خطوط اصلى برنامه بندگان مخلص

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 19
سوره «زمر» / آیه 10 - 16 1 ـ حقیقت خسران و زیان؟



در تعقیب آیات در بحث گذشته که مقایسه اى میان مشرکان مغرور و مؤمنان مطیع فرمان خدا و نیز میان عالمان و جاهلان شده بود، در آیات مورد بحث، خطوط اصلى برنامه هاى بندگان راستین و مخلص را ضمن «هفت دستور» طى چند آیه، و هر آیه با خطاب «قُل»، بیان شده است.
نخست از «تقوا» شروع مى کند، و به پیامبر(صلى الله علیه وآله) دستور مى دهد: «بگو! اى بندگان مؤمن من! از پروردگار خود بپرهیزید و تقوا را پیشه کنید» (قُلْ یا عِبادِ الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا رَبَّکُمْ).(1)
آرى، «تقوا» که همان خویشتن دارى در برابر گناه، و احساس مسئولیت و تعهد در پیشگاه حق است، نخستین برنامه بندگان مؤمن خدا مى باشد، تقوا سپرى است در مقابل آتش و عاملى است بازدارنده در برابر انحراف، تقوا سرمایه بزرگ بازار قیامت، و معیار شخصیت و کرامت انسان در پیشگاه پروردگار است.
در دومین دستور، به مسأله «احسان و نیکوکارى» در این دنیا که دار عمل است پرداخته، و از طریق بیان نتیجه احسان، مردم را به آن تشویق و تحریص مى کند و مى فرماید: «براى کسانى که در این دنیا نیکى کرده اند، حسنه و پاداش نیکوى بزرگى است» (لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا فِی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةٌ).(2)
آرى، نیکوکارى به طور مطلق در این دنیا: در گفتار، در عمل، در طرز اندیشه و تفکر نسبت به دوستان، و نسبت به بیگانگان، نتیجه اش برخوردارى از پاداش عظیم در هر دو جهان است که نیکى جز نتیجه نیک نخواهد داشت.
در حقیقت، تقوا یک عامل بازدارنده است، و احسان یک عامل حرکت آفرین که مجموعاً «ترک گناه» و «انجام فرائض و مستحبات» را شامل مى شود.
سومین دستور، تشویق به «هجرت» از مراکز شرک و کفر و آلوده به گناه است مى گوید: «زمین خداوند وسیع است» (وَ أَرْضُ اللّهِ واسِعَةٌ).
که در حقیقت پاسخى است به بهانه جویان سست اراده اى که مى گفتند: ما در سرزمین «مکّه» به خاطر سیطره حکومت مشرکان، قادر به انجام وظائف الهى خود نیستیم، قرآن مى گوید: سرزمین خدا محدود به «مکّه» نیست، «مکّه نشد مدینه» دنیا پهناور است، تکانى به خود دهید، و از مراکز آلوده به شرک و کفر و خفقان، که مانع آزادى و انجام وظائف شما است، به جاى دیگر، نقل مکان کنید.
مسأله هجرت، یکى از مهمترین مسائلى است که نه تنها در آغاز اسلام، اساسى ترین نقش را در پیروزى حکومت اسلامى ایفا کرد، و به همین دلیل پایه و سرآغاز تاریخ اسلامى شد، در هر زمان دیگر نیز از اهمیت فوق العاده اى برخوردار است که: از یکسو، مؤمنان را از تسلیم در برابر فشار و خفقان محیط بازمى دارد، و از سوئى دیگر، عامل صدور اسلام به نقاط مختلف جهان است.
قرآن مجید، مى گوید: «به هنگام قبض روح ظالمان و مشرکان، فرشتگان قبض روح، مى پرسند: شما در چه حال بودید؟ در جواب مى گویند: ما مستضعف بودیم و در سرزمین خود تحت فشار، ولى فرشتگان به آنها پاسخ مى دهند: مگر سرزمین الهى پهناور نبود؟ چرا مهاجرت نکردید؟ جایگاهشان جهنم است و چه جایگاه بدى است» (إِنَّ الَّذِینَ تَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها فَأُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصِیراً).(3)
این، به خوبى نشان مى دهد که فشار و خفقان محیط در آنجا که امکان هجرت وجود دارد، به هیچوجه در پیشگاه خدا عذر نیست.(4)
و از آنجا که «هجرت» معمولاً همراه با مشکلات فراوانى در جنبه هاى مختلف زندگى است، چهارمین دستور را درباره «صبر و استقامت» به این صورت بیان مى کند: «صابران و شکیبایان اجر و پاداش خود را بى حساب دریافت مى دارند» (إِنَّما یُوَفَّى الصّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ).(5)
تعبیر به «یُوَفَّى» که از ماده «وَفْى» (بر وزن وحى) و به معنى اعطاء کامل است، از یکسو، و تعبیر «بِغَیْرِ حِساب» از سوى دیگر، نشان مى دهد: صابران با استقامت برترین اجر و پاداش را در پیشگاه خدا دارند، و اهمیت هیچ عملى به پایه صبر و استقامت نمى رسد.
شاهد این سخن، حدیث معروفى است که امام صادق(علیه السلام) از رسول اللّه(صلى الله علیه وآله)نقل مى کند: اِذا نُشِرَتِ الدَّواوِیْنُ وَ نُصِبَتِ الْمَوازِیْنُ، لَمْ یُنْصَبْ لِأَهْلِ الْبَلاءِ مِیْزانٌ، وَ لَمْ یُنْشَرْ لَهُمْ دِیْوانٌ، ثُمَّ تَلا هذِهِ الْآیَةَ: إِنَّما یُوَفَّى الصّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ:
«هنگامى که نامه هاى اعمال گشوده مى شود، و ترازوهاى عدالت پروردگار نصب مى گردد، براى کسانى که گرفتار بلاها و حوادث سخت شدند و استقامت ورزیدند، نه میزان سنجشى نصب مى شود، و نه نامه عملى گشوده خواهد شد، سپس پیامبر، به عنوان شاهد سخنش آیه فوق را تلاوت فرمود که خداوند اجر صابران را بى حساب مى دهد».(6)
بعضى معتقدند: این آیه درباره نخستین هجرت مسلمانان یعنى هجرت گروه عظیمى به سرکردگى «جعفر بن ابیطالب» به سرزمین «حبشه» نازل شده است و بارها گفته ایم: شأن نزول ها در عین این که: مفاهیم آیات را روشن مى کند، آنها را محدود نمى سازد.

* * *

در پنجمین دستور، سخن از مسأله «اخلاص، و توحید خالص» از هر گونه شائبه شرک، به میان آمده، اما در اینجا لحن کلام عوض مى شود و پیامبر(صلى الله علیه وآله)از وظائف و مسئولیت هاى خودش سخن مى گوید، مى فرماید: «بگو: من مأمورم که خدا را پرستش کنم، در حالى که دین خود را براى او خالص کرده باشم» (قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ).

* * *

سپس مى افزاید: «و مأمورم که نخستین مسلمان باشم»! (وَ أُمِرْتُ لِأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ).
در اینجا ششمین دستور، یعنى پیشى گرفتن از همگان در اسلام و تسلیم کامل در برابر فرمان خدا، مطرح شده است.

* * *

هفتمین و آخرین دستور، که مسأله «خوف از مجازات» پروردگار در روز قیامت است نیز با همین لحن عنوان شده، مى فرماید: «بگو: من اگر نافرمانى پروردگارم کنم، از عذاب روز بزرگ قیامت خائفم» (قُلْ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْم عَظِیم).
تا این حقیقت روشن شود که، پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز بنده اى از بندگان خدا است، او نیز مأمور به پرستش خالصانه است، او نیز از کیفر الهى خائف مى باشد، او نیز مأمور به تسلیم در برابر فرمان حق است، و حتى مأموریتى سنگین تر از دیگران دارد که باید از همه پیشگام تر باشد!
او هرگز مدعى مقام «الوهیت»، و بیرون نهادن گام از مسیر «عبودیت» نبوده، بلکه به این مقام افتخار و مباهات مى کند، و به همین دلیل، در همه چیز الگو و اسوه مى باشد.
او براى خود امتیازى از این جهات بر دیگران قائل نیست، و این خود نشانه روشنى بر عظمت و حقانیت او است، نه همچون مدعیان دروغین، که مردم را به پرستش خویش دعوت مى کردند، و خود را مافوق بشر، و از گوهرى والاتر معرفى کرده، و گاه، پیروان خویش را دعوت مى کردند که هر سال هم وزنشان طلا و جواهرات به آنها بدهند!
او در حقیقت، مى گوید: من همچون سلاطین جبارى که مردم را موظف به وظایفى مى کنند و خود را «مافوق وظیفه و تکلیف» مى پندارند نیستم، و این در واقع، اشاره به یک مطلب مهم تربیتى است که: هر مربى و رهبرى باید در انجام دستورات مکتب خویش از همه پیشگام تر باشد، او باید اولین مؤمن به آئین خویش و کوشاترین فرد، و فداکارترین نفر باشد، تا مردم به صداقتش ایمان پیدا کنند، و او را در همه چیز «قدوه» و «اسوه» خود بشناسند.
و از اینجا روشن مى شود: نخستین مسلمان بودن پیامبر(صلى الله علیه وآله) نه تنها بر حسب زمان است که نخستین مسلمان در تمامى جهات بود: در جهت ایمان، در اخلاص و عمل و فداکارى، و در جهاد و ایستادگى و مقاومت.
سراسر تاریخ زندگى پیامبر(صلى الله علیه وآله) نیز، این حقیقت را به خوبى تأیید مى کند.

* * *

بعد از ذکر برنامه هفت ماده اى آیات فوق (تقوا، احسان، هجرت، صبراخلاص، تسلیم، و خوف) از آنجا که مسأله «اخلاص» مخصوصاً در برابر انگیزه هاى مختلف شرک، ویژگى خاصى دارد بار دیگر براى تأکید، به سراغ آن رفته، و با همان لحن مى فرماید: «بگو: تنها خدا را پرستش مى کنم، در حالى که دینم را براى او خالص مى گردانم» (قُلِ اللّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دِینِی).(7)

* * *

اما شما هر کس را جز او مى خواهید بپرستید» (فَاعْبُدُوا ما شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ).
سپس مى افزاید: «بگو: این راه، راه زیانکاران است، چرا که زیانکاران واقعى کسانى هستند که: سرمایه عمر و جان خویش و حتى بستگان خود را در روز قیامت از دست بدهند»! (قُلْ إِنَّ الْخاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ).
نه از وجود خویش، بهره اى گرفتند، و نه از سرمایه عمر، نتیجه اى، نه خانواده و فرزندانشان وسیله نجات آنها هستند، و نه مایه آبرو و شفاعت در پیشگاه حق.
«آگاه باشید خسران و زیان آشکار، همین است»! (أَلا ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ).

* * *

در آخرین آیه مورد بحث، یکى از آثار «خسران مبین» و زیان آشکار آنها را این گونه توصیف مى کند: «براى آنها در بالاى سرشان سایبان هائى از آتش، و در زیر پایشان نیز سایبان هائى از آتش است»! (لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ).
و به این ترتیب، آنها از هر طرف با شعله هاى آتش، محاصره شده اند، چه خسرانى از این بالاتر؟ و چه عذابى از این دردناکتر؟!
«ظُلَل» جمع «ظُلّة» (بر وزن قله) به معنى پرده اى است که در طرف بالا نصب شود، بنابراین اطلاق آن بر فرشى که در زیر پا گسترده است، یک نوع اطلاق مجازى و از باب توسعه در مفهوم کلمه است.
بعضى از مفسران، گفته اند: چون دوزخیان در میان طبقات جهنم گرفتارند پرده هاى آتش هم بالاى سر آنها، و هم زیر پاى آنها است، و حتى اطلاق کلمه «ظُلَل» بر پرده هاى پائینى، مجاز نیست.
این آیه، همانند آیه 55 سوره «عنکبوت» است که مى گوید: یَوْمَ یَغْشاهُمُ الْعَذابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَ یَقُولُ ذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ: «آن روز که عذاب الهى از بالاى سر و از زیر پا (از هر سو) آنها را مى پوشاند، و به آنها مى گوید: بچشید آنچه را عمل مى کردید»!
این در حقیقت، تجسمى از حالات دنیاى آنها است که: جهل و کفر و ظلم به تمام وجودشان احاطه کرده بود، و از هر سو، آنها را مى پوشاند.
آن گاه براى تأکید و عبرت، مى افزاید: «این چیزى است که خداوند بندگانش را از آن بر حذر مى دارد، اکنون که چنین است: اى بندگان من! از نافرمانى من بپرهیزید»! (ذلِکَ یُخَوِّفُ اللّهُ بِهِ عِبادَهُ یا عِبادِ فَاتَّقُونِ).
تعبیر به «عِباد» (بندگان) و اضافه آن به «خدا» آن هم به طور مکرر، در این آیه، اشاره به این است که: اگر خداوند تهدیدى به عذاب مى کند، آن هم به خاطر لطف و رحمت او است، تا بندگان حق گرفتار چنین سرنوشت شومى نشوند، و از اینجا روشن مى شود که: لزومى ندارد «عباد» را در این آیه، به خصوص مؤمنان تفسیر کنیم، بلکه، شامل همگان مى شود; چرا که هیچ کس نباید خود را از عذاب الهى در امان بداند.

* * *


1 ـ بدیهى است خطاب «یا عِبادِى» از ناحیه خداوند است، و اگر به پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى گوید: «این سخن را بگو» منظور این است که: از سوى من به آنها خطاب کن.
2 ـ غالب مفسران «فِى هذِهِ الدُّنْیا» را متعلق به «أَحْسَنُوا» دانسته اند، و بنابراین «حَسَنَة» مطلق خواهد بود، و هر گونه پاداش نیک در این جهان و جهان دیگر را شامل مى شود، و با توجه به این که «تنوین» در این گونه موارد، دلیل بر «تفخیم و عظمت» است بزرگى این پاداش مشخص مى شود.
3 ـ نساء، آیه 97.
4 ـ در زمینه اهمیت «هجرت در اسلام» و ابعاد مختلف آن، در جلد 4، صفحه 89، ذیل آیه 100 سوره «نساء» و در جلد 7، صفحه 261، ذیل آیه 72 سوره «انفال» بحث هاى مشروحى آمده است.
5 ـ «بِغَیْرِ حِساب» ممکن است متعلق به «یُوَفَّى» باشد، یا حال براى «أَجْرَهُمْ»، ولى احتمال اول مناسب تر است.
6 ـ تفسیر «مجمع البیان»، جلد 8، صفحه 492، ذیل آیات مورد بحث ـ و همین معنى با تفاوت مختصرى در تفسیر «قرطبى» از «حسین بن على»(علیه السلام) از جدّش رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) نقل شده است.
7 ـ مقدم شدن «اللّه» که مفعول «أَعْبُدُ» مى باشد در اینجا براى بیان «حصر» است، یعنى «تنها او را مى پرستم» بنابراین جمله «مُخْلِصاً لَهُ دِینِی» که حال است، تأکید مجددى است بر این معنى.
سوره «زمر» / آیه 10 - 16 1 ـ حقیقت خسران و زیان؟
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma