5 ـ جنگ شروع شد

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 03
4 ـ مسلمانان براى دفاع آماده مى شوند 6 ـ چه کسى با صداى بلند گفت محمّد(صلى الله علیه وآله) کشته شد؟


دو لشکر در مقابل یکدیگر صف آرائى کرده، مهیاى جنگ شدند، این دو سپاه هر کدام به نوعى مردان خود را به جنگ تشویق مى کردند.
ابو سفیان، به نام بت هاى کعبه و جلب توجه زنان زیبا، جنگجویان خود را بر سر ذوق و شوق مى آورد!
اما پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) به نام خدا و مواهب الهى، مسلمانان را به جنگ تشویق مى نمود.
اینک، صداى «أَللّهُ أَکْبَرُ، أَللّهُ أَکْبَرُ» مسلمانان تمام جلگه و دامنه احد را پر کرده است.
و در طرف دیگر میدان، زنان و دختران قریش، براى تحریک عواطف و احساسات جنگجویان قریش، اشعارى را گویا با دف و نى مى خوانند.
پس از شروع جنگ، مسلمانان با یک حمله شدید توانستند، لشگر قریش را در هم بشکنند، آنها پا به فرار گذاردند، و سربازان اسلام به تعقیب آنها پرداختند.
«خالد بن ولید» که شکست قریش را قطعى مى دانست خواست از راه دره، مسلمانان را از پشت سر مورد حمله قرار دهد ولى تیراندازان، آنها را مجبور به عقب نشینى کردند.
این عقب نشینى قریش باعث شد جمعى از تازه مسلمانان به خیال این که دشمن شکست خورده است براى جمع آورى غنائم یک مرتبه پست هاى خود را ترک کنند، و حتى تیراندازانى که در بالاى کوه ایستاده بودند، سنگر خود را ترک گفتند و به میدان جنگ ریختند.
هر قدر «عبداللّه بن جبیر» دستور پیغمبر(صلى الله علیه وآله) را متذکر شد به جز عده کمى که عددشان حدود ده نفر بود، در جایگاه حساس خود نایستادند.
نتیجه مخالفت دستور پیامبر(صلى الله علیه وآله) این شد که: «خالد بن ولید» با دویست نفر دیگر که در کمین بودند چون شکاف کوه را از پاسداران خالى دیدند، به سرعت بر سر «عبداللّه ابن جبیر» تاختند و او را با یارانش کشتند، و از پشت سر به لشکر اسلام حمله آوردند.
ناگهان مسلمانان خود را از هر طرف زیر شمشیر دشمن دیدند، نظم و هماهنگى آنها از میان رفت، فراریان لشکر قریش همین که اوضاع را چنین دیدند، برگشتند و مسلمانان را دایرهوار در میان گرفتند. در همین موقع افسر شجاع اسلام حمزه سید الشهداء با بعضى دیگر از یاران شجاع پیامبر(صلى الله علیه وآله) شربت شهادت نوشیدند، و جز عده معدودى که پروانهوار اطراف رهبر خود را گرفته بودند، بقیه از وحشت پا به فرار گذاشتند.
در این جنگ خطرناک آن که بیش از همه فداکارى مى کرد و هر حمله اى که از جانب دشمن به پیغمبر مى شد دفع مى نمود، على ابن ابیطالب(علیه السلام) بود.
على(علیه السلام) با کمال رشادت مى جنگید، تا این که شمشیرش شکست، پیغمبر(صلى الله علیه وآله) شمشیر خود را که موسوم به «ذو الفقار» بود، به على(علیه السلام) داد.
سرانجام پیغمبر(صلى الله علیه وآله) در جائى سنگر گرفت، و على(علیه السلام) همچنان از او دفاع مى کرد، تا آن که طبق نقل بعضى از مورخان بیش از شصت زخم به سر، صورت و بدن او وارد آمد، و در همین موقع بود که پیک وحى به پیامبر عرضه داشت:
اى محمّد!(صلى الله علیه وآله) معناى مواسات همین است، پیغمبر فرمود: «على(علیه السلام) از من است و من از اویم».(1)
و جبرئیل افزود: و من هم از هر دوتاى شما!
امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: پیامبر(صلى الله علیه وآله) پیک وحى را میان زمین و آسمان مشاهده کرد که مى گوید: «لا سَیْفَ اِلاّ ذُوالْفَقارِ وَ لا فَتى اِلاّ عَلِىٌّ»(2)
در این اثنا فریادى برخاست که: محمّد(صلى الله علیه وآله) کشته شد!


* * *


1 ـ «بحار الانوار»، جلد 38، صفحه 188 ـ «کافى»، جلد 8، صفحه 110 و 321، دار الکتب الاسلامیة.
2 ـ «مجمع البیان»، جلد 1، صفحه 497 ـ «کافى»، جلد 8، صفحه 110، دار الکتب الاسلامیة ـ «بحار الانوار»، جلد 20، صفحات 54 و 71 و 72 و...
4 ـ مسلمانان براى دفاع آماده مى شوند 6 ـ چه کسى با صداى بلند گفت محمّد(صلى الله علیه وآله) کشته شد؟
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma