باز هم عظمت قرآن

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 20
سوره فصلت/ آیه 1- 5 تفسیر:



در روایات اسلامى آمده است که، رسول خدا(صلى الله علیه وآله) پیوسته بت هاى مشرکان را مذمت مى کرد، و قرآن را بر آنها مى خواند، تا به راه توحید بازگردند، اما آنها مى گفتند: این «شعر» محمّد(صلى الله علیه وآله) است، و بعضى مى گفتند: این «کهانت» است (کهانت، غیب گوئى هائى بود که گروهى به ادعاى ارتباط با جنّیان داشتند) و بعضى مى گفتند: اینها خطبه هاى زیبائى است که او مى خواند (و نامش را «قرآن» گذاشته است).
روزى «ابو جهل» به «ولید بن مغیره» که از رجال معروف آنها بود، و عرب در اختلافات خود و در مشکلات، از او داورى و نظرخواهى مى کرد، گفت: اى «ابا عبد شمس» (ابا عبد شمس کنیه «ولید» بود)! اینهائى که محمّد(صلى الله علیه وآله)مى گوید: چیست؟ سحر است؟ یا کهانت است؟ یا خطبه؟
گفت: بگذارید، سخنانش را بشنوم، نزد پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمد در حالى که در «حجر اسماعیل» نشسته بود، گفت: «اى محمّد! چیزى از اشعارت را براى من بخوان»! فرمود: «شعر نیست، بلکه کلام خدا است که پیامبران و رسولانش را با آن مى فرستاده».
گفت: «هر چه هست بخوان»!
رسول خدا(صلى الله علیه وآله) قرائت سوره «حم سجده» را آغاز کرد، هنگامى که «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیْمِ» را شنید مسخره کرد گفت: «مردى در «یمامه» داریم نامش «رحمن» است، مثل این که او را مى خوانى»!
فرمود: «نه، خدا را مى خوانم که «رحمن» و «رحیم» است».
سپس ادامه داد، هنگامى که به آیه «فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنْذَرْتُکُمْ صاعِقَةً مِثْلَ  صاعِقَةِ عاد وَ ثَمُودَ»(1)«ولید» از شنیدن آن لرزید، و مو بر تنش راست شد، از جا برخاست و به سوى خانه خود رفت و به سراغ «قریش» نیامد!
«قریش» گفتند: اى «ابو جهل»! مثل این که «ولید بن مغیره»، متمایل به دین «محمّد»(صلى الله علیه وآله) شده است، آیا نمى بینى به سراغ ما نیامد، و سخنان او را پذیرفت، و به منزلش رفت؟ به همین جهت «قریش» سخت غمگین شدند.
روز دیگر «ابو جهل» به سراغ او آمده گفت: «اى عمو! (ولید عموى ابو جهل بود) ما را سر به زیر و رسوا کردى»!
«ولید» گفت: «مگر چه شده، فرزند برادر»؟!
گفت: «تو دلباخته آئین محمّد شدى»؟
«ولید» گفت: «من به هیچ وجه دلبستگى پیدا نکردم، و من بر همان دین قبیله و نیاکانم هستم، ولى من سخن سخت و پیچیده اى از او شنیدم که از شنیدنش مو بر تن انسان راست مى شود»!
«ابو جهل» گفت: «شعر» است؟
گفت: ابداً، شعر نیست.
گفت: خطبه هاى موزون است؟
گفت: نه، خطبه کلامى است به هم پیوسته و یکنواخت، و این سخنانى است متفاوت که هم وزن یکدیگر نمى باشد، اما درخشندگى خاصى دارد!
گفت: «کهانت» است؟!
گفت: نه.
گفت: پس چیست؟
گفت: بگذار در آن بیندیشم!
روز بعد گفتند: اى «ولید»! فکرت به کجا رسید؟
گفت: بگوئید «سحر» است چون دل ها را مى گیرد و با خود مى برد!!
اینجا بود که قسمتى از آیات سوره «مدّثر» (آیات 11ـ30) درباره او نازل شد.(2)
این روایت به خوبى نشان مى دهد که تا چه حد، آیات این سوره پرجاذبه و تکان دهنده است، تا آنجا که در اندیشمند متعصب عرب، چنین عکس العملى را به جا مى گذارد.

* * *

1 ـ آیه 13 همین سوره.
2 ـ «بحار الانوار»، جلد 7، صفحه 211 ـاین حدیث با مختصر تفاوتى در کتب دیگر از جمله تفسیر «قرطبى» در آغاز همین سوره (جلد 8،صفحه 5782) نیز آمده است.
سوره فصلت/ آیه 1- 5 تفسیر:
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma