بدى را با نیکى دفع کن!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 20
سوره فصلت/ آیه 33- 36 1 ـ برنامه چهار مرحله اى داعیان الى اللّه



در آیات گذشته، سخن از کسانى در میان بود که، مردم را از شنیدن آیات قرآن نهى مى کردند، یعنى داعیان به سوى ضلال و گمراهى.
ولى در آیات مورد بحث، از نقطه مقابل آنها که گفتارشان بهترین گفتار است سخن مى گوید، مى فرماید: «چه کسى خوش گفتارتر است از آن کس که دعوت به سوى خدا مى کند، و عمل صالح انجام مى دهد، و مى گوید: من از مسلمانانم (و با تمام وجودم اسلام را پذیرفته ام)» (وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إِلَى اللّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ).
گر چه آیه، به صورت استفهام است، ولى پیدا است که استفهام انکارى است، یعنى هیچ کس سخنش از داعیان به سوى اللّه و منادیان توحید بهتر نیست، همان منادیانى که با عمل صالح خویش، دعوت زبانى خود را تأکید و تثبیت مى کنند، و با اعتقاد به اسلام، و تسلیم در برابر حق، بر عمل صالح خویش صحه مى گذارند.
این آیه، با صراحت، بهترین گویندگان را کسانى معرفى کرده که داراى این سه وصفند: «دعوت به اللّه»، «عمل صالح»، و «تسلیم در برابر حق».
در حقیقت، چنین کسانى علاوه بر سه رکن معروفِ ایمان: اقرار به لسان، عمل به ارکان، و ایمان به جنان (قلب)، بر رکن چهارمى نیز چنگ زده اند و آن تبلیغ و نشر آئین حق، و اقامه دلیل بر مبانى دین، و زدودن آثار شک و تردید از قلوب بندگان خدا است. این منادیان با این چهار وصف، بهترین منادیان جهانند.
گر چه گروهى از مفسران این اوصاف را تطبیق بر شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله) و یا پیامبر، و امامانى که دعوت به سوى حق مى کردند، و یا خصوص مؤذن ها،  کرده اند، ولى پیدا است آیه، مفهوم وسیع و گسترده اى دارد که تمام منادیان توحید را که واجد این صفاتند، فرا مى گیرد، هر چند برترین مصداقش، شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله) است (مخصوصاً با توجه به زمان نزول آیه) و در درجه بعد ائمه معصومین(علیهم السلام) و بعد از آنها تمام علماء و دانشمندان و مجاهدان راه حق و آمرین به معروف و ناهین از منکر و مبلغان اسلام از هر قشر و گروه، هستند، و این آیه بشارتى است بزرگ و افتخارى است بى نظیر، براى همه آنها که مى توانند به آن دل گرم باشند.
و اگر گفته اند: در این آیه مدح «بلال حبشى» مؤذن مخصوص پیامبر(صلى الله علیه وآله)است، نیز به خاطر همین است که او در دورانى تاریک و وحشتناک، نغمه توحید را سر داد، و جان خود را در برابر آن سپر ساخت، و با ایمان راسخ و استقامت کم نظیر و اعمال صالح و تداوم خط صحیح اسلام، این اوصاف را تکمیل نمود!
جمله «وَ قالَ اِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِیْنَ» را دو گونه تفسیر کرده اند: نخست این که «قالَ» در اینجا از ماده «قول» به معنى «اعتقاد» است، یعنى: اعتقاد راسخ به اسلام دارد.
دیگر این که «قول» در اینجا به همان معنى «سخن گفتن» است، یعنى از روى افتخار و مباهات به آئین پاک خداوند، صدا مى زند من از مسلمین هستم!
معنى اول مناسب تر است هر چند جمع هر دو، در مفهوم آیه امکان دارد.

* * *

بعد از بیان دعوت به سوى خداوند، و اوصاف داعیان الى اللّه، روش دعوت را شرح داده، مى گوید: «نیکى و بدى یکسان نیست» (وَ لاتَسْتَوِى الْحَسَنَةُ وَ  لاَالسَّیِّئَةُ).(1)
در حالى که مخالفان حقّ سلاحى جز بدگوئى و افتراء و سخریه و استهزاء و انواع فشارها و ستم ها ندارند، باید سلاح شما پاکى و تقوا، و سخن حق و نرمش و محبت باشد.
آرى مکتب ضلالت، جز چنان ابزارى را نمى پسندد، مکتب حق تنها از چنین وسائلى بهره گیرى مى کند.
گر چه «حَسَنَة» و «سَیِّئَة» مفهوم وسیعى دارد، تمام نیکى ها و خوبى ها و خیرات و برکات در مفهوم حسنه جمع است، همان گونه که هر گونه انحراف و زشتى و عذاب در مفهوم «سیّئة» خلاصه شده است، ولى در آیه مورد بحث، آن شاخه اى از «حسنة» و «سیئة» که مربوط به روش هاى تبلیغى است، منظور مى باشد.
ولى جمعى از مفسران، «حسنه» را به معنى «اسلام و توحید» و «سیئة» را به معنى «شرک و کفر» تفسیر کرده اند.
بعضى «حسنه» را به «اعمال صالح» و «سیئه» را به «اعمال قبیح»، و بعضى «حسنه» را به «صفات عالى انسانى» همچون صبر و حلم و مدارا و عفو، و «سیئه» را به معنى «غضب و جهل و خشونت و انتقام جوئى» تفسیر کرده اند ولى تفسیر اول از همه مناسب تر به نظر مى رسد.
در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم که در تفسیر آیه فوق فرمود: الحَسَنَةُ التَّقِیَّةُ وَ السَّیِّئَةُ الْاِذاعَةُ: «حسنه، تقیه است، و سیئه، افشاگرى است، البته این حدیث، ناظر به مقامى است که افشا کردن عقیده، موجب اتلاف نیروها و از بین  رفتن نقشه ها و هدف ها شود.(2)
سپس براى تکمیل این سخن مى افزاید: «با روشى که بهتر است بدى ها را پاسخ گوى و دفع کن» (إِدْفَعْ بِالَّتِی هِىَ أَحْسَنُ).
به وسیله حق، باطل را دفع کن، و با حلم و مدارا، جهل و خشونت را، و با عفو و گذشت به مقابله با خشونت ها برخیز، هرگز بدى را با بدى، و زشتى را با زشتى پاسخ مگوى، که این روش انتقام جویان است و موجب لجاجت و سرسختى منحرفان مى گردد.
در پایان آیه، به فلسفه عمیق این برنامه در یک جمله کوتاه اشاره کرده، مى فرماید: «نتیجه این کار، آن خواهد شد که دشمنان سرسخت، همچون دوستان گرم و صمیمى شوند» (فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِىٌّ حَمِیمٌ).
آنچه را قرآن، در این آیه، بیان کرده، و در آیه 96 سوره «مؤمنون» نیز به شکل دیگرى آمده «إِدْفَعْ بِالَّتِی هِىَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ» از مهم ترین و ظریف ترین و پربارترین روش هاى تبلیغ، مخصوصاً در برابر دشمنان نادان و لجوج، است، و آخرین تحقیقات روان شناسان، نیز به آن منتهى شده است.
زیرا هر کس، بدى کند، انتظار مقابله به مثل، را دارد، مخصوصاً افراد بد، چون خودشان از این قماشند، و گاه یک بدى را چند برابر پاسخ مى گویند، هنگامى که ببینند طرف مقابل، نه تنها بدى را به بدى پاسخ نمى دهد، بلکه با خوبى و نیکى، به مقابله برمى خیزد، اینجا است که طوفانى در وجودشان بر پا مى شود، وجدانشان تحت فشار شدیدى قرار مى گیرد، و بیدار مى گردد، انقلابى در درون جانشان صورت مى گیرد، شرمنده مى شوند، احساس حقارت مى کنند،  و براى طرف مقابل، عظمت قائل مى شوند.
اینجا است که کینه ها و عداوت ها، با طوفانى از درون جان برخاسته و جاى آن را، محبت و صمیمیت مى گیرد.
بدیهى است، این یک قانون غالبى است نه دائمى، زیرا همیشه اقلیتى هستند که از این روش سوء استفاده مى کنند، و تا زیر ضربات خردکننده شلاق مجازات قرار نگیرند، آدم نمى شوند و دست از اعمال زشت خود بر نمى دارند.
البته حساب این گروه، جدا است، و باید در برابر آنها از شدتِ عمل، استفاده کرد، ولى نباید فراموش کرد که این دسته، همیشه در اقلیت هستند، قانونى که حاکم بر اکثریت است، همان قانون «دَفْعِ سَیِّئَه با حَسَنَه» است.
و لذا ملاحظه مى کنیم پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) و پیشوایان معصوم(علیهم السلام)همیشه از این روش عالى قرآنى، بهره مى گرفتند، فى المثل، به هنگام «فتح مکّه» که نه تنها دشمنان، بلکه دوستان، انتظار انتقام جوئى شدید مسلمین، و به راه انداختن حمام خون، در آن سرزمین کفر و شرک و نفاق و کانون دشمنان سنگدل و بى رحم را داشتند، و حتى بعضى از پرچمداران سپاه اسلام در آن روز، رو به سوى «ابو سفیان» کرده، و شعار أَلْیَوْمُ یَوْمُ الْمَلْحَمَةِ، أَلْیَوْمُ تُسْبَى الْحُرْمَةُ، أَلْیَوْمُ أَذَلَّ اللّهُ قُرَیْشاً!: «امروز، روز انتقام، روز از بین رفتن احترام نفوس و اموال دشمنان، و روز ذلت و خوارى قریش است» سر دادند، پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله)با جمله إِذْهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقاءُ: «بروید و همه آزادید»، همه را مشمول عفو خود قرار داد، رو به سوى «ابو سفیان» شعار انتقام جویانه را به این شعار محبت آمیز تبدیل فرمود که: أَلْیَوْمُ یَوْمُ الْرَّحْمَةِ أَلْیَوْمُ أَعَزَّ اللّهُ قُرَیْشاً!: «امروز روز رحمت  است، امروز روز عزت قریش است»!.(3)
همین عمل چنان طوفانى در سرزمین دل هاى مکّیان مشرک، بر پا کرد که به گفته قرآن: یَدْخُلُونَ فِی دِیْنِ اللّهِ أَفْواجاً: «فوج، فوج مسلمان شدند و آئین اسلام را با جان و دل پذیرا گشتند».(4)
ولى با تمام این احوال، به طورى که در تواریخ اسلام آمده است، پیامبر(صلى الله علیه وآله)چند نفر را نام برد و از عفو عمومى مستثنا کرد، چرا که افرادى خطرناک و غیرقابل بخشش بودند، اما بقیه را ـ جز این چند نفر ـ مشمول عفو عمومى ساخت، و در ضمن، این جمله پر معنى را بیان کرد: «من درباره شما همان مى گویم که «یوسف» درباره برادران خود که بر او ستم کرده بودند»، گفت: لاتَثْرِیْبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرّاحِمِیْنَ: «امروز ملامتى بر شما نیست، خدا شما را ببخشد که او ارحم الراحمین است»!.(5)
«وَلِىّ» در اینجا به معنى «دوست»، و «حَمِیْم» در اصل به معنى «آب داغ و سوزان» است، و اگر به عرق بدن، «حمیم» گفته مى شود به خاطر گرمى آن است، و «حمام» را نیز به همین مناسبت «حمام» مى گویند، به دوستان پر محبت و گرم و داغ نیز «حمیم» گفته مى شود، و منظور در آیه همین است.
قابل توجه این که: مى فرماید: کَأَنَّهُ وَلِىٌّ حَمِیْمٌ: «گویا یک دوست گرم و صمیمى است» اشاره به این که، اگر واقعاً در صف دوستان صمیمى هم در نیاید، حداقل در ظاهر چنین خواهد بود.

* * *

از آنجا که، چنین برخوردى با مخالفان، کار ساده و آسانى نیست، و رسیدن  به چنین مقامى، نیاز به خودسازى عمیق اخلاقى دارد، در آیه بعد، مبانى اخلاقى این گونه برخورد با دشمنان را در عبارتى کوتاه و پر معنى، بیان کرده، مى فرماید: «به این خصلت نمى رسد، مگر کسانى که داراى صبر و استقامتند» (وَ ما یُلَقّاها إِلاَّ الَّذِینَ صَبَرُوا).(6)
«و به این خوى و خلق عظیم نمى رسد، مگر کسانى که بهره بزرگى از ایمان و تقوى و اخلاق دارند» (وَ ما یُلَقّاها إِلاّ ذُو حَظّ عَظِیم).
آرى ،انسان مدتها باید خودسازى کند تا بتواند بر خشم و غضب خویش چیره گردد، باید در پرتو ایمان و تقوى، آن قدر روح او وسیع و قوى شود که به آسانى از آزار دشمنان متأثر نگردد، و حس انتقام جوئى در او شعلهور نشود، روحى بزرگ، و شرح صدر کافى لازم است، تا شخص به چنین مرحله اى از کمال انسانیت برسد که بدى ها را، با نیکى پاسخ گوید، و در راه خدا و براى رسیدن به اهداف مقدسش، حتى از مرحله عفو و گذشت فراتر رود، و به مقام «دَفْعِ سَیِّئَه به حَسَنه» برسد!.
باز در این جا، به مسأله «صبر» بر خورد مى کنیم که ریشه همه ملکات فاضله اخلاقى، و پیشرفت ها و موفقیت هاى مادى و معنوى است.(7)

* * *

و از آنجا که بر سر راه وصول به این هدف بزرگ، موانعى وجود دارد و وسوسه هاى شیطانى در اشکال مختلف انسان ها را مانع مى شود، در آخرین آیه  مورد بحث شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله) را به عنوان الگو، مخاطب ساخته، مى گوید: «هر گاه وسوسه هائى از شیطان در این مسیر متوجه تو گردد، به هوش باش، و در مقابل آن مقاومت کن، خود را به خداوند بسپار، و به سایه لطف او پناه بر، که او شنونده و آگاه است» (وَ إِمّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ).(8)
«نَزْغ» (بر وزن نزد) به معنى «ورود در کارى، به قصد فساد» است، و به همین جهت، به وسوسه هاى شیطانى «نزغ» گفته مى شود.
این هشدار، در واقع به خاطر این است که، در این گونه مواقع، معمولاً خطوراتى از ذهن مى گذرد، و یا افراد به اصطلاح مصلحت اندیش، توصیه هائى از این قبیل مى کنند:
«مردم را جز با زور نمى توان اصلاح کرد»، «خون را با خون باید شست»، «ترحم بر پلنگ تیز دندان ستم کارى بر گوسفندان است» و مانند اینها، و با این وسوسه ها، مى خواهند مقابله به مثل را در همه جا توصیه کنند، و بدى را به بدى پاسخ گویند.
قرآن مى گوید: مبادا گرفتار این وسوسه ها شوید، و جز در موارد خاص و استثنائى، تکیه بر خشونت کنید، و هر گاه در برابر چنین سخنانى قرار گرفتید، پناه به خدا ببرید، و بر او اعتماد کنید، که او همه سخنان را مى شنود، و از نیات همگان آگاه است.
البته آیه فوق، مفهوم وسیعى دارد و میگوید: در برابر همه وسوسه هاى شیطانى، باید به خدا پناه برد، ولى آنچه گفته شد، یکى از مصادیق روشن آن  است.

* * *


1 ـ تکرار «لا» در عبارت «وَ لاَ السَّیِّئَةَ» براى تأکید نفى است.
2 ـ «مجمع البیان»، جلد 9، صفحه 20، ذیل آیات مورد بحث.
3 ـ «بحار الانوار»، جلد 21، صفحه 109.
4 ـ نصر، آیه 2.
5 ـ «بحار الانوار»، جلد 21، صفحه 132.
6 ـ ضمیر «یُلَقّها» به «خصلت» یا «وصیت» که مستفاد از جمله سابق است باز مى گردد.
7 ـ جمعى از مفسران جمله «وَ ما یُلَقّاها إِلاّ ذُو حَظّ عَظِیم» را، اشاره به پاداشهاى بزرگ چنین انسان هاى شریف و پر گذشت، در آخرت دانسته اند، ولى با توجه به این که آیه در صدد بیان مبانى اخلاقى این عمل بزرگ، است تفسیر مزبور بعید به نظر مى رسد.
8 ـ «نزغ» در آیه فوق، ممکن است همان معنى مصدرى داشته باشد و نیز ممکن است به معنى «اسم فاعل» باشد.


سوره فصلت/ آیه 33- 36 1 ـ برنامه چهار مرحله اى داعیان الى اللّه
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma