«غیبت» مانند بسیارى از صفات ذمیمه، تدریجاً به صورت یک بیمارى روانى در مى آید، به گونه اى که غیبت کننده از کار خود لذت مى برد، و از این که پیوسته آبروى این و آن را بریزد، احساس رضا و خشنودى مى کند، و این یکى از مراحل بسیار خطرناک اخلاقى است.
اینجا است که غیبت کننده، باید قبل از هر چیز به درمان انگیزه هاى درونى غیبت، که در اعماق روح او است و به این گناه دامن مى زند بپردازد، انگیزه هائى همچون «بخل»، «حسد»، «کینه توزى»، «عداوت» و «خود برتربینى».
باید از طریق خودسازى، و تفکر در عواقب سوء این صفات زشت و نتائج شومى که به بار مى آورد، و همچنین از طریق ریاضت نفس، این آلودگى ها را از جان و دل بشوید، تا بتواند زبان را از آلودگى به «غیبت» باز دارد.
سپس، در مقام توبه بر آید، و از آنجا که غیبت جنبه «حق الناس» دارد، اگر دسترسى به صاحب غیبت دارد، و مشکل تازه اى ایجاد نمى کند، از او عذر خواهى کند، هر چند به صورت سر بسته باشد، مثلاً بگوید: من گاهى بر اثر نادانى و بى خبرى از شما غیبت کرده ام، مرا ببخش، و شرح بیشترى ندهد، مبادا عامل فساد تازه اى شود.
و اگر دسترسى به طرف ندارد، یا او را نمى شناسد، یا از دنیا رفته است، براى او استغفار کند، و عمل نیک انجام دهد، شاید به برکت آن خداوند متعال وى را ببخشد و طرف مقابل را راضى سازد.
* * *