1 ـ ارزش هاى راستین و ارزش هاى کاذب

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 22
تقوا، بزرگ ترین ارزش انسانى 2 ـ حقیقت تقوا


بدون شک، هر انسانى فطرتاً خواهان این است که موجود با ارزش و پر افتخارى باشد، و به همین دلیل، با تمام وجودش براى کسب ارزش ها تلاش مى کند.
ولى، شناخت معیار ارزش با تفاوت فرهنگ ها کاملاً متفاوت است، و گاه ارزش هاى کاذب، جاى ارزش هاى راستین را مى گیرد.
گروهى، ارزش واقعى خویش را در انتساب به «قبیله معروف و معتبرى» مى دانند، و لذا براى تجلیل مقام قبیله و طائفه خود دائماً دست و پا مى کنند، تا از طریق بزرگ کردن آن، خود را به وسیله انتساب به آن، بزرگ کنند.
مخصوصاً در میان اقوام جاهلى، افتخار به انساب و قبائل رائج ترین افتخار موهوم بود، تا آنجا که هر قبیله اى خود را «قبیله برتر» و هر نژادى خود را «نژاد والاتر» مى شمرد، که متأسفانه هنوز رسوبات و بقایاى آن در اعماق روح بسیارى از افراد و اقوام، وجود دارد.
گروه دیگرى مسأله مال و ثروت و داشتن کاخ و قصر و خدم و حشم و امثال این امور را نشانه ارزش مى دانند، و دائماً براى آن تلاش مى کنند، در حالى که جمع دیگرى مقامات بلند اجتماعى و سیاسى را معیار شخصیت مى شمرند.
و به همین ترتیب، هر گروهى در مسیرى گام برمى دارند، و به ارزشى دل مى بندند و آن را معیار مى شمرند.
اما از آنجا که این امور، همه امورى است متزلزل، برون ذاتى، مادى و زودگذر، یک آئین آسمانى همچون اسلام، هرگز نمى تواند با آن موافقت کند، لذا خط بطلان روى همه آنها کشیده، و ارزش واقعى انسان را در صفات ذاتى او، مخصوصاً تقوا و پرهیزکارى و تعهد و پاکى او مى شمرد، حتى براى موضوعات مهمى، همچون علم و دانش، اگر در مسیر ایمان و تقوا و ارزش هاى اخلاقى، قرار نگیرد، اهمیت قائل نیست.
و عجیب است که قرآن در محیطى ظهور کرد که، ارزش «قبیله» از همه ارزش ها مهم تر محسوب مى شد، اما این بت ساختگى، در هم شکست، و انسان را از اسارت «خون»، «قبیله»، «رنگ»، «نژاد»، «مال»، «مقام» و «ثروت» آزاد ساخت، و او را براى یافتن خویش، به درون جانش و صفات والایش رهبرى کرد!
جالب این که در شأن نزول هائى که براى این آیه ذکر شده، نکاتى دیده مى شود که از عمق این دستور اسلامى حکایت مى کند، از جمله این که: بعد از «فتح مکّه» پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) دستور داد: اذان بگویند، «بلال» بر پشت بام «کعبه» رفت، و اذان گفت، «عتّاب بن اسید» که از آزاد شدگان بود گفت: شکر مى کنم خدا را که پدرم از دنیا رفت و چنین روزى را ندید! و «حارث بن هشام» نیز گفت: آیا رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) غیر از این «کلاغ سیاه»! کسى را پیدا نکرد؟! (آیه فوق نازل شد و معیار ارزش واقعى را بیان کرد).(1)
بعضى دیگر گفته اند: آیه، هنگامى نازل شد، که پیامبر(صلى الله علیه وآله) دستور داده بود، دخترى به بعضى از «موالى» دهند («موالى» به بردگان آزاد شده، یا به غیر عرب مى گویند) آنها تعجب کرده و گفتند: اى رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، آیا مى فرمائید: دخترانمان را به موالى دهیم؟! (آیه نازل شد و بر این افکار خرافى خط بطلان کشید).(2)
در حدیثى مى خوانیم: روزى پیامبر(صلى الله علیه وآله) در «مکّه» براى مردم خطبه خواند و فرمود: یا اَیُّهَا النّاسُ اِنَّ اللّهَ قَدْ اَذْهَبَ عَنْکُمْ عَیْبَةَ الْجاهِلِیَّةِ، وَ تَعاظُمَها بِآبائِها، فَالنّاسُ رَجُلانِ: رَجُلٌ بَرٌّ تَقِىٌّ کَرِیْمٌ عَلَى اللّهِ، وَ فاجِرٌ شَقِىٌّ هَیِّنٌ عَلَى اللّهِ، وَ النّاسُ بَنُو آدَمَ، وَ خَلَقَ اللّهُ آدَمَ مِنْ تُراب، قالَ اللّهُ تَعالى: یا أَیُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَر وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ: «اى مردم! خداوند از شما ننگ جاهلیت و تفاخر به پدران و نیاکان را زدود، مردم دو گروه بیش نیستند: یا نیکوکار، با تقوا و ارزشمند نزد خدا، و یا بدکار و شقاوتمند و پست در پیشگاه حق، همه مردم فرزند آدم اند، و خداوند آدم را از خاک آفریده، چنان که مى گوید: اى مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم، و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا شناخته شوید، از همه گرامى تر نزد خداوند کسى است که از همه پرهیزگارتر باشد، خداوند دانا و آگاه است».(3)
در کتاب «آداب النفوس» «طبرى» آمده: پیامبر(صلى الله علیه وآله) در اثناء «ایام تشریق» (روزهاى 11 و 12 و 13 «ذى الحجه»)، در سرزمین «منى» در حالى که بر شترى سوار بود، رو به سوى مردم کرد و فرمود:
یا اَیُّهَا النّاسُ! اَلا اِنَّ رَبَّکُمْ واحِدٌ وَ اِنَّ اَباکُمْ واحِدٌ، اَلا لا فَضْلَ لِعَرَبِىٍّ عَلى عَجَمِىٍّ، وَ لا لِعَجَمِىٍّ عَلى عَرَبِىٍّ، وَ لا لِأَسْوَدَ عَلى اَحْمَرَ، وَ لا لِأَحْمَرَ عَلى اَسْوَدَ، اِلاّ بِالتَّقْوى، اَلا هَلْ بَلَّغْتُ؟ قالُوا: نَعَمْ! قالَ: لِیُبَلِّغِ الشّاهِدُ الغائِبَ: «اى مردم بدانید! خداى شما یکى است و پدرتان یکى، نه عرب بر عجم برترى دارد و نه عجم بر عرب، نه سیاهپوست بر گندمگون و نه گندمگون بر سیاهپوست، مگر به تقوا، آیا من دستور الهى را ابلاغ کردم؟ همه گفتند: آرى! فرمود: این سخن را حاضران به غائبان برسانند»!.(4)
و نیز در حدیث دیگرى در جمله هائى کوتاه و پر معنى از آن حضرت آمده است: اِنَّ اللّهَ لایَنْظُرُ اِلى اَحْسابِکُمْ، وَ لا اِلى اَنْسابِکُمْ، وَ لا اِلى اَجْسامِکُمْ، وَ لا اِلى اَمْوالِکُمْ، وَ لکِنْ یَنْظُرُ اِلى قُلُوبِکُمْ، فَمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ صالِحٌ تَحَنَّنَ اللّهُ عَلَیْهِ، وَ اِنَّما اَنْتُمْ بَنُو آدَمَ وَ اَحَبُّکُمْ اِلَیْهِ اَتْقاکُمْ: «خداوند نه به وضع خانوادگى و نسب شما نگاه مى کند، نه به اجسام شما، و نه به اموالتان، ولى به دل هاى شما نگاه مى کند، کسى که قلب صالحى دارد، خدا به او لطف و محبت مى کند، شما همگى فرزندان آدم هستید، و محبوب ترین شما نزد خدا باتقواترین شما است».(5)
ولى عجیب است با این تعلیمات وسیع و غنى و پربار، هنوز در میان مسلمانان کسانى روى مسأله «نژاد»، «خون» و «زبان» تکیه مى کنند، و حتى وحدت آن را بر اخوت اسلامى، و وحدت دینى مقدم مى شمرند، و عصبیت جاهلیت را بار دیگر زنده کرده اند، و با این که از این رهگذر ضربه هاى سختى بر آنان وارد شده، گوئى نمى خواهند بیدار شوند، و به حکم اسلام باز گردند!. خداوند، همه را از شرّ تعصب هاى جاهلیت حفظ کند.
اسلام، با «عصبیت جاهلیت» در هر شکل و صورت، مبارزه کرده است، تا مسلمانان جهان را از هر نژاد و قوم و قبیله، زیر پرچم واحدى جمع آورى کند، نه پرچم قومیت و نژاد، و نه پرچم غیر آن; چرا که اسلام هرگز این دیدگاه هاى تنگ و محدود را نمى پذیرد، و همه را موهوم و بى اساس مى شمرد، حتى در حدیثى آمده که پیامبر(صلى الله علیه وآله) در مورد عصبیت جاهلیت فرمود: دَعُوها فَاِنَّها مُنْتِنَهٌ!: «آن را رها کنید که چیز متعفنى است»!.(6)
اما چرا این تفکر متعفن، هنوز مورد علاقه گروه زیادى است، که خود را ظاهراً مسلمان مى شمرند و دم از قرآن و اخوت اسلامى مى زنند؟
معلوم نیست!
چه زیبا است! جامعه اى که بر اساس معیار ارزشى اسلام «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ» بنا شود، و ارزش هاى کاذب نژاد و مال و ثروت و مناطق جغرافیائى و طبقه از آن بر چیده شود، آرى، تقواى الهى و احساس مسئولیت درونى، و ایستادگى در برابر شهوات، و پایبند بودن به راستى و درستى و پاکى و حق و عدالت، تنها معیار ارزش انسان است و نه غیر آن. هر چند در آشفته بازار جوامع کنونى، این ارزش اصیل، به دست فراموشى سپرده شده، و ارزش هاى دروغین جاى آن را گرفته است.
در نظام ارزشى جاهلى که بر محور «تفاخر به آباء، اموال و اولاد» دور مى زد، یک مشت دزد و غارتگر پرورش مى یافت، اما با دگرگون شدن این نظام، و احیاى اصل والاى «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ»، محصول آن انسان هائى همچون «سلمان»، «ابوذر»، «عمار یاسر» و «مقداد» بود.
و مهم در انقلاب جوامع انسانى، انقلاب نظام ارزشى آن، و احیاى این اصل اصیل اسلامى است.
این سخن را با حدیثى از پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) پایان مى دهیم آنجا که فرمود: کُلُّکُمْ بَنُو آدَمَ، وَ آدَمُ خُلِقَ مِنْ تُراب، وَ لَیَنْتَهِیَنَّ قَوْمٌ یَفْخَرُونَ بِآبائِهِمْ اَوْ لِیَکُونَنَّ اَهْوَنَ عَلَى اللّهِ مِنَ الْجِعْلانِ: «همه شما فرزندان آدمید، و آدم از خاک آفریده شده، از تفاخر به پدران بپرهیزید، و گرنه نزد خدا از حشراتى که در کثافات غوطه ورند، پست تر خواهید بود»!.(7)

* * *


1 و 2 ـ «روح البیان»، جلد 9، صفحه 90 ـ در تفسیر «قرطبى» نیز همین شأن نزول ها آمده است، جلد 9، صفحه 6160.
3 ـ تفسیر «قرطبى»، جلد 9، صفحه 6161.
4 و 5 ـ تفسیر «قرطبى»، جلد 9، صفحه 6162 ـ تعبیر به «احمر» در این روایت به معنى سرخ پوست نیست، بلکه گندمگون است، چون غالب افراد در آن محیط چنین بودند، اتفاقاً واژه «احمر» در روایات به خود گندم نیز اطلاق شده است.
6 ـ «صحیح مسلم» (طبق نقل «فى ظلال»، جلد 7، صفحه 538).
7 ـ «فى ظلال»، جلد 7، صفحه 538.
تقوا، بزرگ ترین ارزش انسانى 2 ـ حقیقت تقوا
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma