قرآنى که هیچ کژى در آن نیست

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 19
سوره «زمر» / آیه 27 - 31سوره «زمر» / آیه 32 - 35



در این آیات، همچنان بحث از قرآن مجید، و ویژگى هاى آن است و بحث هاى گذشته را در این زمینه تکمیل مى کند.
نخست، از مسأله «جامعیت قرآن» چنین سخن مى گوید: «ما براى مردم در این قرآن از هر نوع مثلى مطرح کردیم» (وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنّاسِ فِی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَل).
از سرگذشت دردناک ستمگران و سرکشان پیشین، از عواقب هولناک گناه، از انواع پندها و اندرزها، از اسرار خلقت و نظام آفرینش، از احکام و قوانین متقن، خلاصه هر چه براى هدایت انسان ها لازم بود، در لباس امثال براى آنها شرح دادیم.
«شاید متذکر شوند» و از راه خطا به صراط مستقیم باز گردند (لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ).
با توجه به این که «مَثَل» در لغت عرب، هر سخنى است که حقیقتى را مجسم سازد، و یا چیزى را توصیف کند، و یا چیزى را به چیز دیگر تشبیه نماید، این تعبیر، همه حقایق و مطالب قرآن را در بر مى گیرد، و جامعیت آن را مشخص مى کند.

* * *

آن گاه، به توصیف دیگرى از قرآن، پرداخته، مى گوید: «قرآنى است فصیح و خالى از هر گونه کجى و انحراف و تضاد و تناقض» (قُرْآناً عَرَبِیّاً غَیْرَ ذِی عِوَج).(1)
در حقیقت، در اینجا سه توصیف براى قرآن ذکر شده است:
نخست، تعبیر «قُرْآناً» که اشاره به این حقیقت است: این آیات مرتباً خوانده مى شود، در نماز و غیر نماز، در خلوت و جمع، و در تمام طول تاریخ اسلام، و تا پایان جهان و به این ترتیب نور هدایتى است که دائماً مى درخشد.
دیگر، مسأله فصاحت، شیرینى و جذابیت این سخن الهى است که از آن به عنوان «عَرَبِیّاً» تعبیر شده است، زیرا یکى از معانى عربى، «فصیح» است، و در اینجا منظور همین معنى است.
سوم این که، هیچ گونه اعوجاج و کژى در آن راه ندارد، آیاتش هماهنگ، تعبیراتش گویا، و عباراتش مفسر یکدیگر است.(2)
بسیارى از ارباب اهل لغت و تفسیر، گفته اند: «عِوَج» (به کسر عین) به معنى انحرافات معنوى است در حالى که «عَوَج» (به فتح عین) به کژى هاى ظاهرى گفته مى شود (البته، تعبیر اول به طور نادر در کژى هاى ظاهرى نیز به کار رفته مانند آیه 107 سوره «طه»: لاتَرى فِیها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً: «در آن زمین هیچ گونه کجى و بلندى نمى بینى» لذا بعضى از ارباب لغت تعبیر اول را اعم دانسته اند).(3)
به هر حال، هدف از نزول قرآن با این همه اوصاف، این بوده است که: «شاید آنها پرهیزگارى پیشه کنند» (لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ).
قابل توجه این که: در پایان آیه قبل «لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُون» آمده بود، و در اینجا «لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ»; چرا که همیشه «تذکر» مقدمه اى است براى «تقوا» و «پرهیزگارى» میوه درخت «یادآورى» است.

* * *

پس از آن قرآن به ذکر مثالى از این امثال پرداخته و سرنوشت موحد و مشرک را در قالب مثلى گویا و زیبا، چنین ترسیم مى کند: «خداوند مثالى زده است: مردى را که مملوک شرکائى است که پیوسته درباره او به مشاجره مشغولند» (ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً رَجُلاً فِیهِ شُرَکاءُ مُتَشاکِسُونَ).(4)
برده اى است داراى چند ارباب، که هر کدام او را به کارى دستور مى دهد، این مى گوید: فلان برنامه را انجام ده، و دیگرى، نهى مى کند، او در این میان سرگردان و حیران است، و در وسط این دستورهاى ضد و نقیض، متحیر مانده، نمى داند خود را با نواى کدامین، هماهنگ سازد؟!
و از آن بدتر این که: براى تأمین نیازهاى زندگى، این یکى او را به دیگرى حواله مى دهد، و آن دیگر، به این، و از این نظر نیز محروم، بیچاره، بینوا و سرگردان است «و مردى را ذکر مى کند که تنها تسلیم یک نفر است» (وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُل).
خط و برنامه او مشخص، صاحب اختیار او، معلوم، نه گرفتار تردید است و نه سرگردانى، نه تضاد و نه تناقض، با روحى آرام گام بر مى دارد و با اطمینان خاطر به پیش مى رود، و تحت سرپرستى کسى قرار دارد که در همه چیز و همه حال و همه جا، از او حمایت مى کند.
«آیا این دو یکسانند»؟! (هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلاً).
و این گونه است حال «مشرک» و «موحد»: مشرکان در میان انواع تضادها و تناقض ها غوطهورند، هر روز دل به معبودى مى بندند، و هر زمان به اربابى رو مى آورند، نه آرامشى، نه اطمینانى و نه خط روشنى.
اما موحدان، دل در گرو عشق خدا دارند، از تمام عالم او را برگزیده اند، و در همه حال، به سایه لطف او که مافوق همه چیز است، پناه مى برند از ما سوى اللّه چشم برداشته و دیده به او دوخته اند، خط و برنامه آنها واضح و سرنوشت و سرانجامشان روشن است.
در روایتى از على(علیه السلام) نقل شده که: أَنَا ذاکَ الرَّجُلُ السَّلَمُ لِرَسُولِ اللّهِ(صلى الله علیه وآله): «منم آن مردى که همواره تسلیم رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بود».(5)
در حدیث دیگرى آمده: الرَّجُلُ السَّلَمُ لِلْرَّجُلِ حَقّاً عَلِىٌّ وَ شِیْعَتُهُ: «مردى که حقیقتاً تسلیم بود على(علیه السلام) و شیعه او بودند».(6)
و در پایان آیه مى فرماید: «حمد و سپاس مخصوص خداوند است» (الْحَمْدُ لِلّهِ).
خداوندى ،که با ذکر این مثل هاى روشن، راه را به شما نشان داده، و دلائل واضح را براى تشخیص حق از باطل، در اختیار شما قرار داده است، خداوندى که همه را به اخلاص دعوت مى کند، و در سایه اخلاص، آرامش مى بخشد، چه نعمتى از این بالاتر؟ و چه شکر و حمدى از این لازم تر؟
«ولى اکثر آنها نمى دانند» و با وجود این دلائل روشن، به خاطر حب دنیا و شهوات سرکش، راه به حقیقت نمى برند (بَلْ أَکْثَرُهُمْ لایَعْلَمُونَ).

* * *

و به دنبال بحثى که در آیات گذشته، پیرامون توحید و شرک بود، در آیه بعد سخن از نتائج توحید و شرک در صحنه قیامت، مى گوید.
نخست، از مسأله «مرگ» که دروازه قیامت است شروع مى کند، و عمومیت قانون مرگ را نسبت به همه انسان ها، روشن ساخته، مى گوید: «تو مى میرى، و همه آنها نیز خواهند مُرد»! (إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ).(7)
آرى، «مرگ» از مسائلى است که همه انسان ها در آن یکسانند، هیچ گونه استثنا و تفاوت در آن وجود ندارد، راهى است که همه باید آن را سرانجام بپیمایند، و به اصطلاح شترى است که درِ خانه همه کس، خوابیده است.
بعضى از مفسران گفته اند: دشمنان پیامبر(صلى الله علیه وآله) انتظار مرگ او را مى کشیدند و خوشحال بودند که سرانجام او خواهد مُرد!، قرآن در این آیه به آنها پاسخ مى گوید که، اگر پیامبر(صلى الله علیه وآله) بمیرد آیا شما زنده خواهید ماند؟.
در آیه 34 سوره «انبیاء» نیز آمده است: أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ: «آیا اگر تو بمیرى آنها زندگى جاویدان دارند»؟

* * *

سپس بحث را به دادگاه قیامت برده، مخاصمه بندگان را در صحنه محشر مجسم مى کند، مى فرماید: «سپس شما روز قیامت نزد پروردگارتان به مخاصمه برمى خیزید» (ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ عِنْدَ رَبِّکُمْ تَخْتَصِمُونَ).
«تَخْتَصِمُونَ» از ماده «اِخْتِصام» به معنى نزاع و جدال، میان دو نفر یا دو گروه است که هر یک مى خواهد، سخن دیگرى را ابطال کند، گاه یکى بر حق است و دیگرى بر باطل، و گاه ممکن است هر دو بر باطل باشند، مانند مخاصمه اهل باطل با یکدیگر، در این که: آیا این حکم عمومیت دارد یا نه؟ میان مفسران گفتگو است:
بعضى تصور کرده اند: این «مخاصمه» میان مسلمین و کفار است.
بعضى گفته اند: میان مسلمانان و اهل قبله نیز ممکن است «مخاصمه» وجود داشته باشد، و در اینجا از «ابو سعید خدرى» حدیثى نقل شده که: ما در عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله) هرگز فکر نمى کردیم میان ما مسلمانان مخاصمه اى باشد، مى گفتیم: پروردگار ما یکى، پیامبر ما یکى، و دین و آئین ما یکى است، با این حال خصومت چگونه ممکن است؟ تا این که: روز «صفین» فرا رسید، و دو گروه که هر دو به ظاهر مسلمان بودند (هر چند یکى مسلم واقعى بود و دیگرى مدعى اسلام) شمشیر به روى یکدیگر کشیدند، گفتیم: آرى آیه ما را هم شامل مى شود.(8)
ولى آیات بعد، نشان مى دهد که: این مخاصمه در میان پیامبران و مؤمنان از یکسو، و مشرکان و مکذبان از سوى دیگر، خواهد بود.
در تاریخ اسلام معروف است: «عمر» بعد از وفات پیامبر(صلى الله علیه وآله)، مرگ آن حضرت را منکر بود، و مى گفت: ممکن نیست پیامبر(صلى الله علیه وآله) بمیرد، او به سوى پروردگارش رفته، همان گونه که «موسى بن عمران»، چهل شب از قوم خود غائب شد، سپس به سوى آنها بازگشت، و اللّه رسول خدا نیز باز مى گردد، همان گونه که «موسى» برگشت، کسانى که گمان کنند پیامبر(صلى الله علیه وآله) مرده است، باید دست و پایشان قطع شود! این سخن به «ابوبکر» رسید، به سراغ او آمد و بعضى از آیات را که دلالت بر مرگ پیامبر(صلى الله علیه وآله) داشت بر او خواند، «عمر» خاموش شد، و گفت: به خدا سوگند این اولین بار بود که این آیه را شنیدم.(9)

* * *


1 ـ «قُرْآناً عَرَبِیّاً» از نظر اعراب «حال» است براى «القرآن» که قبلاً ذکر شده، اما از آنجا که «قُرْآناً» جنبه وصفى ندارد بعضى آن را تمهید براى حال، که «عَرَبِیّاً» است، مى دانند، و بعضى، آن را به معنى «مقرُوّاً» که معنى وصفى است گرفته اند، و بعضى آن را منصوب به فعل مقدر مى دانند.
2 ـ با توجه به این که «عِوَج» به صورت نکره در سیاق نفى واقع شده و عموم را مى رساند، هر نوع انحراف و کژى را از قرآن نفى مى کند.
3 ـ به «مفردات راغب» و «لسان العرب» و تفسیرهاى مختلف مراجعه شود.
4 ـ «مُتَشاکِسُون» از ماده «شکاسه» به معنى «سوء خلق و دعوا و خصومت» است، بنابراین «متشاکس»به کسانى گفته مى شود که، با عصبانیت و بد خلقى به جر و بحث و نزاع مشغولند.
5 و 6 ـ حدیث اول را «حاکم ابوالقاسم حسکانى» در «شواهد التنزیل» و حدیث دوم را «عیّاشى» در تفسیرش نقل کرده («مجمع البیان»، ذیل آیات مورد بحث).
7 ـ البته جمله «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ» در ظاهر خبر از مرده بودن همگان در حال حاضر مى دهد، ولى به اصطلاح از قبیل «مضارع متحقق الوقوع» است که گاه به صورت حال، و گاه به صورت ماضى مطرح مى شود.
8 ـ «مجمع البیان»، جلد 8، صفحه 497.
9 ـ «سیره ابن هشام»، جلد 4، صفحات 305 و 306 (با تلخیص) این ماجرا در «کامل ابن اثیر »، جلد 2، صفحات 323 و 324 نیز نقل شده است
سوره «زمر» / آیه 27 - 31سوره «زمر» / آیه 32 - 35
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma