فرمان قطعى پروردگار!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 20
سوره مؤمن/ آیه 4- 6 1 ـ قدرت نمائى ظاهرى کافران!


بعد از ذکر نزول قرآن از سوى خداوند، و توصیف او به صفاتى که انگیزه خوف و رجاء است، سخن از گروهى به میان مى آورد که، در برابر این آیات الهى، به مجادله و پرخاشگرى، برمى خیزند، و سرنوشت این گروه را ضمن جمله هائى کوتاه و کوبنده، روشن مى سازد، مى فرماید:
«تنها کسانى در آیات الهى مجادله مى کنند، که از روى عناد و لجاج کافر شده اند» (ما یُجادِلُ فِی آیاتِ اللّهِ إِلاَّ الَّذِینَ کَفَرُوا).
درست است که این گروه، احیاناً نیرو و جمعیت و قدرتى دارند، ولى «مبادا رفت و آمدهاى آنها در شهرهاى مختلف، و قدرت نمائیهایشان، تو را بفریبد»! (فَلایَغْرُرْکَ تَقَلُّبُهُمْ فِى الْبِلادِ).
چند روزى کرّ و فرّ و هیاهوئى دارند، اما به زودى چون حبابهاى روى آب محو و نابود مى گردند، و یا همچون خاکسترى، در برابر تندباد، متلاشى مى شوند.
«یُجادِلُ» از ماده «جَدَل»، در اصل، به معنى «تابیدن طناب و محکم کردن آن است»، سپس، در مورد ساختمانها و زره، و مانند آن، به کار رفته و به همین جهت، به عمل کسانى که در مقابل هم مى ایستند و مناظره مى کنند و هر کدام مى خواهد پایه هاى سخن خود را محکم کرده، بر دیگرى غلبه نماید، «مجادله» گفته مى شود.
ولى، باید توجه داشت که: «مجادله» از نظر محتواى لغت عرب، همیشه مذموم نیست (هر چند در فارسى روزمره، به ما این معنى را مى بخشد) بلکه اگر در مسیر حق، و متکى به منطق، و براى تبیین واقعیت ها، و ارشاد افراد بى خبر بوده باشد، ممدوح است، و اگر متکى به دلائل واهى، و ناشى از تعصب و جهل و  غرور، و به منظور اغفال این و آن، صورت گیرد، مذموم است، و اتفاقاً در قرآن مجید، در هر دو مورد به کار رفته است.
در یک جا مى خوانیم: وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِىَ أَحْسَنُ: «با آنها به روشى که پسندیده تر است بحث و مجادله کن».
ولى، در موارد دیگرى، مانند آیه فوق و آیه بعد از آن، به معنى مجادله مذموم آمده است.
در زمینه «جدال و مجادله» بحثى داریم که، در نکات مى خوانید.
«تَقَلُّب» از ماده «قلب» به معنى «دگرگون کردن» است، و «تقلب» در این جا، به معنى «تصرف و سلطه» بر مناطق، و بلاد مختلف، و حکومت و سیطره بر آنها، و به معنى رفت و آمد در آنها مى باشد.
هدف آیه فوق این است که، به پیامبر(صلى الله علیه وآله) و مؤمنان آغاز اسلام، که غالباً از قشر محروم بودند، گوشزد کند، مبادا امکانات مالى، و قدرت سیاسى و اجتماعى کافران جبّار را، دلیلى بر حقانیت، و یا قدرت واقعى آنها بدانند، دنیا این گونه اشخاص را زیاد به خاطر دارد، و تاریخ نشان مى دهد که، تا چه اندازه در برابر مجازاتهاى الهى ضعیف و ناتوان بودند، همانند برگهاى پژمرده پائیزى، در برابر تندباد خزان.
همان گونه که امروز هم، کفار مستکبر و ظالم، براى اظهار وجود، یا مرعوب ساختن مستضعفان و محرومان جهان، دست به یک سلسله تلاش ها و تبلیغات و کنفراسها و دید و بازدیدهاى سیاسى و مانورهاى نظامى و عقد قراردادها و پیمانها، با هم مسلکانشان، مى زنند، تا جوّ مساعدى براى پیشبرد اهداف شوم خود، فراهم سازند، اما مؤمنان، باید بیدار باشند و فریب این صحنه سازى هاى کهنه را، نخورند، و هرگز مرعوب و مفتون نشوند.

* * *


لذا در آیه بعد، سرنوشت بعضى از اقوامِ گمراه و سرکش پیشین را، در عباراتى کوتاه و کوبنده، این گونه بیان مى کند: «پیش از آنها قوم نوح، و اقوامى که بعد از آنها آمدند، پیامبرشان را تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوح وَ الْأَحْزابُ مِنْ بَعْدِهِمْ).
منظور از «احزاب»، قوم عاد، ثمود، حزب فرعونیان و لوط و مانند آنها است که در آیه 12 و 13 سوره «ص» به عنوان «احزاب» به آنها اشاره شده، آنجا که مى گوید: کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَومُ نُوْح وَ عاد وَ فِرْعَوْنَ ذُو الْاَوْتادِ وَ ثَمُودُ وَ قَوْمُ لُوط وَ أَصْحابُ الْاَیْکَةِ اُولئِکَ اْلْاَحْزابُ: «آرى آنها احزابى بودند که دست به دست هم دادند، و به تکذیب پیامبرانِ الهى که دعوتشان با منافع نامشروع و هوا و هوس هاى آنها هماهنگ نبود، برخاستند».
سپس مى افزاید: به این مقدار نیز قناعت نکردند، بلکه: «هر امتى از آنان توطئه اى چیدند، که پیامبرشان را بگیرند و آزار دهند، و به زندان بیفکنند و یا به قتل برسانند» (وَ هَمَّتْ کُلُّ أُمَّة بِرَسُولِهِمْ لِیَأْخُذُوهُ).
باز به این هم اکتفا نکردند، «و براى محو و نابودى حق، به سخنان باطل دست زدند، و براى گمراه ساختنِ مردم، اصرار ورزیدند» (وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ).(1)
اما این امور، براى همیشه ادامه نیافت، و به موقع: «من آنها را گرفتم، و سخت مجازات کردم، ببین! عذاب الهى چگونه بود؟» (فَأَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ عِقابِ).
 ویرانه هاى شهرهاى آنها در مسیر مسافرتهاى شما، به چشم مى خورد، و سرنوشت شوم و عاقبت سیاه و تاریکشان، بر صفحات تاریخ و سینه هاى صاحبدلان، ثبت است، بنگرید و عبرت گیرید!
این کفار سرکش «مکّه» و مشرکان ظالم عرب، نیز سرانجامى بهتر از آنها نخواهند داشت، مگر این که به خود آیند و در کار خویش، تجدیدنظر کنند.
آیه فوق برنامه احزاب طغیانگر را در سه قسمت خلاصه مى کند: «تکذیب و انکار» و «توطئه براى نابود کردن مردان حق» و «تبلیغات مستمر براى گمراه ساختن توده هاى مردم».
مشرکان عرب نیز تمام این برنامه ها را در برابر پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)، تکرار کردند، بنابراین چه جاى تعجب، که قرآن آنها را به همان سرنوشت اقوام پیشین تهدید کند.

* * *


آخرین آیه مورد بحث، علاوه بر مجازات دنیوى، به مجازات آنها در سراى دیگر اشاره کرده مى گوید: «این گونه فرمان پروردگارت در مورد کسانى که کافر شدند، مسلم شده که آنها اهل آتشند» (وَ کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّهُمْ أَصْحابُ النّارِ).
ظاهر معنى آیه، وسیع و گسترده است و کافران لجوج را از همه اقوام شامل مى شود، و مخصوص کفار مکّه، - آنچنان که بعضى از مفسران پنداشته اند - نیست. بدیهى است، مسلم شدن فرمان پروردگار، درباره این قوم، به دنبال گناهان مستمر و اعمال خلافى است، که با اراده خود انجام دادند، و عجب این که، بعضى از مفسران - همانند «فخر رازى» - پنداشته اند: این آیه از دلائل وجود سرنوشت جبرى و الزامى براى اقوام مختلف و سلب اراده و اختیار از آنها است،  در حالى که اگر تعصب هاى فرقه اى اجازه مى داد، با کمى دقت در خود این آیات، مطلب بر آنها روشن مى شد که، این سرنوشت شوم را خداوند وقتى براى آنها مقرّر مى دارد، که راه هاى ظلم و جنایت را با پاى خود پیمودند.

* * *


1 ـ «لِیَدْحِضُوا» از ماده «ادحاض» به معنى «زایل کردن و ابطال» است.
سوره مؤمن/ آیه 4- 6 1 ـ قدرت نمائى ظاهرى کافران!
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma