کمترین سخنان شما را هم مى نویسند!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 22
سوره «ق»/ آیه 16- 18 دوست نزدیک تر از من به من است!


در این آیات، بخش دیگرى از مسائل مربوط به معاد مطرح مى شود، و آن مسأله ثبت و ضبط اعمال انسان ها براى روز حساب است.
نخست، از علم بى پایان خدا و احاطه علمى او به انسان ها سخن گفته، مى فرماید: «ما انسان را آفریدیم و وسوسه هاى نفس او را مى دانیم» (وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ).
«تُوَسْوِسُ» از ماده «وسوسه» به گفته «راغب» در «مفردات»، به معنى افکار نامطلوبى است که از دل انسان مى گذرد، و اصل آن، از کلمه «وسواس» گرفته شده که به معنى «صداى زینت آلات» و همچنین پیام و صداى مخفى است.
منظور در اینجا این است که: وقتى خداوند از خطورات قلبى آنها و وسوسه هاى زودگذرى که از فکر آنها مى گذرد، آگاه است، مسلماً از تمام عقائد و اعمال و گفتار آنها، با خبر مى باشد، و حساب همه را براى روز حساب نگه مى دارد.
جمله «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الاِنْسانَ» ممکن است اشاره به این نکته باشد که خالق بشر، محال است از جزئیات وجود او بى خبر بماند، آن هم خلقتى که دائم و مستمر است; زیرا لحظه به لحظه، فیض وجود از ناحیه خداوند به ممکنات مى رسد، که اگر یک دم رابطه با او قطع شود، همه نابود مى شویم، همان گونه که نور آفتاب لحظه به لحظه از این منبع فیض بخش، یعنى کره خورشید جدا مى شود و در فضا پخش مى گردد (بلکه چنان که خواهیم گفت، ارتباط ما با ذات مقدس او از این هم بالاتر است).
آرى، او خالق است، و خلقتش دائم و مستمر، و ما در جمیع حالات وابسته به وجود او هستیم، با این حال، چگونه ممکن است او از ظاهر و باطن ما بى خبر باشد؟!
و در ذیل آیه براى روشن تر ساختن مطلب مى افزاید: «و ما به او از رگ قلبش نیز نزدیکتریم» (وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ).
چه تعبیر جالب و تکان دهنده اى! حیات جسمانى ما وابسته به رگى است که خون را به طور مرتب، از یکسو وارد قلب، و از دیگر سو خارج کرده به تمام اعضا مى رساند، که اگر یک لحظه در عمل آن وقفه رخ دهد فوراً مرگ به سراغ انسان مى آید.
خداوند از رگ قلب ما نیز به ما نزدیک تر است.
این همان است که در جاى دیگر مى گوید: وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ: «بدانید خداوند میان انسان و قلب او حائل مى شود، و (همه شما در قیامت) نزد او گردآورى مى شوید»!.(1)
البته، همه اینها تشبیه است و قرب خداوند از این هم برتر و بالاتر است، هر چند مثالى از اینها رساتر در محسوسات پیدا نمى شود.
با این احاطه علمى خداوند، و بودن ما در قبضه قدرت او، تکلیف ما روشن است، نه افعال و گفتار ما از او پنهان است، و نه اندیشه ها و نیات، و حتى وسوسه هائى که از قلب ما مى گذرد.
توجه به این واقعیت، انسان را بیدار مى کند، و به مسئولیت سنگین و پرونده دقیق او در دادگاه عدل الهى، آشنا مى سازد، و از انسان بى خبر و بى تفاوت، موجودى هوشیار، سر به راه، متعهد و با تقوا به وجود مى آورد.
در حدیثى آمده است: روزى «ابو حنیفه» خدمت امام صادق(علیه السلام) عرض کرد: من فرزندت موسى را دیدم که نماز مى خواند، و مردم از جلوى او عبور مى کردند، اما آنها را نهى نمى کرد، در حالى که این کار مطلوب نیست!
امام صادق(علیه السلام) فرمود: فرزندم «موسى» را صدا زنید، حضرت را صدا کردند، امام صادق(علیه السلام) سخن «ابو حنیفه» را براى فرزندش، موسى ابن جعفر(علیه السلام) تکرار فرمود، در جواب عرض کرد: اى پدر! اِنَّ الَّذِی کُنْتُ اُصَلِّی لَهُ کانَ اَقْرَبَ اِلَىَّ مِنْهُمْ، یَقُولُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ: وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ!: «کسى که من براى او نماز مى خواندم، از آنها به من نزدیک تر بود، چنان که خداوند متعال مى فرماید: ما به انسان از رگ قلب او نزدیک تریم». امام صادق(علیه السلام) او را در آغوش گرفته، فرمود: بِاَبِی اَنْتَ وَ اُمِّی یا مُسْتَوْدَعَ الْاَسْرارِ: «پدر و مادرم به فدایت باد، اى کسى که اسرار الهى در قلبت به ودیعت نهاده شده».(2)
مفسران و ارباب لغت، درباره معنى «ورید» تفسیرهاى گوناگونى دارند، عده اى معتقدند: «ورید» همان رگى است که به قلب یا کبد انسان پیوسته است، و بعضى آن را به معنى تمام رگ هائى که از بدن انسان مى گذرد مى دانند، در حالى که، بعضى دیگر آن را به رگ گردن، تفسیر کرده اند، و گاه آن را «وریدان» مى گویند، یعنى دو رگ گردن.
معنى اول مناسب تر به نظر مى رسد، مخصوصاً با توجه به آیه 24 سوره «انفال» که قبلاً اشاره کردیم.
ضمناً این کلمه «ورید» در اصل، از واژه «ورود» به معنى رفتن به سراغ آب گرفته شده، و از آنجا که خون از این رگ وارد قلب مى شود، و یا وارد به اعضاء دیگر، آن را «ورید» گفته اند.
ولى باید توجه داشت، اصطلاح متداول امروز درباره «ورید» و «شریان» (رگ هائى که خون را از تمام اعضاء به سوى قلب مى برد، و رگ هائى که خون را از قلب به اعضاء مى رساند)، اصطلاحى است مخصوص علم زیست شناسى که ارتباطى به معنى لغوى این کلمه ندارد.

