تفسیر:

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 20
سوره فصلت/ آیه 19- 231 ـ حسن ظن و سوء ظن به خدا



در آیات پیشین، سخن از مجازات دنیوى کفار مغرور و ظالمان مجرم بود، اما در آیات مورد بحث، از عذاب آخرت آنها سخن مى گوید، و دردها و مصائب دشمنان خدا را در مراحل مختلف قیامت، طى چندین آیه تکان دهنده بر مى شمرد.
نخست مى فرماید: «به خاطر بیاورید آن روز را که دشمنان خدا را جمع کرده به سوى دوزخ مى برند» (وَ یَوْمَ یُحْشَرُ أَعْداءُ اللّهِ إِلَى النّارِ).
و براى این که صفوف آنها به هم پیوسته باشد «صفوف پیشین را نگه مى دارند تا صف هاى بعد به آنها ملحق شوند» و آنها را دسته جمعى روانه دوزخ مى کنند (فَهُمْ یُوزَعُونَ).(1)

* * *

«زمانى که به آن مى رسند گوش آنها و چشم ها و پوست هاى تنشان به اعمال آنها گواهى مى دهد»! (حَتّى إِذا ما جاؤُها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ).(2)
چه شاهدان عجیبى؟ که عضو پیکر خود انسانند، و شهادتشان به هیچ وجه  قابل انکار نیست، چرا که در همه صحنه ها حاضر و ناظر بوده، و به فرمان الهى به سخن آمده اند!
آیا شهادت اعضاء از این طریق است که: خدا درک و شعور و قدرت سخن در آنها مى آفریند؟
یا همانند درختى است که خدا در میان آن براى موسى ایجاد صوت کرد؟
و یا آثار گناهان که در طول عمر در آنها نقش بسته، در آنجا که «یَوْمُ الْبُرُوز» و روز آشکار شدن اسرار نهانى است برملا مى شود؟ در تعبیرات معمولى نیز گاهى از این گونه آثار، تعبیر به نطق یا اخبار مى شود، و مى گوئیم «رنگ رخساره خبر مى دهد از سرّ درون»!
همه این تفسیرها قابل قبول است، و در لابلاى سخنان مفسران کم و بیش آمده.
البته هیچ مانعى ندارد که خداوند، درک و شعورى در آنها ایجاد کند و از روى علم و آگاهى در آن محضر بزرگ، شهادت دهند، شاید ظاهر آیات در بدو نظر نیز همین باشد، در مورد «تسبیح» و «حمد» و «سجده» ذرات جهان در پیشگاه خدا نیز جمعى را عقیده همین است.
ولى معنى اخیر، نیز چندان بعید به نظر نمى رسد; چرا که مى دانیم هیچ موجودى در این عالم از بین نمى رود، و آثار گفتار و اعمال ما در اعضاء و جوارح ما باقى مى ماند، و اتفاقاً این «شهادت تکوینى» گویاترین شهادتِ غیر قابل انکار است، همان گونه که زردى و رنگ پریدگى، گواهى غیر قابل انکارى بر ترس، و سرخى صورت، گواهى بر خشم، یا شرم مى دهد، و اطلاق نطق، بر این معنى کاملاً قابل قبول است.
اما احتمال دوم که، خداوند در آنها نطقى بیافریند بى آن که درکى داشته باشند و یا اثر تکوینى را نشان دهند، بعید به نظر مى رسد، چون در این صورت، نه مصداق گواهى تشریعى است، و نه گواهى تکوینى، نه عقل و شعورى در آن است و نه اثر طبیعى عمل، و در محضر دادگاه بزرگ الهى ارزش شهادت را نخواهد داشت.
قابل توجه این که، جمله «حَتّى إِذا ما جاؤُها»، نشان مى دهد شهادت و گواهى اعضاى پیکر انسان در دادگاه دوزخ است، آیا مفهوم این سخن این است که در دوزخ چنین گواهى صورت مى گیرد، در حالى که دوزخ پایان کار است؟ و یا این که دادگاه آنها در کنار جهنم بر پا مى شود؟ احتمال دوم، نزدیک تر به نظر مى رسد.
از سوى دیگر: منظور از «جُلُود» (پوستها)، (به صیغه جمع) چیست؟ ظاهر این است که منظور، پوست هاى قسمت هاى مختلف تن است، پوست دست و پا و صورت و غیر آن، و اگر در بعضى از روایات، تفسیر به «فروج» شده است، در حقیقت از قبیل بیان مصداق است، نه منحصر بودن مفهوم «جلود» در آن.
از سوى سوم، این سؤال مطرح مى شود که; چرا از میان اعضاى بدن تنها چشم و گوش و پوست ها گواهان آن دادگاهند؟ آیا گواهان منحصر به اینهاست؟ یا اعضاء دیگر نیز گواهى مى دهند؟
آنچه از آیات دیگر قرآن استفاده مى شود، این است که: علاوه بر اینها گواهان دیگرى نیز از اعضاى بدن وجود دارد، در آیه 65 سوره «یس» مى خوانیم: وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیْهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ: «دست هاى آنها با ما سخن مى گویند، و پاهاى آنها به اعمالشان گواهى مى دهند».
در آیه 24 سوره «نور» سخن از شهادت «زبان» و «دست و پا» به میان آمده: «یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیْهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ».  بنابراین به نظر مى رسد: اعضاى دیگر نیز هر کدام به نوبه خود گواهى دهند، اما چون بیشترین اعمال انسان، به کمک چشم و گوش انجام مى گیرد و پوست هاى تن، نخستین اعضائى هستند که با اعمال تماس دارند، گواهان صف مقدمند.

* * *

به هر حال آن روز، روز رسوائى بزرگ است، روزى است که تمام وجود انسان به سخن در مى آید، تمامى اسرار او را فاش مى کنند، که تمام گنهکاران را در وحشت عمیقى فرو مى برد، اینجاست که: «رو به پوست هاى تن خود کرده، فریاد مى زنند: چرا شما بر ضد ما گواهى دادید»؟! (وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا).
ما که سالیان دراز شما را نوازش دادیم، از سرما و گرما حفظ کردیم، شستشو و نظافت و پذیرائى نمودیم، شما چرا این چنین؟!
«آنها در پاسخ مى گویند: همان خدائى که هر موجودى را به نطق در آورده، ما را به سخن در آورده است» (قالُوا أَنْطَقَنَا اللّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَىْء).
خداوند مأموریت افشاگرى را در این روز و این دادگاه بزرگ، بر عهده ما گذارده، و ما چاره اى جز اطاعت فرمان او نداریم، آرى همان کس که قدرت نطق را در موجودات ناطق دیگر آفریده، در ما نیز این توانائى را قرار داده است.(3)
جالب این که، آنها تنها از پوست تنشان این سؤال را مى کنند نه از سایر  گواهان، مانند چشم و گوش.
ممکن است به خاطر این باشد که، گواهى پوست از همه عجیب تر و شگفت انگیزتر، و از همه گسترده تر و وسیع تر است، همان پوستى که خود باید قبل از همه اعضاء، طعم عذاب الهى را بچشد به چنین گواهى برمى خیزد، و این راستى حیرت آور است.
سپس ادامه مى دهند: «او کسى است که شما را در آغاز آفرید، و بازگشت همه شما نیز به سوى او است» (وَ هُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّة وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).

* * *

و باز مى افزایند: «شما اگر گناهانتان را مخفى مى کردید نه از این جهت بود که از شهادت گوش و چشم ها و پوست هایتان بر ضد خودتان، بیم داشتید، شما اصلاً باور نمى کردید روزى اینها به سخن در آیند و بر ضد شما گواهى دهند» (وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَ لاأَبْصارُکُمْ وَ لاجُلُودُکُمْ).
«بلکه مخفى کارى شما به خاطر این بود که گمان مى کردید خداوند بسیارى از اعمالى را که انجام مى دهید نمى داند» (وَ لکِنْ ظَنَنْتُمْ أَنَّ اللّهَ لایَعْلَمُ کَثِیراً مِمّا تَعْمَلُونَ).
غافل از این که هم خداوند در همه جا شاهد و ناظر بر اعمال شماست، و از اسرار درون و برون شما آگاه است، و هم مأموران مراقبت او همه جا با شما هستند، آیا هرگز مى توانید پنهان از چشم و گوش، و حتى پوست تنتان عملى انجام دهید؟!
آرى شما چنان در قبضه قدرت او و مراقبان مخفى و آشکارش قرار دارید که حتى ابزارهاى گناه شما، گواهانى هستند بر ضد شما!
جمعى از مفسران شأن نزولى براى این آیه نقل کرده اند که: «سه نفر از کفار  «قریش» و طایفه «بنى ثقیف» که افکارى کوتاه و شکمى بزرگ داشتند در کنار خانه کعبه اجتماع کرده بودند، یکى از آنها به دیگران گفت: آیا شما فکر مى کنید خداوند سخنان ما را مى شنود؟!
دیگرى افزود: آهسته! اگر بلند بگوئیم مى شنود و اگر آهسته تکلّم کنیم نمى شود.
دیگرى اضافه کرد: من فکر مى کنم اگر صداى بلند را بشنود، حتماً صداى آهسته را هم مى شنود!
اینجا بود که آیه فوق نازل شد.(4)

* * *

به هر حال، در آیه بعد، مى افزاید: «این گمان بدى بود که درباره پروردگارتان داشتید، و همان موجب هلاکت شما گردید، و سرانجام از زیانکاران شدید» (وَ ذلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنْتُمْ بِرَبِّکُمْ أَرْداکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ مِنَ الْخاسِرِینَ).(5)-(6)
آیا این گفتگوها سخن خداوند است، یعنى گفتگوى اعضا و جوارح، تا جمله «أَنْطَقَنَا اللّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَىْء» تمام مى شود، سپس سخن خداوند در زمینه انحراف و بدبختى و گمان هاى زشت آنها آغاز مى گردد؟
یا این که اینها ادامه سخنان پوست هاى اعضاى تن انسان است.
 معنى دوم، مناسب تر به نظر مى رسد، و تعبیرات آیه با آن سازگارتر است، هر چند اعضاى تن نیز این سخنان را به فرمان خدا و تعلیم او مى گویند و نتیجه همه تقریباً یک چیز است.

* * *


1 ـ «یُوزَعُونَ» از ماده «وَزْعَ» (بر وزن وضع» به معنى بازداشتن است، این تعبیر هر گاه در مورد لشکر یا صفوف دیگر به کار مى رود مفهومش این است که اول آنها را نگاه دارند تا آخرین نفرات به آنها ملحق شوند.
2 ـ «ما» در جمله «إِذا ما جاؤُها» زائده است، و براى تأکید مى آید.
3 ـ این تفسیر در صورتى است که این آیه را چنین معنى کنیم: «أَنْطَقَنَا اللّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْء ناطِق» ولى این احتمال نیز وجود دارد که «أَنْطَقَ کُلَّ شَیْء» به معنى مطلق باشد، یعنى خداوندى که همه موجودات را بدون استثناء به نطق درآورده، و امروز همه اسرار را بازگو مى کنند، ما را نیز به نطق درآورده است. شما از سخن گفتن ما تعجب نکنید، تمام موجودات عالم امروز سخن مى گویند!
4 ـ این حدیث را بسیارى از مفسران با تفاوتى در عبارات نقل کرده اند از جمله قرطبى، تفسیر مجمع البیان، فخر رازى، روح البیان، و مراغى، همچنین در صحیح بخارى و مسلم و ترمذى نیز آمده است، و آنچه در بالا نقل کردیم ترجمه عبارتى بود که در تفسیر قرطبى آمده است (جلد هشتم، صفحه 5795).
5 ـ «ذلِکُمْ» مبتداء «وَ ظَنُّکُمْ» خبر آن است، بعضى نیز احتمال داده اند که «ظَنُّکُمْ» بدل است «وَ أَرْداکُمْ» خبر «ذلِکُمْ».
6 ـ «أَرْداکُمْ» از ماده «رَدْى» بر وزن (رأى) به معنى هلاکت است.
سوره فصلت/ آیه 19- 231 ـ حسن ظن و سوء ظن به خدا
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma