«نابینا» و «بینا» یکسان نیست، همچنین «کافر» و «مؤمن»

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 20
سوره مؤمن/ آیه 56- 59 یهودیان مغرور!


در آیات گذشته، خداوند پیامبر(صلى الله علیه وآله) را به صبر و شکیبائى در مقابل مخالفان، و نغمه هاى ناموزون و توطئه هاى شوم آنها، دعوت مى کرد، و آیات مورد بحث، انگیزه مجادله و ستیزه جوئى هاى آنان را در مقابل حق، شرح مى دهد.
در نخستین آیه مى گوید: «کسانى که بدون منطق و دلیلى که از سوى خدا براى آنها آمده باشد، در آیات الهى مجادله مى کنند، و در سینه هاشان جز تکبّر نیست» (إِنَّ الَّذِینَ یُجادِلُونَ فِى آیاتِ اللّهِ بِغَیْرِ سُلْطان أَتاهُمْ إِنْ فِی صُدُورِهِمْ إِلاّ کِبْرٌ).
«مجادله» ـ چنان که قبلاً هم اشاره کرده ایم ـ به معنى «مخاصمه و ستیزه جوئى در سخن و جر و بحثهاى بى منطق» است. هر چند گاهى در معنى وسیع، اعم از گفتگوى باطل و حق، نیز به کار مى رود، و تعبیر «بِغَیْرِ سُلْطان أَتاهُمْ» تأکیدى است، بر آنچه معمولاً از معنى «مجادله»، استفاده مى شود، چرا که «سلطان» به معنى دلیل و برهانى است که مایه سلطه انسان، بر طرف مقابل مى شود.
و تعبیر «أَتاهُمْ»، اشاره به دلائلى است که از طریق وحى، از سوى خدا نازل مى گردد، و چون وحى مطمئن ترین طریق، براى اثبات حقائق است در اینجا روى آن تکیه شده است.
منظور از «آیاتِ اللّهِ» که آنها در مورد آن مجادله مى کردند، «معجزات و آیات قرآن»، و بحثهاى مربوط به مبداء و معاد است که گاه آن را «سحر»  مى خواندند، گاه «نشانه جنون» و گاه «اساطیر الاولین» و افسانه هاى پیشینیان!
و به این ترتیب، آیه گواه زنده اى بر این حقیقت است که، سرچشمه اصلى مجادله، کبر و غرور و خودمحورى است، چرا که افراد متکبر و خود محور، به خاطر علاقه شدید به خویشتن، به دیگران اعتنا ندارند، افکار خود را حق، و نظرات دیگران را هر چه باشد، باطل مى پندارند، لذا روى سخنان باطل خود، ایستادگى به خرج مى دهند.
تعبیر به «إِلّا و إِنّ» اشاره به این است که عاملِ منحصر، در این گونه موارد، همان کبر و خود برتربینى است و الا چگونه ممکن است انسان، بدون دلیل و مدرک، این همه بر گفتار خود ایستادگى به خرج دهد.
«صدور» (سینه ها) در این جا، اشاره به «قلبها» است و منظور از قلب، روح و جان است که در آیات قرآن کراراً به این معنى آمده است.
بعضى از مفسران «کبر» را در آیه فوق، به معنى «حسد» تفسیر کرده اند، و عامل مجادله آنها را حسادتشان نسبت به پیامبر(صلى الله علیه وآله) و مقام معنوى و ظاهرى او مى دانند، در حالى که «کبر» در لغت، به این معنى نیست، ولى ممکن است ملازم آن باشد، چرا که افراد متکبر و خود محور، معمولاً حسود نیز هستند، همه مواهب را براى خود مى خواهند، و از این که دیگران از آن بهره گیرند ناراحت مى شوند.
سپس، مى افزاید: «آنها هرگز به منظور خود نخواهند رسید» (ما هُمْ بِبالِغِیْهِ). هدف آنان این است که، خود را بزرگ ببینند، فخر بفروشند و بر جامعه حکومت کنند، اما جز ذلت و زیردست بودن، بهره اى نخواهند گرفت، نه به هدفى که از کبر و غرور دارند، مى رسند، و نه به هدفى که براى مجادله هاى باطل و بى اساس  دارند، که حق را ابطال کنند و باطل را بر کرسى بنشانند.(1)
در پایان آیه، به پیامبر(صلى الله علیه وآله) دستور مى دهد که از شرّ این گونه افراد مغرور و خودخواه و بى منطق، به خدا پناه ببرد، مى فرماید: «اکنون که چنین است به خدا پناه ببر، که او شنوا و بینا است» (فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ).
هم سخنان بى اساس آنها را مى شنود، و هم توطئه ها و اعمال زشتشان را مى بیند.
نه تنها پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)، که همه رهروان راه حق، باید در طوفانهاى حوادث و در برابر ستیزه جویان بى منطق، خود را به خدا بسپارند.
لذا «یوسف»(علیه السلام)، پیامبر بزرگ خدا، هنگامى که در برابر طوفان سخت هوس هاى «زلیخا» قرار مى گیرد، مى گوید: مَعاذَ اللّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْواىَ: «به خدا پناه مى برم، عزیز مصر صاحب نعمت من است، مقام مرا گرامى داشته، چگونه ممکن است به او خیانت کنم»؟
و در آیات گذشته همین سوره نیز از زبان موسى، خواندیم: إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ مِنْ کُلِّ مُتَکَبِّرً لایُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسابِ: «من به پروردگارم و پروردگار شما، پناه مى برم از هر متکبرى که به روز حساب ایمان نمى آورد».(2)

* * *

و از آنجا که یکى از موارد مهم «مجادله» کفار، در برابر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)مسأله معاد و زنده شدن انسان ها، بعد از مرگ بود، در آیه بعد با یک بیان روشن، مسأله معاد را متذکر مى شود، مى فرماید: «آفرینش آسمان ها و زمین از آفرینش انسان ها مهم تر و بالاتر است، ولى اکثر مردم نمى دانند» (لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لایَعْلَمُونَ).
کسى که توانائى دارد این کرات عظیم و کهکشان هاى وسیع و گسترده را با آن همه عظمت بیافریند، و اداره و تدبیر کند، چگونه از احیاى مردگان عاجز و ناتوان خواهد بود؟ این جهل گروهى از مردم است که به آنها اجازه درک این حقایق را نمى دهد.
غالب مفسران، این آیه را پاسخى به «مجادله مشرکان» در مورد «معاد» دانسته اند(3)«کبر متکبران مغرور» که خود و افکار کوتاهشان را بزرگ، مى پنداشتند، در حالى که در مقایسه با عظمت عالم هستى، ذره ناچیزى بیش نبودند، این معنى از مفهوم آیات، چندان دور نیست ولى با توجه با آیات بعد، معنى اول مناسب تر به نظر مى رسد.
به هر حال، در این آیه، یکى دیگر از عوامل «مجادله» باطل را ذکر کرده، که آن «جهل» است، در حالى که در آیات قبل مسأله «کبر» مطرح شده بود، و این هر دو رابطه نزدیک با هم دارند، چرا که سرچشمه «کبر» «جهل و نادانى» و عدم شناخت قدر خود، یا مقدار علم و دانائى خویشتن است.

* * *

در آیه بعد، در یک مقایسه روشن وضع حال این متکبران جاهل را، در مقابل مؤمنان آگاه، روشن ساخته، مى گوید: «نابینا و بینا هرگز مساوى نیستند» (وَ ما یَسْتَوِى الْأَعْمى وَ الْبَصِیرُ).
«همچنین کسانى که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند، با بدکاران یکسان نخواهند بود» (وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ لاَالْمُسِیءُ).(4)
اما شما بر اثر خود خواهى و جهل «کمتر متذکر مى شوید» (قَلِیلاً ما تَتَذَکَّرُونَ).(5)
«نابینا»، همان آدم نادان و بى خبرى است که پرده هاى کبر و غرور، بر چشمانش افتاده، و اجازه درک حقایق را به او نمى دهد، و «بینا»، کسى است که در پرتو نور علم و استدلالات منطقى، حق را مشاهده مى کند، آیا این دو با هم برابرند؟!
این از نظر ایمان و اعتقاد، و اما از نظر عمل، چگونه «افراد مؤمن صالح العمل» با «آلودگان بدکار و مجرم»، یکسان خواهند بود؟ در حقیقت مقایسه اول از نظر شناخت و علم است، و مقایسه دوم از نظر بازتاب آن در اعمال آنها است.
آرى، «بینایان» هم کوچکى خود را مى بینند، و هم عظمت جهان اطراف خویش را، و به همین دلیل به موقعیت و قدر خویش واقفند، اما «نابینا»، نه موقعیت خود را در زمان و مکان مى داند، و نه جهان اطراف خویش را مى بیند، به همین جهت همیشه، در ارزیابى وجود خویشتن، خطا مى کند و گرفتار کبر و غرور مى گردد، و همین کبر و غرور، او را به زشت کارى وادار مى سازد.
این نکته، نیز ممکن است از دو جمله آیه فوق در ارتباط با یکدیگر، استفاده شود، که «ایمان و عمل صالح»، چشم دل را «بینا» مى کند، «کفر و اعمال زشت» آدمى را «نابینا» مى سازد و حسّ تشخیص حق از باطل را از او مى گیرد.

* * *

در آخرین آیه مورد بحث، با قاطعیت و صراحت، خبر از وقوع قیامت مى دهد مى گوید: «ساعت (روز قیامت) به طور مسلم، خواهد آمد، و شک و تردیدى در آن نیست، ولى اکثر مردم ایمان نمى آورند» (إِنَّ السّاعَةَ لَآتِیَةٌ لارَیْبَ فِیها وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لایُؤْمِنُونَ).
کلمه «إِنَّ» و «لام» در «لَآتِیَةٌ» و جمله «لارَیْبَ فِیها» همه، تأکیدهاى مکررى است بر محتواى این جمله، که قیام قیامت است، و از آنجا که در آیات قرآن دلائل بسیارى براى این رستاخیز بزرگ، اقامه شده، در پاره اى از موارد بدون ذکر دلیل، و به عنوان یک مسأله قطعى از آن بحث کرده و مى گذرد.
«ساعة» به گفته «راغب» در «مفردات» در اصل به معنى «جزئى از اجزاء زمان» است و از آنجا که وقوع قیامت، و حساب انسان ها در آن روز، به سرعت انجام مى گیرد، از آن تعبیر به «ساعة» شده است.
این تعبیر، دهها بار در قرآن مجید، به همین معنى به کار رفته، منتها گاه در مورد خود قیامت است، و گاه در پایان جهان و مقدمات رستاخیز، و چون هر دو با یکدیگر پیوند دارند، و هر دو به صورت ناگهانى رخ مى دهند، از هر دو تعبیر  به «ساعة» شده است.(6)
اما این که مى گوید: «اکثر مردم ایمان نمى آورند»، نه به خاطر آن است که مسأله قیام قیامت، مطلبى مخفى و مبهم است، بلکه یکى از علل عمده انکار قیامت، تمایل به آزادى در بهره گیرى بى قید و شرط از دنیا، و هر گونه هوسرانى و هوس بازى است، از این گذشته، آرزوهاى دور و دراز، مانع از آن مى شود که انسان به فکر قیامت باشد و نسبت به آن اظهار ایمان کند.

* * *


1 ـ در این که مرجع ضمیر «بالِغِیْهَ» چیست؟ مفسران دو احتمال داده اند: نخست این که، به «کبر» برگردد، چرا که جمله «ما هُمْ بِبالِغِیْهِ»، توصیفى است براى «کبر»، 2 و مفهوم جمله چنین مى شود که، آنها به مقتضى و هدف تکبرشان نمى رسند (در حقیقت «مضاف» در این جا حذف شده ـ «ما هُمْ بِبالِغِى مُقْتَضَى کِبْرِهِمْ»). دیگر این که، ضمیر به «جدال» بازگردد، که از جمله «یُجادِلُون» استفاده مى شود، یعنى آنها به هدف «جدال باطل» خود که ابطال حق است، نمى رسند اما در این صورت، جمله نمى تواند صفت «کبر» بوده باشد، و باید عطف بر جمله هاى قبل گردد، با حذف عاطف.
2 ـ مؤمن، آیه 27.
3 ـ مجمع البیان، تفسیر کبیر فخر رازى، تفسیر کشاف، تفسیر روح المعانى، تفسیر صافى و تفسیر روح البیان.
4 ـ طرز جمله بندى آیات، در بدو نظر ایجاد مى کند که، «لا» در جمله «وَ لاَ الْمُسِیءُ» ذکر نشود، ولى تأکید نفى از یکسو، و مقصود اصلى بودن این جمله از سوى دیگر، ایجاب کرده که، نفى تکرار شود، به خصوص این که طولانى بودن جمله، گاه سبب مى شود که انسان نفى را که در آغاز آن آمده فراموش کند.
5 ـ «ما» در جمله «قَلِیلاً ما تَتَذَکَّرُونَ» زائده است و براى تأکید مى باشد.
6ـ در مورد نامگذارى «قیامت» به «ساعة» بحث مشروح ترى در ذیل آیه 12 سوره «روم» (جلد 16،
سوره مؤمن/ آیه 56- 59 یهودیان مغرور!
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma