
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma