اگر مشرک شوى اعمالت بر باد مى رود!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 19
سوره «زمر» / آیه 65 - 67 1 ـ مسأله «حبط اعمال»

این آیات، همچنان مسائل مربوط به «شرک و توحید» را که در آیات قبل از آن سخن بود، تعقیب مى کند.
در آیه نخست، با لحن قاطع، خطر شرک را بازگو کرده، مى فرماید: «به تو و به همه انبیاى پیشین وحى فرستاده شده است که: اگر مشرک شوى مسلماً اعمالت «حبط» و نابود مى گردد و از زیانکاران خواهى بود» (وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ).
به این ترتیب، شرک، دو پیامد خطرناک دارد، حتى در مورد پیامبران الهى ـ اگر به فرض محال مشرک شوند ـ
نخست، مسأله حبط اعمال است، و دوم، گرفتار خسران و زیان زندگى شدن.
اما «حبط اعمال» به معنى محو آثار و پاداش عمل، به خاطر شرک است; چرا که شرط قبولى اعمال، اعتقاد به «اصل توحید» است و بدون آن، هیچ عملى پذیرفته نیست.
شرک، آتش سوزانى است که شجره اعمال آدمى را مى سوزاند.
شرک، صاعقه اى است که تمام محصول زندگى او را به آتش مى کشد.
و شرک، همچون طوفانى است که اعمال آدمى را متلاشى مى سازد و با خود مى برد چنان که در آیه 18 سوره «ابراهیم» مى خوانیم: مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ کَرَماد اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْم عاصِف لا یَقْدِرُونَ مِمّا کَسَبُوا عَلى شَیْء ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ: «اعمال کسانى که به پروردگارشان کافر شدند همچون خاکسترى است در برابر تندباد در یک روز طوفانى، آنها توانائى ندارند کمترین چیزى از اعمالى را که انجام داده اند، به دست آورند، و این گمراهى دور و درازى است».
لذا در حدیثى از پیغمبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) آمده: اِنَّ اللّهَ تَعالى یُحاسِبُ کُلَّ خَلْق اِلاّ مَنْ أَشْرَکَ بِاللّهِ فَاِنَّهُ لایُحاسَبُ وَ یُؤْمَرُ بِهِ اِلَى النّارِ: «خداوند همه بندگان را محاسبه مى کند، مگر کسى که شرک به خدا آورده، که بدون حساب به آتش فرستاده مى شود».(1)
و اما زیانکار شدن آنها، به خاطر این است که بزرگترین سرمایه هاى خود را که عقل و خرد و عمر گرانبها است در این بازار بزرگ تجارت دنیا از دست داده و «جز حسرت و اندوه متاعى نخریدند»!
در اینجا این سؤال مطرح مى شود که: مگر امکان دارد، انبیاى بزرگ الهى راه شرک پیش گیرند که آیه فوق با این لحن، با آنها برخورد مى کند؟
پاسخ این سؤال روشن است: انبیا هرگز مشرک نخواهند شد، هر چند قدرت و اختیار بر این کار را دارند، و معصوم بودن، به معنى سلب قدرت و اختیار نیست، بلکه بالا بودن سطح معرفت آنها، و ارتباط مستقیم و مستمرشان با مبدأ وحى، مانع از این است که آنها، حتى در یک لحظه فکر شرک به خود راه دهند، آیا طبیب هوشمند و حاذقى که از تأثیر یک ماده سَمّى بسیار خطرناک و کشنده به خوبى آگاه است، هرگز ممکن است در حال اعتدال فکر، خود را به آن آلوده سازد؟
هدف این است: اهمیت خطر شرک به همگان گوشزد شود، تا مردم بدانند وقتى خداوند با پیامبران بزرگش این چنین سخن مى گوید، تکلیف دیگران روشن است.
و به تعبیر دیگر: این از قبیل ضرب المثل معروف عرب است: اِیّاکَ أَعْنِی وَ اسْمَعِی یا جارَة: «منظورم توئى، ولى اى همسایه تو بشنو»! (اشاره به این که: ظاهراً خطاب به همسایه مى کند، ولى منظور، نزدیکان خودش مى باشد).
همین معنى، در حدیثى از امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) به هنگامى که مأمون سؤال از آیاتى کرد، نقل شده، که امام فرمود: «منظور از این گونه آیات امت است، هر چند مخاطب رسول خدا مى باشد».(2)

* * *

در آیه بعد، باز براى تأکید بیشتر مى افزاید: «بلکه تنها خداوند را عبادت کن، و از شکرگزاران باش» (بَلِ اللّهَ فَاعْبُدْ وَ کُنْ مِنَ الشّاکِرِینَ).(3)
مقدم داشتن «اللّه» براى «حصر» است، یعنى معبود تو باید منحصراً ذات پاک «اللّه» باشد، و به دنبال آن، دستور به شکرگزارى مى دهد، چرا که شکر در برابر نعمت هائى که انسان در آن غوطهور است همیشه نردبانى است براى «معرفة اللّه» و نفى هر گونه شرک، شکر در برابر نعمت، فطرى هر انسانى است و براى شکرگزارى، قبل از هر چیز، باید شخص منعم را شناخت، و اینجاست که خط شکر، به خط توحید، منتهى مى شود، و بت ها که مبدأ هیچ نعمتى نیستند کنار مى روند.

* * *

در آخرین آیه مورد بحث، به بیان دیگرى براى «نفى شرک» پرداخته، ریشه اصلى انحراف آنها را ذکر کرده مى گوید: «آنها خدا را آن گونه که شایسته است نشناختند» و به همین دلیل نام مقدس او را تا آنجا تنزل دادند که همردیف بتها قرار دادند (وَ ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ).
آرى، سرچشمه شرک، عدم معرفت صحیح درباره خداوند است، کسى که بداند:
اولاً ـ او وجودى است بى پایان و نامحدود از هر نظر.
ثانیاً ـ آفرینش همه موجودات از ناحیه او است و حتى در بقاى خود هر لحظه به فیض وجود او نیازمندند.
ثالثاً ـ تدبیر عالم هستى و گشودن گره تمام مشکلات، و همه ارزاق به دست با قدرت او است، و حتى اگر شفاعتى هم انجام گیرد، به اذن و فرمان او خواهد بود، معنى ندارد رو به سوى دیگرى آرد.
اصلاً چنین وجودى با این صفات، دوگانگى براى او محال است; زیرا دو وجود نامحدود، از جمیع جهات عقلاً غیر ممکن است (دقت کنید).
سپس، براى بیان عظمت و قدرت او از دو تعبیر کنائى زیبا، استفاده کرده مى گوید: «تمام زمین در روز قیامت در قبضه او قرار دارد، و آسمان ها پیچیده در دست راست او است» (وَ الْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِیّاتٌ بِیَمِینِهِ).
«قَبْضَة» به معنى چیزى است که در مشت مى گیرند، و معمولاً کنایه از قدرت مطلقه و سلطه کامل بر چیزى است، همان گونه که در تعبیرات روزمره مى گوئیم: فلان شهر در دست من است و یا فلان ملک در قبضه و مشت من، مى باشد.
«مَطْوِیّات» از ماده «طى» به معنى «به هم پیچیدن» است که گاه، کنایه از گذشتن عمر، یا عبور از چیزى نیز مى باشد.
تعبیر فوق، در مورد آسمان ها به صورت واضح ترى در آیه 104 سوره «انبیاء» آمده است: یَوْمَ نَطْوِى السَّماءَ کَطَىِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ: «در آن روز آسمان ها را همچون طومارى درهم مى پیچیم».
کسى که طومارى را درهم پیچیده و در دست راست گرفته، کامل ترین تسلط را بر آن دارد، مخصوصاً انتخاب «یمین» (دست راست) به خاطر آن است که غالب اشخاص، کارهاى مهم را با دست راست انجام مى دهند، و قوت و قدرت بیشترى در آن احساس مى کنند.
کوتاه سخن این که: همه این تشبیهات و تعبیرات، کنایه از سلطه مطلقه پروردگار، بر عالم هستى در جهان دیگر است، تا همگان بدانند در عالم قیامت نیز کلید نجات و حل مشکلات، در کف قدرت خداوند است، تا به بهانه شفاعت و مانند آن، به سراغ بت ها و معبودهاى دیگر نروند.
مگر در این دنیا زمین و آسمان به همین صورت در قبضه قدرت او نیست؟ چرا سخن از آخرت مى گوید؟
پاسخ این است که: در آن روز، قدرت خداوند از هر زمان آشکارتر است، و به مرحله ظهور و بروز نهائى مى رسد، همگى به روشنى درمى یابند که همه چیز از آن او، و در اختیار او است.
به علاوه، ممکن است، بعضى، به بهانه نجات در قیامت، به سراغ غیر خدا بروند همان گونه که مسیحیان براى مسأله پرستش «عیسى مسیح»(علیه السلام) موضوع «نجات» را پیش مى کشند، بنابراین مناسب این است که از قدرت خداوند در قیامت، سخن گفته شود.
از آنچه گفتیم، به خوبى روشن شد: این تعبیرات، همگى جنبه کنائى دارد و به خاطر کوتاهى الفاظ ما در زندگى روزمره، ناچاریم آن معانى بلند را در قالب این الفاظ کوچک بریزیم، و جاى این نیست که کسى از اینها احتمال تجسم پروردگار بدهد، مگر این که، بسیار ساده لوح و کوته بین و کوته فکر باشد، چه مى توان کرد؟ الفاظى که درخور بیان مقام عظمت پروردگار باشد، در اختیار نداریم، باید از همین الفاظ با استفاده از معانى کنائى که دامنه وسیع و گسترده اى دارند، استفاده کنیم.
به هر حال، بعد از بیانات فوق در آخر آیه، در یک نتیجه گیرى فشرده و گویا، مى فرماید: «منزه و پاک، و بلند مقام است از شریک هائى که براى او درست مى کنند» (سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمّا یُشْرِکُونَ).
اگر انسان ها با مقیاس هاى کوچک اندیشه هاى خود درباره ذات پاک او، قضاوت نمى کردند، هرگز به بیراهه هاى شرک و بت پرستى نمى افتادند.

* * *

 


1 ـ «نور الثقلین»، جلد 4، صفحه 497.
2 ـ «نور الثقلین»، جلد 4، صفحه 497.
3 ـ «فا» در «فَاعْبُد» ممکن است زائده باشد که در این گونه موارد براى تأکید است.
بعضى نیز گفته اند: جمله، جزاى شرط محذوفى است، و در تقدیر چنین است: اِنْ کُنْتَ عابِداً فَاعْبُدِ اللّهَ، سپس شرط حذف شده، و مفعول به جاى آن مقدم داشته شده است.
سوره «زمر» / آیه 65 - 67 1 ـ مسأله «حبط اعمال»
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma