خداوند ارواح را به هنگام مرگ و خواب مى گیرد

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 19
سوره «زمر» / آیه 41 - 44 1 ـ جهان اسرار آمیز خواب



بعد از ذکر دلائل توحید، و بیان سرگذشت مشرکان و موحدان، در نخستین آیه مورد بحث، این حقیقت را توضیح مى دهد که: پذیرش و عدم پذیرش شما سود و زیانش متوجه خودتان است، و اگر پیامبر(صلى الله علیه وآله) در این زمینه اصرار مىورزد، نه به خاطر نفعى است که عائد او شود، بلکه صرفاً انجام وظیفه الهى است، مى فرماید: «ما این کتاب آسمانى را به حق براى مردم بر تو نازل کردیم» (إِنّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ لِلنّاسِ بِالْحَقِّ).(1)
«هر کس هدایت را پذیرا شود به نفع خود او است، و هر کس گمراهى را برگزیند تنها به زیان خود او تمام مى شود» (فَمَنِ اهْتَدى فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها).
و در هر حال، «تو مأمور نیستى که حق را در قلوب آنها به اجبار داخل کنى» وظیفه تو تنها ابلاغ و انذار است (وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیل).
این سخن که: هر کس، راه حق را پیش گیرد، سودش عائد خود او مى شود، و هر کس در بیراهه گام نهد، زیانش دامن خود او را مى گیرد، کراراً در آیات قرآن آمده است، و تأکیدى است بر این واقعیت که نه خدا نیازى به ایمان بندگان و وحشتى از کفر آنها دارد، و نه پیامبر او، او این برنامه را تنظیم نکرده تا سودى کند، «بلکه تا بر بندگانش جودى کند».
تعبیر «وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَکِیل» (با توجه به این که: وکیل در اینجا به معنى کسى است که موظف بر ایمان آوردن گمراهان باشد) کراراً در آیات قرآن با همین عبارت و یا شبیه به آن، تکرار شده، و بیانگر این حقیقت است که: پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مسئول ایمان مردم نیست، اصولاً ایمان از طریق اجبار به دست نمى آید، او تنها موظف است که در ابلاغ فرمان الهى، به مردم لحظه اى کوتاهى و سستى نکند، خواه پذیرا شوند، یا روى گردان؟

* * *

پس از آن براى این که، روشن سازد همه چیز انسان ها و از جمله حیات و مرگشان، به دست خدا است مى گوید: «خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مى کند» (اللّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها).(2)
«و ارواحى را که نمرده اند نیز، به هنگام خواب مى گیرد» (وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها).(3)
و به این ترتیب، «خواب» برادر «مرگ» است و شکل ضعیفى از آن; چرا که رابطه روح با جسم، به هنگام خواب به حداقل مى رسد و بسیارى از پیوندهاى این دو، قطع مى شود.
و بعد مى افزاید: «ارواح کسانى را که فرمان مرگ آنها را صادر کرده نگه مى دارد (به گونه اى که هرگز از خواب بیدار نمى شوند) و ارواح دیگرى را که فرمان ادامه حیاتشان داده به بدنهایشان باز مى گرداند، تا سرآمد معینى» (فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضى عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْرى إِلى أَجَل مُسَمّىً).
آرى، «در این مسأله، آیات و نشانه هاى روشنى است، براى کسانى که تفکر مى کنند» (إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیات لِقَوْم یَتَفَکَّرُونَ).

* * *

از این آیه امور زیر به خوبى استفاده مى شود:

1 ـ انسان ترکیبى است از روح و جسم، روح گوهرى است غیر مادى که ارتباط آن با جسم مایه نور و حیات آن است.
2 ـ به هنگام مرگ، خداوند این رابطه را قطع مى کند، و روح را به عالم ارواح مى برد، و به هنگام خواب نیز این روح را مى گیرد، اما نه آن چنان که رابطه به کلى قطع شود، بنابراین، روح نسبت به بدن داراى سه حالت است: ارتباط تام، (حالت حیات و بیدارى) ارتباط ناقص، (حالت خواب) قطع ارتباط به طور کامل، (حالت مرگ).
3 ـ «خواب» چهره ضعیفى از «مرگ» است، و «مرگ» نمونه کاملى از «خواب»!
4 ـ خواب از دلائل استقلال و اصالت روح است، مخصوصاً هنگامى که با «رؤیا» آن هم رؤیاهاى صادقه توأم باشد، این معنى روشن تر مى شود.
5 ـ بعضى از ارواح، هنگامى که در عالم خواب رابطه آنها با جسم ضعیف مى شود، گاه به قطع کامل این ارتباط مى انجامد، به طورى که صاحبان آنها هرگز بیدار نمى شوند، و اما ارواح دیگر، در حال خواب و بیدارى در نوسانند تا فرمان الهى فرا رسد.
6 ـ توجه به این حقیقت که، انسان همه شب به هنگام «خواب» در آستانه مرگ قرار مى گیرد، درس عبرتى است که اگر در آن بیندیشد، براى «بیدارى» او کافى است.
7 ـ تمام این امور، به دست قدرت خداوند انجام مى گیرد، و اگر در آیات دیگر، سخن از قبض روح به دست «ملک الموت» و فرشتگان مرگ آمده، به عنوان این است که: آنها فرمانبران حق و مجریان اوامر او هستند، و تضادى میان این دو وجود ندارد.
به هر حال، این که در پایان آیه مى فرماید: «در این موضوع نشانه هاى روشنى است براى کسانى که اندیشه مى کنند»، منظور نشانه هائى از قدرت خداوند و مسأله مبدأ و معاد، و ضعف و ناتوانى انسان، در برابر اراده او است.

* * *

از آنجا که در آیه گذشته حاکمیت «اللّه» بر وجود انسان، و تدبیر او از طریق نظام مرگ و حیات و خواب و بیدارى مسلّم شد، در آیه بعد سخن از انحراف مشرکان در مسأله شفاعت، به میان مى آورد تا به آنها ثابت کند، مالک شفاعت، همان مالک مرگ و حیات آدمى است، نه بت هاى فاقد شعور، مى فرماید: «آنها غیر خدا را شفیعان خود برگزیدند» (أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللّهِ شُفَعاءَ).(4)
مى دانیم: یکى از بهانه هاى معروف بت پرستان در مورد پرستش بت ها، این بود که مى گفتند: «ما آنها را به خاطر این مى پرستیم که شفیعان ما نزد اللّه بوده باشند» چنان که در اوائل همین سوره خواندیم «ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللّهِ زُلْفى»(5) خواه از این جهت که بت ها را تمثال ها و مظاهرى براى فرشتگان و ارواح مقدسه مى دانستند، و یا براى این سنگ و چوبهاى بى جان قدرت مرموزى قائل بودند.
به هر حال، از آنجا که شفاعت «اولاً» فرع بر درک فهم و شعور است، و «ثانیاً» فرع بر قدرت و مالکیت و حاکمیت، در دنباله آیه، در پاسخ آنها چنین مى فرماید: «به آنها بگو: آیا از آنها شفاعت مى طلبید، هر چند مالک چیزى نباشند، و حتى درک و شعورى براى آنها نباشد»؟! (قُلْ أَ وَ لَوْ کانُوا لایَمْلِکُونَ شَیْئاً وَ لایَعْقِلُونَ).(6)
اگر شفیعان خود را فرشتگان و ارواح مقدسه، مى دانید آنها از خود چیزى ندارند، هر چه دارند از ناحیه خدا است، و اگر از بت هاى سنگى و چوبى شفاعت مى طلبید، آنها علاوه بر عدم مالکیت، کمترین عقل و شعورى ندارند، این بهانه ها را رها کنید، و رو به سوى کسى آورید که مالکیت و حاکمیت تمام عالم هستى براى او است، و تمام خطوط به او منتهى مى گردد.

* * *

لذا در آیه بعد، اضافه مى کند: «بگو تمام شفاعت از آن خدا است» (قُلْ لِلّهِ الشَّفاعَةُ جَمِیعاً).
«چرا که مالکیت و حاکمیت آسمان ها و زمین از آن او است، و سپس همه شما به سوى او باز مى گردید» (لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ).
و به این ترتیب، آنها را به کلى خلع سلاح مى کند; چرا که توحید حاکم بر کل عالم، مى گوید: شفاعت نیز جز به اذن پروردگار، ممکن نیست: مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ: «چه کسى است که نزد او، جز به اذن و فرمان او شفاعت کند»؟!.(7)
یا به گفته بعضى از مفسران، اساساً حقیقت شفاعت همان توسل به اسماء حسناى خداوند است، توسل به رحمانیت و غفاریت و ستاریت او است، بنابراین هر گونه شفاعتى سرانجام به ذات پاک او بر مى گردد، با این حال چگونه مى توان از غیر او بدون اذن او، شفاعت طلبید؟.(8)
در مورد ارتباط جمله «ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» (سپس به سوى او باز مى گردید) با ما قبل آن، بیانات مختلفى از سوى مفسران ارائه شده:
1 ـ این جمله، اشاره به آن است که: نه تنها شفاعت در این دنیا در اختیار خداوند است، و نباید همچون مشرکان، حل مشکلات و رفع مصائب را از غیر خدا طلب نمود، بلکه در آخرت نیز، شفاعت و نجات از آن او، و از ناحیه او است.
2 ـ این جمله، دلیل دومى است براى اختصاص شفاعت به خداوند; زیرا در دلیل اول، روى «مالکیت» خداوند تکیه شده، و در اینجا روى «بازگشت همه اشیاء به سوى او».
3 ـ این جمله، تهدیدى است براى مشرکان، و به آنها مى گوید: شما به سوى خدا باز مى گردید، و نتیجه افکار و اعمال شوم و زشت خود را خواهید دید.
همه این تفسیرها، مناسب است هر چند تفسیر اول و دوم، صحیح تر به نظر مى رسد.

 * * *

 


1 ـ «بِالْحَقِّ» ممکن است حال براى «کِتاب» یا براى فاعل در «أَنْزَلْنا» بوده باشد، هر چند معنى اول مناسب تر به نظر مى رسد، بنابراین مفهوم آیه چنین است که: «ما قرآن را در حالى که همراه و همگام با حق است بر تو فرستادیم».
2 ـ «تَوَفِّى» به معنى قبض و دریافت کامل است، و «أَنْفُس» در اینجا به معنى «ارواح» است به قرینه «یَتَوَفّى».
3 ـ «مَنام» معنى مصدرى دارد و به معنى «نوم» (خواب) است.
4 ـ «أَمْ» در اینجا منقطعه و به معنى «بَل» مى باشد، و اگر متصله باشد باید لنگه اى در مقابل آن تقدیر گرفته شود که، خلاف ظاهر است.
5 ـ زمر، آیه 3.
6 ـ جمله «أَ وَ لَوْ کانُوا لایَمْلِکُونَ شَیْئاً» چیزى در تقدیر دارد، و در معنى چنین است: «َ یَشْفَعُونَ لَکُمْ وَ لَوْ کانُوا لایَمْلِکُونَ شَیْئاً».
7 ـ بقره، آیه 255.
8 ـ «المیزان»، جلد 17، صفحه 286.
سوره «زمر» / آیه 41 - 44 1 ـ جهان اسرار آمیز خواب
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma