خداوند آفریدگار و حافظ همه چیز است

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 19
سوره «زمر» / آیه 60 - 64سوره «زمر» / آیه 65 - 67


از آنجا که در آیات گذشته، سخن از مشرکان دروغ پرداز و مستکبرى بود که در روز قیامت از کرده خود پشیمان مى شوند، و تقاضاى بازگشت به این جهان مى کنند، تقاضائى بى حاصل و غیر قابل قبول، در آیات مورد بحث، در ادامه همین سخن مى گوید: «در روز قیامت کسانى را که دروغ بر خدا بستند مى بینى که صورتهایشان سیاه است»! (وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ تَرَى الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَى اللّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ).
و مى افزاید: «آیا در جهنم جایگاهى براى مستکبران نیست»؟! (أَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوىً لِلْمُتَکَبِّرِینَ).
گر چه مفهوم «کَذَبُوا عَلَى اللّهِ» (دروغ بر خدا بستند) وسیع و گسترده است، ولى در مورد آیه، بیشتر نظر روى نسبت دادن شریک به خدا و ادعاى وجود فرزند براى او، از فرشتگان یا حضرت مسیح(علیه السلام) و مانند آن است.
همچنین واژه «متکبر» هر چند به تمام کسانى که خود بزرگ بین هستند اطلاق مى گردد. ولى در اینجا بیشتر، منظور کسانى است که در برابر دعوت انبیاء به آئین حق، استکبار جستند، و از پذیرش دعوت آنها سر باز زدند.
روسیاهى دروغگویان در قیامت نشانه ذلت و خوارى و رسوائى آنها است و چنان که مى دانیم، عرصه قیامت، عرصه بروز اسرار نهان و تجسم اعمال و افکار انسان است، آنها که در این دنیا قلب هائى سیاه و تاریک داشتند، و اعمالشان نیز همچون افکارشان تیره و تار بود، در آنجا این حال درونى آنها به برون منتقل مى شود، و چهره هایشان تاریک و سیاه خواهد بود.
و به تعبیر دیگر: در قیامت ظاهر و باطن یکى مى شود، و صورت ها به رنگ دل ها درمى آید، آنها که قلبى تاریک دارند، صورتى تاریک خواهند داشت، و آنها که قلبهایشان نورانى است، صورتهایشان نیز چنین است.
چنان که در آیات 106 و 107 سوره «آل عمران» مى خوانیم: یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمانِکُمْ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ * وَ أَمَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِی رَحْمَةِ اللّهِ هُمْ فِیها خالِدُونَ: «در آن روز صورت هائى سفید و صورتهائى سیاه مى گردد، آنها که صورتهایشان سیاه شده (به آنان گفته مى شود:) آیا بعد از ایمان کافر شدید؟ اکنون بچشید عذاب را به خاطر کفرتان * و آنها که چهره هایشان سفید و نورانى است در رحمت خدا جاودانه خواهند ماند».
جالب توجه این که: از پاره اى از روایات که از منابع اهل بیت(علیهم السلام) نقل شده، استفاده مى شود: دروغ بستن بر خداوند، که مایه روسیاهى در قیامت است معنى گسترده اى دارد که ادعاى امت و رهبرى به ناحق را، نیز شامل مى شود، چنان که «صدوق» در کتاب «اعتقادات» از امام صادق(علیه السلام) نقل مى کند، هنگامى که از تفسیر این آیه، از آن حضرت سؤال کردند فرمود: مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ إِمَامٌ وَ لَیْسَ بِإِمَام قِیْلَ وَ إِنْ کَانَ عَلَوِیّاً فَاطِمِیّاً؟ قَالَ وَ إِنْ کَانَ عَلَوِیّاً فَاطِمِیّاً: «منظور کسى است که خود را امام پندارد در حالى که امام نباشد گفتند: هر چند از نسل على(علیه السلام)و اولاد فاطمه(علیها السلام) باشد؟ فرمود: هر چند از نسل على(علیه السلام) و اولاد فاطمه(علیها السلام)باشد».(1)
این در حقیقت، بیان یک مصداق روشن است، چرا که ادعاى امامت و رهبرى الهى، اگر واقعیت نداشته باشد، از واضح ترین مصداق هاى دروغ بر خدا است.
همچنین کسانى که به پیامبر(صلى الله علیه وآله) یا امام بر حق، نسبت دروغ دهند، آن نیز در واقع دروغ بر خدا است، چرا که آنها از خود چیزى نمى گویند.
لذا در حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: مَنْ حَدَّثَ عَنّا بِحَدِیْث فَنَحْنُ سائِلُوهُ عَنْهُ یَوْماً فَاِنْ صَدَقَ عَلَیْنا فَاِنَّما یَصْدُقُ عَلَى اللّهِ وَ عَلى رَسُولِهِ، وَ اِنْ کَذَبَ عَلَیْنا فَاِنَّهُ یَکْذِبُ عَلَى اللّهِ وَ رَسُولِهِ، لِأَنّا اِذا حَدَّثَنا لانَقُولُ قالَ فُلانٌ وَ قالَ فُلانٌ، اِنَّما نَقُولُ: قالَ اللّهُ وَ قالَ رَسُولُهُ(صلى الله علیه وآله) ثُمَّ تَلا هذِهِ الْآیَةَ: وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ تَرَى الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَى اللّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ...:
«هر کس حدیثى از ما نقل کند، ما روزى از او سؤال خواهیم کرد: اگر راست گفته و از ما بوده، سخن حقى را به خدا و پیامبرش نسبت داده است، و اگر بر ما دروغ بسته، بر خدا و رسول او دروغ بسته است; زیرا ما هنگامى که حدیثى مى گوئیم نمى گوئیم: فلان و فلان گفته اند، بلکه مى گوئیم: خدا گفته، پیامبرش گفته است، سپس این آیه را تلاوت فرمود: وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ تَرَى الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَى اللّهِ وُجُوهُهُمْ مُسْوَدَّةٌ...».(2)
این حدیث، به خوبى نشان مى دهد که امامان اهلبیت(علیهم السلام)، از خود چیزى نمى گفتند، و تمام احادیث صحیح و معتبرى که از آنها نقل شده، بازگشت به احادیث پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى کند، و این نکته اى است که، براى همه دانشمندان اسلام قابل دقت است.
بنابراین، افرادى هم که امامت آنها را نپذیرفته اند باید سخنانشان را به عنوان روایاتى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) بپذیرند، به همین مضمون، حدیث دیگرى از امام صادق(علیه السلام)در «کافى» نقل شده که مى گوید: «حدیث هر یک از ما امامان، حدیث دیگرى است و حدیث ما حدیث رسول اللّه است».(3)
این سخن نیز، شایان توجه است که، از آیات قرآن به خوبى استفاده مى شود: سرچشمه اصلى کفر، همان «کبر» است چنان که درباره شیطان مى خوانیم: أَبى وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ: «او سر باز زد و تکبر ورزید و از کافران شد».(4)
و به همین دلیل، جایگاه متکبران جز آتش سوزان جهنم نمى تواند باشد، حتى در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) آمده: اِنَّ فِى جَهَنَّمَ لَواد لِلْمُتَکَبِّرِیْنَ یُقالُ لَهُ سَقَرُ، شَکى اِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ شِدَّةَ حَرِّهِ، وَ سَئَلَهُ أَنْ یَتَنَفَّسَ فَاَذِنَ لَهُ فَتَنَفَّسَ فَاَحْرَقَ جَهَنَّمَ!: «در جهنم سرزمینى است، مخصوص متکبران که به آن «سقر» گفته مى شود، یک وقت از شدت حرارتش به خداوند شکایت کرده و تقاضا کرد تنفسى کند، به او اجازه داده شد، نفسى کشید که جهنم را سوزانید»!.(5)

* * *

در آیه بعد، سخن از نقطه مقابل این گروه، یعنى گروه پرهیزگاران و سعادت آنها در قیامت، در میان است، مى فرماید: «خداوند کسانى را که تقوا پیشه کردند رهائى مى بخشد و رستگار مى سازد» (وَ یُنَجِّی اللّهُ الَّذِینَ اتَّقَوْا بِمَفازَتِهِمْ).(6)
سپس، این فلاح و پیروزى را با این دو جمله کوتاه و پرمعنى، توضیح مى دهد: «هیچ بدى به آنها نمى رسد و غم و اندوهى به آنها راه نمى یابد» (لایَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ).
در جهانى زندگى مى کنند که، جز نیکى و پاکى و وجد و سرور چیزى وجود ندارد، این تعبیر کوتاه، در حقیقت تمام مواهب الهى را در خود جمع کرده است.

* * *

آیه بعد، بار دیگر به مسأله توحید و مبارزه با شرک، باز مى گردد و گفتگوهائى را که با مشرکان داشت ادامه مى دهد.
مى فرماید: «خداوند خالق همه چیز است و او حافظ و ناظر بر همه اشیاء مى باشد» (اللّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْء وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَیْء وَکِیلٌ).
جمله اول، اشاره به «توحید خالقیت» است، جمله دوم اشاره به «توحید ربوبیت».
اما مسأله «توحید خالقیت» چیزى است که حتى مشرکان غالباً به آن معترف بوده اند چنان که در آیه 38 همین سوره خواندیم: «اگر از مشرکان سؤال کنى چه کسى آسمان و زمین را آفریده است مى گویند: اللّه».
ولى آنها در «توحید ربوبیت» گرفتار انحراف شده بودند، گاه حافظ و نگهبان و مدبر کارهاى خود را بت ها مى دانستند، و در مشکلات به آنها پناه مى بردند، قرآن با بیان فوق، در واقع به این حقیقت اشاره مى کند، که تدبیر امور عالم و حفظ و نگهدارى آن به دست کسى است که آن را آفریده، بنابراین، در همه حال باید به او پناه برد.
«ابن منظور» در «لسان العرب»، معانى متعددى براى «وکیل»، ذکر کرده، از جمله: کفیل، حافظ و کسى که به تدبیر امور چیزى، قیام مى کند.
به این ترتیب، ثابت مى شود: بت ها نه منشأ سودى هستند و نه زیانى، نه گرهى را مى گشایند، و نه گرهى به دست آنها زده مى شود، موجودات ضعیف و ناتوانى هستند که، هیچ کارى از آنها ساخته نیست.
جمعى از پیروان مکتب جبر، از جمله «اللّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْء» براى عقیده انحرافى خود، استدلال کرده و مى گویند: اعمال ما نیز در مفهوم آیه وارد است، بنابراین خداوند خالق آن است، هر چند محل ظهور آن اعضاى تن ما است!
اشتباه بزرگ آنها اینجاست: نتوانسته اند، این مطلب را درک کنند که خالقیت خداوند، نسبت به افعال ما هیچ گونه منافاتى با اختیار و آزادى اراده ما ندارد، چرا که این دو نسبت، در طول هم است نه در عرض هم.
توضیح این که: اعمال ما هم نسبتى به خدا دارد، و هم نسبتى به ما، از یکسو، چیزى در تمام عالم هستى از حیطه قدرت خداوند بیرون نیست، و اعمال ما از این نظر مخلوق او است، زیرا قدرت و عقل و اختیار و ابزار کار و آزادى عمل را او به ما داده است، و از این نظر عمل ما را مى توان به او نسبت داد، او خواسته است که ما آزاد باشیم، و اعمال اختیارى به جا آوریم، و تمام وسائل را او در اختیار ما گذارده.
ولى، در عین حال، ما در عمل خود آزاد و مختاریم و از این نظر، افعال ما به ما منتسب است و ما در برابر آن مسئولیم.
اگر کسى بگوید: ما خالق اعمال خویش هستیم، و خداوند هیچ دخالتى در آن ندارد، او مشرک است، چون معتقد به دو خالق شده، خالق بزرگ و خالق کوچک، و اگر بگوید: خالق اعمال ما خداست، و ما هیچ دخالتى نداریم، او منحرف است، چرا که حکمت و عدالت خدا را انکار کرده، مگر مى شود، اعمال از او باشد، و ما در مقابل آن مسئول باشیم؟ در این صورت، مجازات، پاداش، حساب، معاد، تکلیف و مسئولیت معنى ندارد.
بنابراین، اعتقاد صحیح اسلامى، ـ که از جمع بندى آیات قرآن، به خوبى به دست مى آید ـ این است که: تمام اعمال ما هم منتسب به او است و هم منتسب به خود ما، و این دو نسبت هیچ گونه منافاتى با هم ندارد; چرا که دو نسبت طولى است نه عرضى (دقت کنید).

* * *

آیه بعد، با ذکر «توحید مالکیت خداوند» بحث توحیدى آیه قبل را تکمیل کرده، مى گوید: «کلیدهاى آسمان ها و زمین از آن او است» (لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
«مَقالِید» به گفته غالب ارباب لغت، جمع «مقلید» است (هر چند «زمخشرى» در «کشّاف» مى گوید: این کلمه مفردى از جنس خود ندارد) و «مقلید» و «اقلید» هر دو به معنى «کلید» است، و به گفته «لسان العرب» و بعضى دیگر، اصل آن از «کلید» فارسى گرفته شده، و در عربى نیز، به همین معنى استعمال مى شود، بنابراین «مَقالِیْدُ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ» به معنى کلیدهاى آسمان ها و زمین مى باشد.(7)
این تعبیر، معمولاً کنایه از مالکیت و یا سلطه بر چیزى است، چنان که مى گوئیم: کلید این کار به دست فلان است، لذا آیه فوق، مى تواند، هم اشاره به «توحید مالکیت خداوند» بوده باشد، و هم «توحید تدبیر و ربوبیت و حاکمیت او» بر عالم هستى.
به همین دلیل، بلافاصله بعد از این جمله، چنین نتیجه گیرى مى کند: «کسانى که به آیات خداوند، کافر شدند، زیانکارند» (وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللّهِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ).
چرا که منبع اصلى، و سرچشمه واقعى همه خیرات و برکات را، رها کرده و در بیراهه ها سرگردان شده اند، از کسى که تمام کلیدهاى آسمان و زمین به دست او است، روى برتافته و به سراغ موجودات ناتوانى رفته اند که، مطلقاً کارى از آنها ساخته نیست.
در حدیثى از امیرمؤمنان على(علیه السلام) آمده که: از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) تفسیر «مقالید» را پرسیدم، فرمود: یا عَلِىُّ! لَقَدْ سَئَلْتَ عَنْ عَظِیْمِ الْمَقالِیْدِ، هُوَ أَنْ تَقُولَ: عَشْراً اِذا أَصْبَحْتَ، وَ عَشْراً اِذا أَمْسَیْتَ، لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ أَکْبَرُ وَ سُبْحانَ اللّهُ وَ الْحَمْدُ للّهِ وَ اسْتَغْفِرُ اللّهَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ (هُوَ) الاَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ (یُحْیِی وَ یُمِیْتُ) بِیَدِهِ الْخَیْرُ وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَىْء قَدِیْرٌ: «از کلیدهاى بزرگى سؤال کردى، آن این است که: هر صبح و شام ده بار این جمله ها را تکرار کنى، لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ أَکْبَرُ وَ سُبْحانَ اللّهُ وَ الْحَمْدُ للّهِ... تا آخر حدیث».
سپس افزود: «کسى که هر صبح و شام، ده بار این کلمات را تکرار کند، خداوند به او شش پاداش مى دهد، یکى از آنها این است: خداوند او را از شیطان و لشکر شیطان حفظش مى کند، تا سلطه اى بر او نداشته باشند».(8)
ناگفته روشن است، گفتن این کلمات، به صورت لقلقه لسان براى این همه پاداش، کافى نیست، بلکه ایمان به محتوى و تخلق به آن، نیز لازم است.
این حدیث، ممکن است اشاره لطیفى به «اسماء حسناى» خداوند بوده باشد که مبدأ حاکمیت و مالکیت او بر عالم هستى است (دقت کنید).

* * *

از مجموع آنچه درباره شاخه هاى توحید، در آیات گذشته ذکر شد، به خوبى مى توان نتیجه گرفت که: «توحید در عبادت» یک حقیقت غیر قابل انکار است، تا آنجا که هیچ انسان فهمیده و عاقلى، نباید به خود اجازه دهد، در برابر بت ها سجده کند، لذا به دنبال آن، با لحنى قاطع و تشددآمیز، مى فرماید: «بگو: آیا به من دستور مى دهید، که غیر خدا را عبادت کنم، اى جاهلان»؟! (قُلْ أَ فَغَیْرَ اللّهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ أَیُّهَا الْجاهِلُونَ).
این سخن، مخصوصاً با توجه به این که، کفار و مشرکان گاهى پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را دعوت مى کردند که خدایان آنها را احترام و پرستش کند، و یا حداقل از عیب جوئى و انتقاد نسبت به بت ها بپرهیزد، مفهوم عمیق ترى پیدا مى کند، و با صراحت اعلام مى دارد: مسأله توحید و نفى شرک، مطلبى نیست که بتوان بر سر آن معامله و سازش کرد، «شرک» باید در تمام چهره هایش، در هم کوبیده شود و از صفحه جهان محو گردد!
مفهوم آیه این است که: بت پرستان عموماً مردمى جاهلند، نه تنها نسبت به پروردگار جهل دارند که، مقام والاى انسانى خود را نیز نشناخته و لگدمال کرده اند.
تعبیر به امر و دستور، در آیه فوق نیز، پرمعنى است، و نشان مى دهد که آنها با لحنى آمرانه و بدون ذکر دلیل و منطق، پیغمبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را به بت پرستى دعوت مى کردند! این موضع گیرى از افراد جاهل و نادان عجیب نیست.
آیا این جهل و نادانى نیست که، انسان این همه نشانه هاى خدا را در عالم هستى که گواه بر علم، قدرت، تدبیر و حکمت او است رها کرده، و به موجودات بى ارزشى بچسبد که مبدأ هیچ اثر و منشأ هیچ خاصیتى نیستند.

* * *


1 ـ «اعتقادات الامامیة» طبق تفسیر «نور الثقلین»، جلد 4، صفحه 496 ـ همین معنى از تفسیر «على بن ابراهیم» و کتاب «کافى» نیز نقل شده است (به کتاب «کافى»، جلد اول، باب من ادعى الامامه و لیس لها باهل، حدیث اول و سوم مراجعه شود).
2 ـ «مجمع البیان»، جلد 8، صفحه 505.
3 ـ «کافى»، جلد اول، باب روایة الکتب و الحدیث، حدیث 14.
4 ـ بقره، آیه 34.
5 ـ تفسیر «على بن ابراهیم»، طبق نقل «نور الثقلین»، جلد 4، صفحه 496 ـ همین معنى در تفسیر «صافى»، ذیل آیات مورد بحث نیز آمده است.
6 ـ «مَفازَه»، مصدر میمى و به معنى «فلاح و رستگارى و پیروزى» است و «با» در «بِمُفازَتِهِم» یا براى ملابست است، یا سببیت، در صورت اول معنى آیه چنین مى شود: «خداوند آنها را نجاتى همراه با رستگارى و پیروزى مى دهد» و در صورت دوم معنى آیه این است: «خداوند آنها را به سبب رستگاریشان (کنایه از اعمال صالح و ایمان است) نجات و رهائى مى بخشد».
7 ـ به گفته بعضى از فرهنگ نویسان فارسى: «کلید» معربش «اقلید» و «اکلیل» و «مقلاد» ابزارى است که به آن قفل را گشایند و بندند («برهان قاطع»ـ پاورقى ها).
8 ـ تفسیر «قرطبى»، جلد 8، صفحه 5719، و تفسیر «ابوالفتوح رازى»، جلد 9، صفحه 417، ذیل آیات مورد بحث (با تلخیص ذیل آن).
سوره «زمر» / آیه 60 - 64سوره «زمر» / آیه 65 - 67
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma