قیامى از «امّ القرى»

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 20
سوره شوری/ آیه 6- 8 سوره شوری/ آیه 9- 12


به تناسب اشاره اى که در آیات گذشته به مسأله شرک شده، در نخستین آیه مورد بحث به نتیجه کار مشرکان و انتهاى مسیرشان پرداخته، مى گوید: «کسانى که غیر خدا را ولىّ خود برگزیدند خداوند حساب اعمال آنها را نگه مى دارد، و از نیاتشان آگاه است» (وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ اللّهُ حَفِیظٌ عَلَیْهِمْ).
تا به موقع حساب آنها را برسد و کیفر لازم را به آنها بدهد.
سپس روى سخن را به پیامبر(صلى الله علیه وآله) کرده، مى گوید: «تو مأمور نیستى که آنها را مجبور به قبول حق سازى» (وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیل).
وظیفه تو تنها ابلاغ رسالت، و رسانیدن پیام خدا به همه بندگان است. شبیه این جمله در قرآن فراوان است: لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِر: «تو سیطره و غلبه بر آنها ندارى».(1)
ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِجَبّار: «تو موظف به اجبار آنها نیستى».(2)
وَ ما جَعَلْناکَ عَلَیْهِمْ حفِیظاً: «تو مسئول اعمال آنها نیستى و براى اجبار آنان مبعوث نشده اى».(3)
و ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ: «رسول وظیفه اى جز ابلاغ رسالت ندارد».(4)
و بیانگر این واقعیت است که خداوند مى خواهد بندگان آزاد باشند و راه او را با اراده و اختیار خود بپویند، چرا که ارزش واقعى ایمان و عمل صالح در همین است، و ایمان و عمل اجبارى ارزش معنوى ندارد.

* * *

بار دیگر به مسأله وحى باز مى گردد، و اگر در آیات قبل، از اصل وحى سخن در میان بود، در اینجا سخن از هدف نهائى وحى است، مى فرماید: «این گونه قرآنى عربى، فصیح و گویا، بر تو وحى کردیم تا امّ القرى (مکّه) و کسانى را که در اطراف آن هستند انذار کنى» (وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ قُرْآناً عَرَبِیّاً لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها).
«و آنها را از روزى که همه خلایق در آن روز جمع مى شوند، و شک و تردیدى در آن نیست بترسانى» (وَ تُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ لارَیْبَ فِیهِ).
از آن روز که مردم به دو گروه تقسیم مى شوند «گروهى در بهشتند، و گروهى در آتش سوزان دوزخ» (فَرِیقٌ فِى الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِى السَّعِیرِ).
تعبیر «کَذلِکَ» ممکن است اشاره به این معنى باشد; همان گونه که بر انبیاى پیشین، به زبان خودشان وحى فرستادیم بر تو نیز به زبان خودت قرآنى عربى وحى کردیم (بنابراین «کَذلِکَ» اشاره، به جمله «وَ إِلَى الَّذِیْنَ مِنْ قَبْلِکَ» مى باشد).
و نیز مى تواند اشاره، به جمله بعد باشد، یعنى وحى ما بر تو این گونه است: به صورت قرآنى عربى با هدف انذار.
درست است که، از ذیل آیه، یعنى جمله «فَرِیقٌ فِى الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِى السَّعِیرِ» استفاده مى شود که وظیفه پیامبر، هم انذار است و هم بشارت، ولى از آنجا که تأثیر «انذار» در نفوس، مخصوصاً در افراد نادان و لجوج عمیق تر است، در آیه، دو بار فقط روى «انذار» تکیه شده، با این تفاوت که، در مرحله اول سخن از انذارشوندگان است، و در مرحله دوم سخن از چیزى است که باید از آن بترسند یعنى دادگاه قیامت.
روزى که به خاطر اجتماع عموم انسان ها رسوائیش بسیار دردناک و شدید  است.(5)
در اینجا سؤالى مطرح است و آن این که: آیا از جمله «لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها» استفاده نمى شود که هدف از نزول قرآن، انذار مردم «مکّه» و اطراف آن است ؟ آیا این تعبیر با جهانى بودن اسلام، تضاد ندارد؟!
پاسخ این سؤال، با توجه به یک نکته روشن مى شود، و آن این که: کلمه «امّ القرى» که یکى از نام هاى «مکّه» است از دو واژه ترکیب یافته «امّ» که در اصل به معنى «اساس و ابتداء و آغاز» هر چیزى است، و مادر را هم به همین جهت «امّ» مى گویند که، اساس و اصل فرزندان است.
و «قرى» که جمع «قَرْیه» به معنى هرگونه آبادى و شهر است، اعم از شهرهاى بزرگ و کوچک یا روستاها، و شواهد زیادى نیز در قرآن بر این معنى وجود دارد .
اکنون ببینیم چرا «مکّه» را «امّ القرى» نامیده اند؟ (مادر و اصل همه آبادى ها).
روایات اسلامى تصریح مى کند که، همه زمین نخست زیر آب غرق بود و خشکى ها تدریجاً سر از آب بیرون آوردند (علم امروز نیز این معنى را پذیرفته است).
این روایات مى گوید: نخستین نقطه اى که از زیر آب سر برآورد «کعبه» بود، و سپس خشکى هاى زمین از کنار آن گسترش یافت که از آن به عنوان «دحو الارض» (گسترش زمین) یاد شده است.
با توجه به این تاریخچه روشن مى شود که «مکّه» اصل و اساس و آغاز همه  آبادى هاى روى زمین است، بنابراین هر گاه گفته شود «اُمُّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها» تمام مردم روى زمین را شامل مى شود.(6)
از این گذشته مى دانیم اسلام تدریجاً گسترش یافت:
پیامبر(صلى الله علیه وآله) نخست، مأمور بود بستگان نزدیک خود را انذار کند، چنان که در آیه 214 سوره «شعرا» مى خوانیم: «وَ أَنْذِرْ عَشِیْرَتِکَ الْاَقْرَبِیْنَ»، تا هسته بندى اسلام محکم شود، و آماده گسترش گردد.
سپس در مرحله دوم، پیامبر(صلى الله علیه وآله) مأمور شد، ملت عرب را تبلیغ و انذار کند، چنان که در آیه 3 سوره «فصلت» آمده: قُرْآناً عَرَبِیّاً لِقَوْم یَعْلَمُونَ: «این قرآنى است عربى براى قومى که مى فهمند و درک مى کنند».(7)
و در آیه 44 سوره «زخرف» نیز آمده است: وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ: «این قرآن مایه تذکر تو و قوم تو است».
هنگامى که پایه هاى اسلام در میان این قوم، قوى و مستحکم شد پیامبر(صلى الله علیه وآله)مأموریت گسترده ترى یافت، و مأمور انذار جهانیان شد، چنان که در آیه اول سوره «فرقان» مى خوانیم: تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمِیْنَ نَذِیْراً: «جاوید و پر برکت است، خداوندى که قرآن را بر بنده اش نازل کرد، تا همه جهانیان را انذار کند» (و آیات فراوان دیگر).
و به خاطر همین مأموریت بود، که پیامبر(صلى الله علیه وآله) نامه به سران بزرگ جهان آن روز، در خارج از جزیره عربستان نوشت، و کسراها و قیصرها و نجاشى ها را به  اسلام دعوت کرد.
و نیز بر اساس همین خط و برنامه بود، که پیروانش براى تبلیغ اسلام بعد از او، به همه جهان گام نهادند، و تعالیم اسلام را در دنیا منتشر ساختند.
در این که چرا روز قیامت «یَوْمُ الْجَمْع» نامیده شده، تفسیرهاى متعددى وجود دارد:
گاه گفته اند: به خاطر آن است که میان ارواح و اجساد جمع مى شود.
گاه گفته اند: از این نظر است که بین انسان و عملش جمع خواهد شد.
و یا از این نظر: که میان ظالم و مظلوم اجتماع حاصل مى شود.
ولى ظاهر این است که منظور، اجتماع همه خلایق در آن روز بزرگ است از اولین و آخرین، همان گونه که در آیه 49 و 50 سوره «واقعه» آمده است: قُلْ إِنَّ الْاَوَّلِیْنَ وَ الْآخِرِیْنَ لَمَجْمُوعُونَ إِلى مِیْقاتِ یَوْم مَعْلُوم: «بگو اولین و آخرین همگى در موعد روز معینى، جمع مى شوند».

* * *

و از آنجا که جمله «فَرِیقٌ فِى الْجَنَّةِ وَ فَرِیقٌ فِى السَّعِیرِ» بیانگر تقسیم مردم به دو گروه بود، در آیه بعد مى افزاید: «اگر خدا مى خواست همه آنها را امت واحدى قرار مى داد، و به حکم اجبار، هدایت مى کرد و مؤمن مى ساخت» (وَ لَوْ شاءَ اللّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّةً واحِدَةً).
اما ایمان اجبارى، چه ارزشى دارد؟ و چگونه مى تواند، معیار کمال انسانى گردد؟ تکامل واقعى آن است که انسان با اراده خویش، و در نهایتِ اختیار و آزادى طى کند.
آیات قرآن، پر است از دلائل اختیار و آزادى اراده انسان، اصولاً امتیاز انسان از جانداران دیگر، همین مسأله است، و اگر آزادى انسان از او گرفته شود، در  حقیقت انسانیت او از او گرفته شده است!
این بزرگ ترین امتیازى است که، خداوند به او داده، و راه تکامل را به صورت نامحدود به روى او گشوده است، این سنت غیر قابل تغییر الهى است.
و عجیب است که گروهى بى خبر، هنوز طرفدار «مکتب جبرند»، و در عین حال دم از «مکتب انبیاء» مى زنند، در حالى که قبول جبر، مساوى است با نفى تمام محتواى مکتب انبیاء، نه تکلیف مفهومى خواهد داشت، نه سؤال و جواب، نه اندرز و نصیحت، و به طریق اولى، نه ثواب و عقاب!
نه انسان هرگز در کار خود تردید مى کند، و نه پشیمانى مفهومى خواهد داشت، و نه اصلاح اشتباهات گذشته .
سپس به مسأله مهم دیگرى، در این رابطه مى پردازد و توصیف گروهى را که اهل بهشت و سعادتند، در برابر گروهى که به دوزخ فرستاده مى شوند، با این عبارت بیان مى کند: «ولى خداوند هر که را بخواهد در رحمت خود وارد مى کند، و براى ظالمان ولى و یاورى نیست» (وَ لکِنْ یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فِی رَحْمَتِهِ وَ الظّالِمُونَ ما لَهُمْ مِنْ وَلِىّ وَ لانَصِیر).
با توجه به این که گروه دوزخى را با وصف «ظلم» مشخص مى کند، روشن مى شود منظور از «مَنْ یَشاءُ» (هر کس را بخواهد) در جمله اول، گروهى است که ظالم نیستند.
به این ترتیب، «عادلان» بهشتى اند، و غرق در رحمت خدا، و «ظالمان» دوزخى اند.
اما باید توجه داشت که «ظالم» در این جا، و در بسیارى دیگر از آیات قرآن، معنى وسیع و گسترده اى دارد، و تنها شامل کسانى نمى شود که به دیگران ستم کرده اند، بلکه کسانى که بر خود ستم کرده، یا آنها که در عقیده منحرفند، نیز  ظالمند، و چه ظلمى برتر از شرک و کفر است؟ «لقمان» به فرزندش، مى گوید: یا بُنَىَّ لاتُشْرِکْ بِاللّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیْمٌ: «فرزندم چیزى را شریک خدا قرار مده که شرک ظلم عظیم است».(8)
در آیه دیگر، مى خوانیم: أَلا لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظّالِمِیْنَ الَّذِیْنَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیْلِ اللّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ: «آگاه باشید لعنت خدا بر ظالمان است، همانها که مردم را از راه حق باز مى دارند، و آن را دگرگون مى سازند، و به آخرت ایمان ندارند».(9)
در مورد فرق میان «ولىّ» و «نصیر» بعضى گفته اند: «ولىّ» کسى است که بدون درخواست به انسان کمک کند، اما «نصیر» مفهومى اعم دارد.(10)
این احتمال نیز وجود دارد که «ولىّ» اشاره به سرپرستى است که به حکم ولایت و بدون درخواست، حمایت و کمک مى کند، و «نصیر» فریادرسى است که بعد از تقاضاى کمک به یارى انسان مى شتابد.

* * *


1 ـ غاشیه، آیه 22.
2 ـ ق، آیه 45.
3 ـ انعام، آیه 107.
4 ـ مائده، آیه 99.
5 ـ توجه داشته باشید «انذار» به دو مفعول متعدى مى شود که در آیه مورد بحث در جمله اول مفعول اول ذکر شده، و در جمله دوم مفعول دوم. البته گاه مفعول دوم آن همراه «با» مى باشد و مى گویند: «أَنْذَرَهُ بِذلِک».
6 ـ این تعبیر در سوره انعام، آیه 92، نیز آمده است، و ما توضیح بیشتر را در این زمینه در جلد پنجم، صفحه 344 داده ایم.
7 ـ آنچه در بالا گفته شد، در صورتى است که «عربى» را به معنى «زبان عربى» بدانیم، اما اگر به معنى «فصیح»، تفسیر شود، آیه مفهوم دیگرى خواهد داشت.
8 ـ لقمان، آیه 13.
9 ـ هود، آیات 18 و 19.
10 ـ «طبرسى» در «مجمع البیان»، جلد 8، صفحه 438 (ذیل آیه 22 عنکبوت).
سوره شوری/ آیه 6- 8 سوره شوری/ آیه 9- 12
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma