استهزاء، بد گمانى، غیبت، تجسس، و القاب زشت ممنوع!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 22
شأن نزول: 1 ـ امنیت کامل و همه جانبه اجتماعى


از آنجا که قرآن مجید در این سوره به ساختن جامعه اسلامى بر اساس معیارهاى اخلاقى پرداخته، پس از بحث درباره وظائف مسلمانان در مورد نزاع و مخاصمه گروه هاى مختلف اسلامى، در آیات مورد بحث، شرح قسمتى از ریشه هاى این اختلافات را بیان نموده، تا با قطع آنها، اختلافات نیز بر چیده شود، و درگیرى و نزاع پایان گیرد.
در هر یک از دو آیه فوق، به سه قسمت از امورى که مى تواند جرقه اى براى روشن کردن آتش جنگ و اختلاف باشد، با تعبیراتى صریح و گویا اشاره کرده.
نخست مى فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده اید! نباید گروهى از مردان شما، گروه دیگرى را استهزاء کند» (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لایَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْم).
چه این که: «شاید آنها که مورد سخریه قرار گرفته اند از اینها بهتر باشند» (عَسى أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ).
«همچنین هیچ گروهى از زنان، نباید زنان دیگرى را مورد سخریه قرار دهند، چرا که ممکن است آنها از اینها بهتر باشند» (وَ لانِساءٌ مِنْ نِساء عَسى أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ).
در اینجا مخاطب مؤمنانند، اعم از مردان و زنان، قرآن به همه هشدار مى دهد که از این عمل زشت بپرهیزند; چرا که سرچشمه استهزاء و سخریه، همان حس خود برتربینى و کبر و غرور است، که عامل بسیارى از جنگ هاى خونین در طول تاریخ بوده.
و این «خود برتربینى» بیشتر، از ارزش هاى ظاهرى و مادى سرچشمه مى گیرد، مثلاً فلان کس خود را از دیگرى ثروتمندتر، زیباتر، یا از قبیله اى سرشناس تر مى شمرد، و احیاناً این پندار که از نظر علم و عبادت و معنویات از فلان جمعیت برتر است، او را وادار به سخریه مى کند، در حالى که معیار ارزش در پیشگاه خداوند تقوا است، و این بستگى به پاکى قلب و نیت و تواضع و اخلاق و ادب دارد.
هیچ کس نمى تواند بگوید: من در پیشگاه خدا از فلان کس برترم، و به همین دلیل، تحقیر دیگران، و خود را برتر شمردن، یکى از بدترین کارها، و زشت ترین عیوب اخلاقى است که بازتاب آن در تمام زندگى انسان ها ممکن است آشکار شود.
سپس در دومین مرحله مى فرماید: «و یکدیگر را مورد طعن و عیب جوئى قرار ندهید» (وَ لاتَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ).
«لاتَلْمِزُوا» از ماده «لمز» (بر وزن طنز)، به معنى عیب جوئى و طعنه زدن است، و بعضى فرق میان «همز» و «لمز» را چنین گفته اند: «لمز»، شمردن عیوب افراد است در حضور آنها، و «همز»، ذکر عیوب در غیاب آنها است، و نیز گفته اند که «لمز» عیب جوئى با چشم و اشاره است، در حالى که «همز» عیب جوئى با زبان است (شرح بیشتر پیرامون این موضوع به خواست خدا در تفسیر سوره «همزه» خواهد آمد).
جالب این که، قرآن در این آیه با تعبیر «أَنْفُسَکُمْ» به وحدت و یکپارچگى مؤمنان اشاره کرده، و اعلام مى دارد: همه مؤمنان به منزله نفس واحدى هستند، و اگر از دیگرى عیب جوئى کنید، در واقع از خودتان عیب جوئى کرده اید!.
و بالاخره در مرحله سوم مى افزاید: «و یکدیگر را با القاب زشت و ناپسند یاد نکنید» (وَلاتَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ).
بسیارى از افراد بى بند و بار در گذشته و حال، اصرار داشته و دارند که بر دیگران القاب زشتى بگذارند، و از این طریق آنها را تحقیر کنند، شخصیتشان را بکوبند، و یا احیاناً از آنان انتقام گیرند، و یا اگر کسى در سابق کار بدى داشته، سپس توبه کرده و کاملاً پاک شده، باز هم لقبى که بازگو کننده وضع سابق باشد، بر او بگذارند.
اسلام، صریحاً از این عمل زشت نهى مى کند، و هر اسم و لقبى را که کوچک ترین مفهوم نامطلوبى دارد، و مایه تحقیر مسلمانى است، ممنوع شمرده.
در حدیثى آمده است: «روزى «صفیه» دختر «حیى ابن اخطب» (همان زن یهودى که بعد از ماجراى «فتح خیبر» مسلمان شد و به همسرى پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در آمد) خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمد در حالى که اشک مى ریخت، پیامبر(صلى الله علیه وآله)از ماجرا پرسید، گفت: «عایشه» مرا سرزنش مى کند و مى گوید: اى یهودى زاده! پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: چرا نگفتى پدرم «هارون» است، و عمویم «موسى»، و همسرم «محمّد»(صلى الله علیه وآله)؟ و در اینجا بود که این آیه نازل شد».(1)
به همین جهت، در پایان آیه مى افزاید: «بسیار بد است که بر کسى بعد از ایمان آوردن نام کفر بگذارند» (بِئْسَ الْاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمانِ).
بعضى در تفسیر این جمله، احتمال دیگرى داده اند، و آن این که: خداوند مؤمنان را نهى مى کند از این که بعد از ایمان به خاطر عیب جوئى مردم، نام فسق را بر خود پذیرند.
ولى تفسیر اول، با توجه به صدر آیه، و شأن نزولى که ذکر شد مناسب تر به نظر مى رسد.
و در پایان آیه، براى تأکید بیشتر مى فرماید: «و آنها که توبه نکنند و از این اعمال دست بر ندارند ظالم و ستمگرند» (وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظّالِمُونَ).
چه ظلمى از این بدتر، که انسان با سخنان نیش دار، و تحقیر و عیب جوئى، قلب مردم با ایمان را که مرکز عشق خدا است، بیازارد، و شخصیت و آبروى آنها را که سرمایه بزرگ زندگى آنان است، از بین ببرد.

* * *

گفتیم: در هر یک از دو آیه مورد بحث، سه حکم اسلامى در زمینه مسائل اخلاق اجتماعى مطرح شده، احکام سه گانه آیه اول به ترتیب: عدم سخریه، و ترک عیب جوئى، و تنابز به القاب بود، و احکام سه گانه آیه دوم به ترتیب: اجتناب از گمان بد، تجسس و غیبت است.
در این آیه نخست مى فرماید: «اى کسانى که ایمان آورده اید! از بسیارى از گمان ها بپرهیزید، چرا که بعضى از گمان ها گناه است»! (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ).
منظور از «کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ» گمان هاى بد است که نسبت به گمان هاى خوب در میان مردم بیشتر است، لذا از آن تعبیر به «کثیر» شده، و گرنه «حسن ظن و گمان خیر» نه تنها ممنوع نیست، بلکه مستحسن است، چنان که قرآن مجید در آیه 12 سوره «نور» مى فرماید: لَولا اِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْراً: «چرا هنگامى که این (تهمت) را شنیدید، مردان و زنان با ایمان نسبت به خود (و کسى که همچون خود آنها بود) گمان خیر نبردند»؟!
قابل توجه این که: نهى از «کثیرى» از گمان ها شده، ولى در مقام تعلیل مى گوید، زیرا «بعضى» از گمان ها گناه است، این تفاوت تعبیر، ممکن است از این جهت باشد که گمان هاى بد، بعضى مطابق واقع است، و بعضى مخالف واقع، آنکه مخالف واقع است مسلماً گناه است، و لذا تعبیر به «إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ» شده است، بنابراین وجود همین گناه کافى است که از همه بپرهیزد.
در اینجا این سؤال مطرح مى شود که گمان بد و خوب، غالباً اختیارى نیست، یعنى بر اثر یک سلسله مقدمات که از اختیار انسان بیرون است در ذهن منعکس مى شود، بنابراین چگونه مى شود از آن نهى کرد؟!
پاسخ این سؤال با توجه به دو نکته روشن مى شود:
1 ـ منظور از این نهى، نهى از ترتیب آثار است، یعنى هر گاه گمان بدى نسبت به مسلمانى در ذهن شما پیدا شد، در عمل کوچک ترین اعتنائى به آن نکنید ، طرز رفتار خود را دگرگون نسازید، و مناسبات خود را با طرف تغییر ندهید، بنابراین، آنچه گناه است ترتیب اثر دادن به گمان بد مى باشد.
لذا در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: ثَلاثٌ فِى الْمُؤْمِنِ لایُسْتَحْسَنُ، وَ لَهُ مِنْهُنَّ مَخْرَجٌ، فَمَخْرَجُهُ مِنْ سُوءِ الظَنِّ اَنْ لایُحَقِّقَهُ: «سه چیز است که وجود آن در مؤمن پسندیده نیست، و راه فرار دارد، از جمله سوء ظن است که راه فرارش این است به آن جامه عمل نپوشاند».(2)
2 ـ انسان مى تواند با تفکر روى مسائل مختلفى، گمان بد را در بسیارى از موارد، از خود دور سازد، به این ترتیب که در راه هاى حمل بر صحت بیندیشد، و احتمالات صحیحى را که در مورد آن عمل وجود دارد، در ذهن خود مجسم سازد، و تدریجاً بر گمان بد غلبه کند.
بنابراین، گمان بد چیزى نیست که همیشه از اختیار آدمى بیرون باشد.
لذا در روایات دستور داده شده که: «اعمال برادرت را بر نیکوترین وجه ممکن، حمل کن، تا دلیلى بر خلاف آن قائم شود، و هرگز نسبت به سخنى که از برادر مسلمانت صادر شده، گمان بد مبر، مادام که مى توانى محمل نیکى براى آن بیابى»: (قالَ أَمِیْرَالْمُؤمِنِیْن(علیه السلام): ضَعْ أَمْرَ أَخِیکَ عَلَى أَحْسَنِهِ حَتَّى یَأْتِیَکَ مَا یَغْلِبُکَ مِنْهُ وَ لَا تَظُنَّنَّ بِکَلِمَة خَرَجَتْ مِنْ أَخِیکَ سُوءاً وَ أَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِی الْخَیْرِ مَحْمِلاً).(3)
به هر حال، این دستور اسلامى، یکى از جامع ترین و حساب شده ترین دستورها در زمینه روابط اجتماعى انسان ها است، که مسأله امنیت را به طور کامل در جامعه تضمین مى کند و شرح آن در بحث نکات خواهد آمد.
سپس، در دستور بعد، مسأله «نهى از تجسس» را مطرح کرده، مى فرماید: «و هرگز در کار دیگران تجسس نکنید» (وَ لاتَجَسَّسُوا).
«تجسس» و «تحسس» هر دو به معنى جستجوگرى است، ولى اولى معمولاً در امور نامطلوب مى آید، و دومى غالباً در امر خیر، چنان که «یعقوب» به فرزندانش دستور مى دهد: یا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخِیهِ: «پسرانم! بروید، و از یوسف و برادرش جستجو کنید».(4)
در حقیقت، گمان بد، عاملى است براى جستجوگرى، و جستجوگرى، عاملى است براى کشف اسرار و رازهاى نهانى مردم، و اسلام هرگز اجازه نمى دهد که رازهاى خصوصى آنها فاش شود.
و به تعبیر دیگر، اسلام مى خواهد مردم در زندگى خصوصى خود از هر نظر در امنیت باشند. بدیهى است اگر اجازه داده شود هر کس به جستجوگرى درباره دیگران بر خیزد، حیثیت و آبروى مردم بر باد مى رود، و جهنمى به وجود مى آید که همه افراد اجتماع در آن معذب خواهند بود.
البته این دستور، منافاتى با وجود دستگاه هاى اطلاعاتى در حکومت اسلامى براى مبارزه با توطئه ها نخواهد داشت، ولى این بدان معنى نیست که این دستگاه ها حق دارند در زندگى خصوصى مردم جستجوگرى کنند، چنان که به خواست خدا شرح داده خواهد شد.
و بالاخره در سومین و آخرین دستور، که در حقیقت معلول و نتیجه دو برنامه قبل است مى فرماید: «هیچ کدام از شما دیگرى را غیبت نکند» (وَ لایَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً).
و به این ترتیب گمان بد، سرچشمه تجسس، و تجسس، موجب افشاى عیوب و اسرار پنهانى، و آگاهى بر این امور، سبب غیبت مى شود، که اسلام از معلول و علت، همگى نهى کرده است.
و براى این که قبح و زشتى این عمل را کاملاً مجسم کند، آن را در ضمن یک مثال گویا ریخته، مى گوید: «آیا هیچ یک از شما دوست دارد گوشت برادر مرده خود را بخورد»؟! (أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً).
«به یقین همه شما از این امر کراهت دارید» (فَکَرِهْتُمُوهُ).
آرى، آبروى برادر مسلمان، همچون گوشت تن او است، و ریختن این آبرو به وسیله غیبت، و افشاى اسرار پنهانى، همچون خوردن گوشت بدن او است، و تعبیر به «مرده» به خاطر آن است که «غیبت»، در غیاب افراد صورت مى گیرد، که همچون مردگان قادر بر دفاع از خویشتن نیستند.
و این ناجوان مردانه ترین ستمى است که ممکن است انسان درباره برادر خود، روا دارد.
آرى، این تشبیه، بیانگر زشتى فوق العاده غیبت و گناه عظیم آن است.
در روایات اسلامى ـ چنان که خواهد آمد ـ نیز، اهمیت فوق العاده اى به مسأله «غیبت» داده شده است، و کمتر گناهى است که مجازات آن از نظر اسلام تا این حد سنگین باشد.
و از آنجا که ممکن است، افرادى آلوده به بعضى از این گناهان سه گانه باشند، و با شنیدن این آیات متنبه شوند، و در صدد جبران بر آیند، در پایان آیه راه را به روى آنها گشوده، مى فرماید: «تقواى الهى، پیشه کنید و از خدا بترسید، که خداوند توبه پذیر و مهربان است» (وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ تَوّابٌ رَحِیمٌ).
نخست باید روح تقوا و خدا ترسى زنده شود، و به دنبال آن توبه از گناه صورت گیرد، تا لطف و رحمت الهى شامل حال آنها شود.

* * *


1 ـ «مجمع البیان»، جلد 9، صفحه 136.
2 ـ «محجة البیضاء»، جلد 5، صفحه 269.
3 ـ «اصول کافى»، جلد 2، باب «التهمة و سوء الظن»، حدیث 3 ـ شبیه همین معنى در «نهج البلاغه» با تفاوت مختصرى آمده است (کلمات قصار، کلمه 360).
4 ـ یوسف، آیه 87.
شأن نزول: 1 ـ امنیت کامل و همه جانبه اجتماعى
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma