آئین تو، عصاره آئین همه انبیاست

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 20
سوره شوری/ آیه 13- 14 نکته:


از آنجاکه بسیارى از بحث هاى این سوره، در برابر مشرکان است، و در آیات قبل نیز، از همین موضوع سخن به میان آمده، آیات مورد بحث، این حقیقت را روشن مى سازد که دعوت اسلام به توحید، دعوت تازه اى نیست، دعوت تمام پیامبران الوالعزم است، نه تنها اصل توحید، بلکه تمام اصول دعوت انبیاء، در مسائل بنیادى در همه ادیان آسمانى، یکى بوده است.
مى فرماید: «خداوند آئینى را براى شما تشریع کرد که به نخستین پیامبر اولوالعزم، نوح(علیه السلام) توصیه کرده بوده» (شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصّى بِهِ نُوحاً).
«همچنین آنچه را بر تو وحى فرستادیم، و ابراهیم و موسى و عیسى را به آن سفارش کردیم» (وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى وَ عِیسى). و به این ترتیب، آنچه در شرایع همه انبیاء بوده، در شریعت تو است و «آنچه خوبان همه دارند تو تنها دارى»!
تعبیر «مِنَ الدِّیْنِ» نشان مى دهد که، هماهنگى شرایع آسمانى تنها در مسأله توحید و یا اصول عقائد نیست، بلکه مجموعه دین الهى از نظر اساس و ریشه، همه جا یکى است، هر چند تکامل جامعه انسانى، ایجاب مى کند که تشریعات و قوانین فرعى، هماهنگ با تکامل انسان ها، رو به تکامل رود، تا به حد نهائى و خاتم ادیان رسد.
به همین دلیل، در آیات دیگر قرآن، شواهد فراوانى وجود دارد، که نشان مى دهد، اصول کلى عقائد و قوانین و وظایف، در همه ادیان یکسان بوده.
مثلاً در شرح حال بسیارى از انبیاء در قرآن مجید مى خوانیم، که نخستین  دعوتشان این بود «یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ».(1)
و در جاى دیگر مى خوانیم: وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّة رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ: «ما در هر امتى رسولى را فرستادیم تا به مردم بگویند: خداوند یگانه را پرستش کنید».
انذار به رستاخیز نیز، در دعوت بسیارى از انبیاء آمده است (مانند انعام 130، اعراف 59، شعراء 135، طه 15).
موسى و عیسى و شعیب(علیهم السلام) از نماز، سخن مى گویند (طه 14، مریم 31، هود 87).
ابراهیم دعوت به حج مى کند (حج 27).
و روزه در همه اقوام پیشین بوده است (بقره 183).
لذا در دنباله آیه، به عنوان یک دستور کلى به همه این پیامبران بزرگ، مى افزاید: «به همه آنها توصیه کردیم که، دین را بر پا دارید، و در آن تفرقه ایجاد نکنید» (أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لاتَتَفَرَّقُوا فِیهِ).
توصیه به دو امر مهم: نخست، بر پا داشتن آئین خدا در همه زمینه ها (نه تنها عمل کردن، بلکه اقامه و احیاى آن).
دوم، پرهیز از بلاى بزرگ، یعنى تفرقه و نفاق در دین.
و به دنبال آن مى افزاید: «هر چند این دعوت شما، بر مشرکان سخت گران است» (کَبُرَ عَلَى الْمُشْرِکِینَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ).
آنها بر اثر جهل و تعصب، سالیان دراز آنچنان به شرک و بت پرستى خو گرفته اند و در اعماق وجودشان حلول کرده، که دعوت به توحید، مایه وحشت  آنها است، به علاوه، در شرک منافع نامشروع سران مشرکان محفوظ است، در حالى که توحید، مایه قیام مستضعفان مى گردد، و جلوى هواپرستى ها و مظالم آنها را مى گیرد.
ولى با این حال، همان گونه که گزینش پیامبران به دست خدا است، هدایت مردم نیز به دست او است، «خداوند هر کس را بخواهد بر مى گزیند، و کسى را که به سوى او باز گردد هدایت مى کند» (اللّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ یُنِیبُ).
در این آیه نکته هائى است که باید به آن توجه داشت:
1 ـ «شَرَعَ» از ماده «شَرْع» (بر وزن زرع) در اصل، به معنى راه روشن است، راه ورود به نهرها را نیز «شَرِیْعَه» مى گویند، سپس این کلمه در مورد ادیان الهى و شرایع آسمانى به کار رفته، چرا که راه روشن سعادت در آن است، و طریق وصول به آب حیات، ایمان و تقوى و صلح و عدالت است.
و از آنجاکه آب، مایه پاکیزگى و طهارت و حیات است، این واژه تناسب روشنى با آئین الهى که از نظر معنوى همین کارها را با روح و جان انسان و جامعه انسانیت مى کند دارد.(2)
2 ـ در این آیه، تنها به پنج تن از پیامبران خدا، اشاره شده (نوح و ابراهیم و موسى و عیسى و محمّد(علیهم السلام)); چرا که پیامبران «اولوالعزم» یعنى صاحبان دین و آئین جدید، تنها این پنج تن هستند، و در حقیقت آیه اشاره اى است به انحصار پیامبران صاحب شریعت در این پنج نفر.
3 ـ در آغاز از «نوح» یاد شده، چرا که نخستین شریعت، یعنى آئینى که  داراى همه گونه قوانین عبادى و اجتماعى بود از او آغاز گشت و پیامبران پیش از او برنامه و دستورات محدودى داشتند.(3)
و به همین دلیل، در قرآن و روایات اسلامى سخنى از کتب آسمانى قبل از نوح نیامده است.
4 ـ قابل توجه این که، در ذکر این پنج تن، نخست از نوح(علیه السلام) سخن به میان آمده، سپس از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و بعد از ابراهیم(علیه السلام) و موسى(علیه السلام) و عیسى(علیه السلام) این ترتیب بندى به خاطر این است که «نوح» به خاطر آغازگر بودنش در آغاز قرار گرفته، و پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) به خاطر عظمتش، بلافاصله بعد از او و دیگران به ترتیب زمان ظهور بعد از آنها.
5 ـ این نکته نیز قابل توجه است که، در مورد پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) تعبیر به أَوْحَیْنا إِلَیْکَ: «وحى بر تو فرستادیم» مى کند، اما درباره سایرین تعبیر به «توصیه» شده است، شاید این تفاوت تعبیر، براى اهمیت اسلام نسبت به سایر ادیان آسمانى است.
6 ـ در پایان آیه، در مورد چگونگى گزینش پیامبران تعبیر به «مَنْ یَشاءُ» (هر کس را بخواهد) که اشاره سربسته اى است به شایستگى هاى وجودى رسولان الهى.
اما در مورد امّت ها، تعبیر به «مَنْ یُنِیْبُ» (کسى که به سوى خدا بازگردد، و از گناه توبه کند و از در اطاعت در آید) تا معیار هدایت الهى و شرایط آن براى همگان روشن گردد و راه وصول به دریاى رحمتش را بیابند.
در حدیث قدسى آمده است: مَنْ تَقَرَّبَ مِنِّی شِبْراً تَقَرَّبْتُ مِنْهُ ذِراعاً وَ مَنْ  أَتانِی یَمْشِی، أَتَیْتُهُ هَرْوَلَةً: «کسى که یک وجب به سوى من آید من یک ذراع به سوى او مى روم، و کسى که آهسته به سوى من بیاید من شتابان به سوى او مى روم»!.(4)
این احتمال نیز، در تفسیر جمله اخیر، داده شده است که «اجتباء» و گزینش مخصوص انبیاء نیست، بلکه تمام بندگان خالص و مخلص را که داراى مقام والاى الهى بودند، شامل مى گردد.
و از آنجاکه یکى از دو رکن دعوت انبیاى «اولوالعزم» عدم تفرقه در دین است، و مطمئناً همه آنها روى این مسأله تبلیغ کردند، این سؤال پیش مى آید: پس سرچشمه این همه اختلافات مذهبى از کجا است؟
آیه بعد، به پاسخ این سؤال پرداخته، سرچشمه اصلى اختلافات دینى را چنین بیان مى کند: «آنها راه تفرقه را پیش نگرفتند مگر بعد از آن که اتمام حجت بر آنها شد، و علم و آگاهى کافى به آنها رسید، و این تفرقه جوئى به خاطر حبّ دنیا و ریاست و ظلم و حسد و عداوت بود» (وَ ماتَفَرَّقُوا إِلاّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ).
آرى، دنیاپرستان ستمگر، و حسودان کینه توز، در برابر آئین یکپارچه انبیاء قیام کردند، و هر گروهى را به راهى نمودند، تا پایه هاى ریاست خود را تقویت کنند، و منافع دنیاى خویش را تأمین نمایند، و حسادت ها و عداوت هاى خود را با مؤمنان راستین، و مکتب انبیاء، آشکار سازند، ولى تمام اینها بعد از اتمام حجت بود.
به این ترتیب سرچشمه اختلاف هاى مذهبى، جهل و بى خبرى نبود، بلکه  بغى و ظلم و انحراف از حق و اِعمال نظرهاى شخصى بود.
«دانشمندان دنیاطلب» و «عوام هاى متعصب و کینه توز» دست به دست هم دادند و این اختلافات را بنیان نهادند.
این آیه، پاسخ روشنى است به آنها که مى گویند: مذهب در میان بشر، ایجاد اختلاف کرده، و خونریزى هاى فراوانى در طول تاریخ به بار آورده است، زیرا اگر دقت شود، مذهب، همیشه عامل وحدت و یکپارچگى در محیط خود بوده، (همان گونه که در مورد اسلام و قبایل «حجاز» و حتى اقوام خارج از «جزیره عرب» تحقق یافت و به اختلافات پایان، و امت واحدى ساخت).
ولى سیاست هاى استعمارى در میان مردم، تفرقه ایجاد کرد، به اختلافات دامن زد، و مایه خونریزى شد، افزودن سلیقه هاى شخصى، و تحمیل آن بر مذاهب آسمانى، خود یک عامل بزرگ دیگر تفرقه بود، که آن هم از «بَغْى» مایه مى گرفت.
«بَغْى»، به گونه اى که در ریشه اصلى لغوى آن ذکر کرده اند، «درخواست تجاوز و انحراف از خط میانه، و تمایل به افراط و تفریط» است، خواه به این درخواست، جامه عمل پوشیده شود یا نه، گاه در «کمیّت» چیزى است، و گاه در «کیفیت»، و به همین مناسبت غالباً به معنى ظلم و ستم، به کار مى رود.
گاهى، نیز به معنى هر گونه «طلب و تقاضا» هر چند امر خوب و شایسته اى باشد، آمده است.
لذا «راغب» در «مفردات»، «بَغْى» را به دو شعبه تقسیم مى کند، شعبه «ممدوح» و «مذموم» که اولى، تجاوز از حد عدالت، و رسیدن به احسان و ایثار، و تجاوز از واجبات و رسیدن به مستحبات است، و دومى، تجاوز از حق، و تمایل به باطل یا مشتبه است.
سپس، قرآن مى افزاید: «اگر فرمانى از سوى پروردگار تو، صادر نشده بود که آنها تا سر آمد معینى زنده و آزاد باشند، خداوند در میان آنها داورى مى کرد»، طرفداران باطل را نابود مى ساخت و پیروان حق را پیروز (وَ لَوْلا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ إِلى أَجَل مُسَمًّى لَقُضِىَ بَیْنَهُمْ).
آرى، دنیا سراى آزمون و پرورش و تکامل است، و این، بدون آزادى عمل امکان پذیر نیست، این فرمان تکوینى خداوند است که از آغاز خلقت انسان، بوده، و دگرگونى در آن راه ندارد، این طبیعت زندگى دنیا است، ولى از امتیازات سراى آخرت، حل تمام این اختلافات و رسیدن انسانیت به یکپارچگى کامل است لذا از قیامت تعبیر به «یَوْمُ الْفَصْل» شده است.
و در آخرین جمله، به توضیح حال کسانى مى پردازد که بعد از این گروه بر سر کار آمدند، گروهى که عهد پیامبران را درک نکردند، و زمانى چشم گشودند که نفاق افکنان و تفرقه اندازان، فضاى جامعه بشریت را با اعمال شیطنت آمیز خود، تیره و تار کرده بودند، و آنها نتوانستند به خوبى حق را دریابند.
مى فرماید: «کسانى که بعد از آنها وارثان کتب آسمانى شدند از آن در شک و تردیدند، شکى توأم با بدبینى و سوء ظن»! (وَ إِنَّ الَّذِینَ أُورِثُوا الْکِتابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفِی شَکّ مِنْهُ مُرِیب).(5)
در حقیقت معنى «رَیْبَ» این قید را نیز ذکر کرده اند: شکى که سرانجام، بعد پرده از روى آن برداشته شود و به حقیقت تبدیل گردد، شاید این امر، اشاره به ظهور پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)، با دلائل روشن باشد که آثار شک و «رَیْب» را از دل هاى حق طلبان زدود.

* * *


1 ـ اعراف، آیه 59 و 65 و 73 و 85 ـ هود، آیه 50 و 61 و 84 که به ترتیب در مورد نوح، هود، صالح، و شعیب آمده است.
2 ـ این معنى به طور اجمال در «لسان العرب» و «مفردات راغب» و دیگر کتب لغت آمده است.
3 ـ در این زمینه شرحى در ذیل آیه 213 سوره «بقره» آورده ایم جلد 2، صفحه 98).
4 ـ تفسیر «کبیر فخر رازى»، جلد 27، صفحه 157 (ذیل آیات مورد بحث)
5 ـ بنا بر این تفسیر، که با جمله هاى قبل کاملاً هماهنگ است ضمیر «بَعْدَهُم» به امتهاى نخستین، باز مى گردد که به ایجاد تفرقه در مذاهب پرداختند، نه به انبیاء مذکور در آیه قبل (دقت کنید).


سوره شوری/ آیه 13- 14 نکته:
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma