منکران لجوج در کار خود سرگردانند!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 22
سوره «ق»/ آیه 1- 5 سوره «ق»/ آیه 6- 11


در آغاز این سوره بار دیگر به بعضى از «حروف مقطعه» بر خورد مى کنیم و آن حرف «ق» است، و چنان که قبلاً نیز گفته ایم، یکى از تفسیرهاى قابل توجهِ «حروف مقطعه» این است که: «قرآن» با آن همه عظمت، از ماده ساده اى همچون حروف «الفبا» تشکیل یافته، و این نشان مى دهد که ابداع گر و نازل کننده قرآن مجید، علم و قدرتى بى پایان داشته که از چنین ابزار ساده اى چنان ترکیب عالى، آفریده است.
البته، تفسیرهاى دیگرى براى «حروف مقطعه» نیز وجود دارد که مى توانید در آغاز سوره هاى «بقره»، «آل عمران»، «اعراف» و سوره هاى «حم» مطالعه فرمائید.
برخى از مفسران نیز «ق» را اشاره به بعضى از اسماء اللّه (مانند «قادر» و «قیوم») دانسته اند.
در بسیارى از تفاسیر نیز آمده که «ق»، نام کوهى است عظیم که محیط به کره زمین است، در این که این کدام کوه است که بر کره زمین یا مجموعه جهان احاطه دارد؟ و منظور از آن چیست؟ اینجا جاى بحث آن نیست، آنچه لازم مى دانیم در اینجا اشاره کنیم، این است که: بسیار بعید به نظر مى رسد «ق» در این سوره اشاره به «کوه قاف» باشد; چرا که تناسبى با بحث هاى سوره ندارد، حرف «ق» در اینجا، همانند سائر حروف مقطعه اى است که در آغاز سوره هاى قرآن آمده، به علاوه اگر منظور از آن «کوه قاف» بود، مى بایست با «واو» قسم همراه باشد مانند: «وَ الطُّور» و امثال آن، و ذکر یک حرف بدون مبتدا و خبر یا واو قسم، مفهومى ندارد.
از همه اینها گذشته، «رسم الخط» تمام قرآن ها این است که «ق» به صورت «مفرد» نوشته، در حالى که «کوه قاف» را به صورت «قاف» مى نویسند.
از جمله امورى که گواهى مى دهد ذکر این حرف، از حروف مقطعه براى بیان عظمت قرآن است، این که بلافاصله بعد از آن سوگند به قرآن مجید یاد کرده، مى فرماید: «قسم به قرآن مجید» (وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ).
«مجید» از ماده «مجد» به معنى «شرافت گسترده» است، و از آنجا که قرآن، عظمت و شرافتى بى پایان دارد، کلمه «مجید» از هر نظر سزاوار آن است، ظاهرش زیبا، محتوایش عظیم، دستوراتش عالى، و برنامه هایش آموزنده و حیات بخش است.
در این که این قسم، به چه منظور ذکر شده؟ و به اصطلاح «مقسم له» چیست؟ مفسران احتمالات زیادى داده اند، ولى با توجه به آیات بعد، به نظر مى رسد، جواب قسم همان مسأله «نبوت» پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) یا «رستاخیز» انسان ها بعد از مرگ است.(1)

* * *

پس از آن به بیان پاره اى از ایرادهاى بى اساس کفار و مشرکان عرب پرداخته، از میان آنها به دو ایراد اشاره مى کند:
نخست مى گوید: «بلکه آنها تعجب کردند که پیامبرى انذارگر، از خود آنها آمده، و کافران گفتند: این چیز عجیبى است»؟! (بَلْ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ فَقالَ الْکافِرُونَ هذا شَیْءٌ عَجِیبٌ).
این ایرادى است که قرآن بارها به آن و پاسخ آن اشاره کرده، و تکرار آن نشان مى دهد که از ایرادهاى اصلى کفار بوده که همواره آن را تکرار مى کرده اند.
نه تنها به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)، که به سایر پیامبران نیز همین ایراد را مى گرفتند، گاه مى گفتند: إِنْ أَنْتُمْ إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُنا تُرِیدُونَ أَنْ تَصُدُّونا عَمّا کانَ یَعْبُدُ آباؤُنا: «شما انسان هائى همانند ما هستید، مى خواهید ما را از آنچه پدرانمان مى پرستیدند باز دارید»!.(2)
و گاه مى گفتند: ما هذا إِلاّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَ یَشْرَبُ مِمّا تَشْرَبُونَ: «این بشرى است مثل شما; از آنچه مى خورید مى خورد; و از آنچه مى نوشید مى نوشد»!.(3)
گاه مى افزودند: لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیراً: «چرا فرشته اى بر او نازل نشده که همراه وى مردم را انذار کند (و گواه صدق دعوى او باشد)»؟!.(4)
ولى، همه اینها بهانه هائى بود براى عدم تسلیم در برابر حق.
قرآن، در آیات مورد بحث، پاسخى از این ایراد نمى گوید; چرا که بارها به آن پاسخ گفته است، که اگر فرضاً فرشته اى مى فرستادیم آن را به صورت بشر قرار مى دادیم، یعنى رهبر و راهنماى انسان، تنها مى تواند انسان باشد، تا از تمام دردها، نیازها، تمایلات، خواست ها و مسائل زندگى او با خبر باشد، و از سوى دیگر، بتواند در جنبه هاى عملى، الگوئى براى آنها گردد، و نگویند اگر او هم از جنس ما بود، هرگز پاک و پاکیزه نمى ماند; چرا که: «قاضى ار با ما نشیند برفشاند دست را *** محتسب، گر مِى خورد، معذور دارد مست را»!
بنابراین، برنامه هایش تنها به درد خودش مى خورد نه به درد بشر!.

* * *

بعد از این ایراد به رسالت پیامبر(صلى الله علیه وآله)، و این که چگونه از جنس بشر است؟ ایراد دیگرى به محتواى دعوت او داشتند و انگشت روى مسأله اى مى گذارند که براى آنها از هر نظر عجیب و غریب بود، آنها مى گفتند: «آیا هنگامى که ما مُردیم و خاک شدیم، دو باره به زندگى باز مى گردیم، آن چنان که او مى گوید؟ این بازگشتى است بعید»! (أَ إِذا مِتْنا وَ کُنّا تُراباً ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ).(5)
به هر حال، آنها بازگشت مجدد به زندگى را مسأله اى دور از عقل مى پنداشتند، بلکه، گاه آن را محال دانسته، و ادعاى آن را دلیل بر جنون گوینده اش مى گرفتند! چنان که در آیات 7 و 8 «سبا» مى خوانیم: وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلى رَجُل یُنَبِّئُکُمْ إِذا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّق إِنَّکُمْ لَفِی خَلْق جَدِید * أَفْتَرى عَلَى اللّهِ کَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ: «کافران گفتند: آیا مردى را به شما نشان دهیم که به شما خبر مى دهد هنگامى که (مُردید و) سخت از هم متلاشى شدید، (بار دیگر) آفرینش تازه اى خواهید یافت؟! * آیا او بر خدا دروغ بسته یا به نوعى جنون گرفتار است»؟!

* * *

تنها در اینجا نیست که این ایراد را به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) کردند، بارها گفتند، و بارها پاسخ شنیدند، و باز هم از روى لجاجت تکرار کردند. قرآن مجید در اینجا از چند راه به آنها پاسخ مى گوید:
نخست: به علم بى پایان خدا اشاره کرده، مى فرماید: «ما مى دانیم آنچه را زمین از بدن آنها مى کاهد و کم مى کند؟ و نزد ما کتابى است که همه چیز در آن محفوظ است» (قَدْ عَلِمْنا ما تَنْقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَ عِنْدَنا کِتابٌ حَفِیظٌ).
اگر اشکال و ایراد شما به خاطر این است که استخوان هاى آدمى مى پوسد، و گوشت او خاک مى شود، و جزء زمین مى گردد، و ذراتى از آن نیز تبدیل به بخار و گازهاى پراکنده در هوا مى گردد، چه کسى مى تواند آنها را جمع آورى کند؟ و اصلاً چه کسى از آنها با خبر است؟
پاسخش معلوم است: خداوندى که علم او به تمام اشیاء احاطه دارد، تمام این ذرات را مى شناسد، و به هنگام لزوم همه را جمع آورى مى کند، همان گونه که ذرات پراکنده آهن را در میان تلى از غبار با یک قطعه آهنربا مى توان جمع آورى کرد، جمع آورى ذرات پراکنده هر انسان براى خدا از این هم آسان تر است.
و اگر ایراد آنها این است که حساب اعمال انسان را، چه کسى براى معاد و رستاخیز نگه مى دارد؟ پاسخش این است که همه اینها در «لوح محفوظ» ثبت است، و اصولاً چیزى در این عالم گم نمى شود، حتى اعمال شما باقى مى ماند، هر چند تغییر شکل مى دهد.
«کِتابٌ حَفِیظ» به معنى کتابى است که حافظ اعمال تمام انسان ها و غیر آن است ، و اشاره به «لوح محفوظ» است که شرح آن را ذیل آیه 39 سوره «رعد» داده ایم.(6)

* * *

سپس به پاسخ دیگرى مى پردازد که بیشتر جنبه روانى دارد، مى گوید: «ولى آنها حق را هنگامى که به سراغشان آمد تکذیب کردند» (بَلْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمّا جاءَهُمْ).
یعنى آنها آگاهانه، منکر حق شده اند، و گرنه گرد و غبارى بر چهره حق نیست، و چنان که در آیات بعد مى آید، آنها صحنه معاد را با چشم خود مکرر در این دنیا مى بینند، و جاى شک و تردید ندارد.
لذا در پایان آیه مى افزاید: «چون آنها در مقام تکذیب بر آمده اند، پیوسته ضد و نقیض مى گویند، در کار خود متحیرند و در امور مختلط گرفتارند» (فَهُمْ فِی أَمْر مَرِیج).
گاه پیامبر(صلى الله علیه وآله) را مجنون مى خوانند، گاه کاهن، و گاه شاعر.
گاه مى گویند: سخنان او «اَساطِیْرُ الاَوَّلِین» است.
گاه مى گویند: «بشرى به او تعلیم مى دهد»!
گاه نفوذ کلماتش را نوعى «سحر» مى دانند.
و گاه مدعى مى شوند، ما هم مثل آن مى توانیم بیاوریم!
این پراکنده گوئى ها نشان مى دهد که حق را دریافته اند، و به دنبال بهانه جوئى هستند، و لذا هرگز روى یک حرف نمى ایستند.
«مَرِیج» از ماده «مرج» (بر وزن حرج) به معنى امر «مختلط و مشوش و مشتبه» است، و لذا به زمینى که گیاهان مختلف و فراوان در آن روئیده «مَرْج» (مرتع) گفته مى شود.

* * *


1 ـ و در تقدیر چنین است: وَ الْقُرْآنِ الْمَجِیدِ اِنَّکَ رَسُولُ اللّهِ ـ یا ـ اِنَّ الْبَعْثَ حَقٌّ.
2 ـ ابراهیم، آیه 10.
3 ـ مؤمنون، آیه 33.
4 ـ فرقان، آیه 7.
5 ـ جواب «اذا» محذوف است، و از جمله بعد فهمیده مى شود، و در تقدیر چنین است: «أَ إِذا مِتْنا وَ کُنّا تُراباً نُرْجَعُ وَ نُرَدُّ حَیّاً ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ».
6 ـ جلد دهم تفسیر «نمونه»، صفحه 241.
سوره «ق»/ آیه 1- 5 سوره «ق»/ آیه 6- 11
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma