البته، این بیان متکى بر مقدماتى است که امروز بسیارى از آنها مردود شناخته شده، از جمله افلاک نه گانه «بطلمیوسى»، و نفوس و عقولى که متعلق به آنها است، فعلاً جزء اساطیر محسوب مى شود; چرا که هیچ دلیلى بر اثبات آنها در دست نیست و یا حتى دلائلى بر خلاف آن در دست داریم.
و از سوى دیگر، این فرضیه با آنچه از آیات قرآن به روشنى درباره وحى استفاده مى شود، هماهنگ نیست، زیرا آیات قرآن، با صراحت، وحى را یک نوع ارتباط با خدا مى شمرد، که گاه از طریق الهام به قلب، و گاه به واسطه فرشته وحى، و یا شنیدن امواج صوتى، صورت مى گیرد، و اعتقاد به این که اینها نتیجه فعالیت «قوه خیالیه» و حس مشترک و مانند آن است، بسیار بى پایه و ناهماهنگ با آیات قرآن است، و عیب مهم دیگر آن این است که پیامبر(صلى الله علیه وآله) را هم ردیف فلاسفه و نوابغ مى شمرد، با عقلى قوى تر و روحى نیرومندتر، در حالى که مى دانیم راه وحى از راه ادراکات عقلیه جدا است، این دسته از فلاسفه، بى آن که توجه داشته باشند به تخریب مبانى وحى و نبوت پرداخته اند «و چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند».
شرح بیشتر، پیرامون این موضوع در لابلاى بحث هاى آینده خواهد آمد.