* * *

در آیه بعد، مى افزاید: «به خاطر بیاورید! هنگامى را که دو فرشته سمت راست و چپ انسان که مراقب و ملازم او هستند، اعمال او را گرفته و ضبط مى کنند» (إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ).(3)
یعنى علاوه بر احاطه علمى خداوند به ظاهر و باطن انسان، دو فرشته نیز مأمور حفظ و نگاهدارى حساب اعمال اویند، که از طرف راست و چپ از او مراقبت مى کنند، پیوسته با او هستند و لحظه اى جدا نمى شوند، تا از این طریق اتمام حجت بیشترى شود، و تأکیدى باشد بر مسأله نگاهدارى حساب اعمال.
«تَلَقّى» به معنى دریافت و اخذ و ضبط است، و «مُتَلَقِّیان» دو فرشته اى هستند که مأمور ثبت اعمال انسان مى باشند.
«قَعِید» از ماده «قعود» به معنى نشسته است(4) و در اینجا منظور ملازم و مراقب است، و به تعبیر دیگر، مفهوم آیه این نیست که این دو فرشته در سمت راست و چپ انسان، نشسته اند; زیرا انسان گاه نشسته است و گاه در حال راه رفتن، بلکه این تعبیر، کنایه از آن است که این دو همواره با انسانند، و مترصد اعمال او مى باشند.
این احتمال داده شده که این دو فرشته، یکى در سمت راست و دیگرى در سمت چپ انسان نشسته و مراقبند.(5)
قابل توجه این که، در روایات اسلامى آمده است که: «فرشته سمت راست، نویسنده «حسنات» است، فرشته سمت چپ، نویسنده «سیئات»، و فرشته اول فرمانده فرشته دوم است، هنگامى که انسان عمل نیکى انجام دهد، فرشته سمت راست ده برابر مى نویسد، و هنگامى که عمل بدى از او سر زند، و فرشته سمت چپ مى خواهد آن را بنویسد، فرشته اول مى گوید: عجله مکن. لذا او هفت ساعت به تأخیر مى اندازد، اگر پشیمان شد و توبه کرد، چیزى نمى نویسد، و اگر توبه نکرد، تنها یک گناه براى او مى نویسد».(6)
و نیز از روایات بر مى آید که، بعد از مردن انسان مؤمن، آنها مى گویند: پروردگارا! بنده ات را قبض روح کردى، مأموریت ما کجاست؟
مى فرماید: «آسمان من مملو از فرشتگان من است که پیوسته مرا عبادت مى کنند، و زمین نیز مملو از خلق مطیع است، شما به سوى قبر بنده ام بروید و در آنجا تسبیح و تکبیر و تهلیل گوئید، و آن را تا روز قیامت در دفتر حسنات بنده ام بنویسید»!.(7)
در روایت دیگرى آمده است که پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «هر مسلمانى بیمار مى شود، خداوند به فرشتگان حافظ اعمال او مى گوید: مادام که او بیمار است، اعمالى را که در حال صحت انجام مى داده براى او بنویسید، سپس پیامبر(صلى الله علیه وآله)افزود: مَنْ مَرِضَ اَوْ سافَرَ کَتَبَ اللّهُ تَعالى لَهُ ما کانَ یَعْمَلُ صَحِیْحاً مُقِیْماً: «کسى که بیمار شود، یا مسافرت کند، خداوند همان اعمالى را که در حال صحت و در حضر انجام مى داد براى او مى نویسد».(8)
و اینها همه، اشاره هاى پر معنائى به توسعه الطاف خداوندى است.

* * *

آخرین آیه مورد بحث، باز روى مسأله فرشتگان ثبت اعمال تکیه کرده، مى گوید: «هیچ سخنى را انسان تلفظ نمى کند، مگر این که نزد آن فرشته اى مراقب و آماده براى انجام مأموریت است» (ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْل إِلاّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ).(9)
در آیه گذشته، سخن از ثبت تمامى اعمال آدمى بود، و در این آیه روى خصوص الفاظ و سخنان او تکیه مى کند، و این به خاطر اهمیت فوق العاده و نقش مؤثرى است که گفتار، در زندگى انسان ها دارد، تا آنجا که گاهى یک جمله، مسیر اجتماعى را به سوى خیر یا شرّ تغییر مى دهد.
و هم به خاطر این که بسیارى از مردم، سخنان خود را جزء اعمال خویش نمى دانند، و خود را در سخن گفتن آزاد مى بینند، در حالى که مؤثرترین و خطرناک ترین اعمال آدمى، همان سخنان او است.
بنابراین، ذکر این آیه بعد از آیه گذشته، از قبیل ذکر خاص بعد از عام است.
«رَقِیب» به معنى مراقب، و «عَتِید» به معنى کسى است که مهیاى انجام کار است، لذا به اسبى که مهیاى دویدن است «فرس عتید» مى گویند، و به کسى که چیزى را ذخیره و نگهدارى مى کند نیز «عتید» گفته مى شود (از ماده «عتاد» (بر وزن جهاد) به معنى ذخیره کردن).
غالب مفسران معتقدند: «رقیب» و «عتید»، همان دو فرشته اى هستند، که در آیه قبل، به عنوان «مُتَلَقِّیان» از آنها یاد شده است، فرشته سمت راست نامش «رقیب» و فرشته سمت چپ نامش «عتید» است، گرچه آیه مورد بحث صراحتى در این مطلب ندارد، ولى با ملاحظه مجموع آیات چنین تفسیرى بعید به نظر نمى رسد.
در این که این دو فرشته چه سخنانى را مى نویسند؟ در میان مفسران گفتگو است:
جمعى معتقدند: همه را مى نویسند، حتى ناله اى را که دردمند در موقع درد سر مى دهد! در حالى که بعضى دیگر عقیده دارند: تنها الفاظ خیر و شر و واجب و مستحب، یا حرام و مکروه را مى نویسند، و کارى به مباحات ندارند.
اما عمومیت تعبیر آیه، نشان مى دهد: تمامى الفاظ و گفتار آدمى ثبت مى شود.
جالب این که در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) آمده است: اِنَّ الْمُؤْمِنِیْنَ اِذا قَعَدا یَتَحَدَّثانِ قالَ الْحَفَظَةُ بَعْضُها لِبَعْض اعْتَزِلُوا بِنا، فَلَعَلَّ لَهُما سِرّاً وَ قَدْ سَتَرَ اللّهُ عَلَیْهِما!: «هنگامى که دو مؤمن کنار هم مى نشینند و بحث هاى خصوصى مى کنند، حافظان اعمال، به یکدیگر مى گویند: ما باید کنار رویم، شاید آنها سرى دارند که خداوند آن را مستور داشته».
راوى مى پرسد: «مگر خداوند عَزَّوَجَلَّ نمى فرماید: ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْل إِلاّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ: «هیچ سخنى انسان نمى گوید، مگر این که فرشته مراقب و آماده ثبت اعمال نزد آن حاضر است»؟
امام(علیه السلام) فرمود: اِنْ کانَتِ الْحَفَظَةُ لاتَسْمَعُ فَاِنَّ عالِمَ السِّرِّ یَسْمَعُ وَ یَرى: «اگر حافظان سخنان آنها را نشنوند، خداوندى که از اسرار با خبر است، مى شنود و مى بیند»!.(10)
از این روایت استفاده مى شود که خداوند براى اکرام و احترام مؤمن، بعضى از سخنان او را که جنبه سرّى دارد از آنها مکتوم مى دارد، ولى خودش حافظ تمام این اسرار است.
از بعضى از روایات نیز استفاده مى شود که فرشتگان شب، غیر فرشتگان روزند، چنان که در تفسیر آیه 78 سوره «اسراء» این معنى را آورده ایم.(11)

* * *


1 ـ انفال، آیه 24.
2 ـ «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 108، حدیث 18.
3 ـ «اذ» در جمله «إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ»، ظرف است و متعلق به فعل محذوفى است، و در تقدیر چنین است: «أُذْکُرُوا إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ»، این معنى را جمعى از مفسران پذیرفته اند، ولى جمع دیگرى آن را متعلق به «أَقْرَبُ» مى دانند که در آیه قبل آمده است، اما تفسیر اول صحیح تر به نظر مى رسد; زیرا جمله «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ»، و همچنین جمله «إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ»، استقلال خود را حفظ مى کنند، بى آنکه یکى دیگرى را مقید کند، به علاوه تناسب صدر و ذیل در تفسیر دوم چندان روشن به نظر نمى رسد.
4 ـ «قَعِید» مفرد است با این که «مُتَلَقِّیان» تثنیه مى باشد، این به خاطر آن است که آیه، محذوفى دارد و در تقدیر چنین است: «إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمِینِ قَعِیْدٌ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ»، که یکى به قرینه دیگرى حذف شده است.
5 ـ «قَعِید» مفرد است با این که «مُتَلَقِّیان» تثنیه مى باشد، این به خاطر آن است که آیه، محذوفى دارد و در تقدیر چنین است: «إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمِینِ قَعِیْدٌ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ»، که یکى به قرینه دیگرى حذف شده است.
6 و7 ـ «مجمع البیان»، جلد 9، صفحه 144.
8 ـ «روح المعانى»، جلد 26، صفحه 165 (ذیل آیات مورد بحث)، همین مضمون در کتاب «کافى» از امام صادق(علیه السلام) نیز نقل شده است («بحار الانوار»، جلد 59، صفحه 187، روایات 34 و 35).
9 ـ ضمیر در «لَدَیْهِ» به «قول» بر مى گردد، این احتمال نیز وجود دارد که به گوینده باز گردد، ولى احتمال اول مناسب تر است.
10 ـ «اصول کافى»، مطابق نقل «نور الثقلین»، جلد 5، صفحه 110.
11 ـ به جلد دوازدهم، صفحه 223 (ذیل آیه 78 سوره «اسراء») مراجعه فرمائید.
سوره «ق»/ آیه 16- 18 دوست نزدیک تر از من به من است!
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma