او حاکم بر همه چیز است، چه نیازى به فرزند دارد؟!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 19
سوره «زمر» / آیه 4 - 5 سوره «زمر» / آیه 6 - 7


مشرکان علاوه بر این که، بت ها را واسطه و شفیعان نزد خدا مى دانستند که در آیات گذشته از آن سخن بود، عقیده دیگرى درباره بعضى از معبودان خود مانند فرشتگان، داشتند که آنها را دختران خدا مى پنداشتند، نخستین آیه مورد بحث، به پاسخ این پندار زشت پرداخته مى گوید: «اگر خدا مى خواست فرزندى انتخاب کند، از میان مخلوقاتش آنچه را مى خواست، بر مى گزید» (لَوْ أَرادَ اللّهُ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً لاَصْطَفى مِمّا یَخْلُقُ ما یَشاءُ).
«پاک و منزه است از این که: فرزندى داشته باشد، او خداوند واحد قهار است» (سُبْحانَهُ هُوَ اللّهُ الْواحِدُ الْقَهّارُ).
در تفسیر جمله اول، مفسران تفسیرهاى گوناگونى دارند:
بعضى گفته اند: منظور این است که: اگر خدا مى خواست فرزندى انتخاب کند، چرا دختران را برگزیند که به زعم و پندار شما، انسان هائى کم ارزش اند؟ چرا پسران را برنگزیند؟، و این در حقیقت یک نوع استدلال بر طبق ذهنیات طرف مقابل است، تا بى پایه بودن گفتار خودش را دریابد.
بعضى دیگر گفته اند: منظور این است که: اگر خدا مى خواست فرزندى داشته باشد، مخلوقاتى برتر و بهتر از فرشتگان مى آفرید.
اما با توجه به این که: ارزش وجودى دختران در پیشگاه خدا از پسران کمتر نیست، و با توجه به این که: فرشتگان و یا حضرت «عیسى»(علیه السلام) که به اعتقاد منحرفان فرزند خداست، موجوداتى بسیار شریف و شایسته اند، هیچ یک از این دو تفسیر مناسب به نظر نمى رسد.
بهتر این است: گفته شود: آیه در صدد بیان این مطلب است که فرزند، لابد براى «کمک» یا «انس روحى» است، به فرض محال که خداوند نیاز به چنین چیزى داشت، لزومى نداشت فرزند داشته باشد، بلکه از میان مخلوقات شریف خود کسانى را برمى گزید که این هدف را تأمین کنند، چرا فرزند انتخاب کند؟
ولى از آنجا که او واحد و یگانه و قاهر و غالب بر همه چیز و ازلى و ابدى است، نه نیازى به کمک کسى دارد، و نه وحشتى در او تصور مى شود که از طریق انس گرفتن با چیزى بر طرف گردد، و نه احتیاج به ادامه نسل دارد، بنابراین، او منزه و پاک است از داشتن فرزند، خواه فرزند حقیقى باشد، و یا فرزند انتخابى.
به علاوه، چنان که قبلاً هم گفته ایم: این سبک مغزان بى خبر که گاه، فرشتگان را فرزندان خدا مى پنداشتند، و گاه، در میان او و «جنّ» نسبتى قائل مى شدند، و گاه، «مسیح» یا «عزیر» را پسر خدا معرفى مى کردند، از این واقعیت روشن بى خبر بودند که اگر منظور از فرزند، فرزند حقیقى است،
اولاً ـ لازمه آن جسم بودن است.
ثانیاً ـ تجزیه پذیرفتن (چرا که فرزند جزئى از وجود پدر است که از او جدا مى شود).
ثالثاً ـ لازمه آن داشتن شبیه و نظیر است (چرا که فرزند همیشه شباهت به پدر دارد).
و رابعاً ـ لازمه آن نیاز به همسر است.
و خداوند از همه این امور پاک و منزه مى باشد.
و اگر منظور، فرزند انتخابى و به اصطلاح «تَبَنِّى» است، آن نیز یا به خاطر نیاز به کمک جسمانى، و یا انس اخلاقى و مانند آن است، و خداى قادر و قاهر از همه این امور، بى نیاز است.
بنابراین، توصیف به «واحد» و «قهّار» پاسخ فشرده اى به تمام این احتمالات است.
به هر حال، انتخاب تعبیر «لو» که معمولاً در مورد شرط هاى محال به کار مى رود، اشاره به این است که: این یک فرض محال است که خدا فرزندى برگزیند، و به فرض محال، که نیازى داشت، نیازى به آنچه آنها مى گویند، نداشت، بلکه مخلوقات برگزیده اش، این منظور را تأمین مى کردند.

* * *

سپس، براى تثبیت این واقعیت، که خدا هیچ نیازى به مخلوقات ندارد، و نیز براى بیان نشانه هائى از توحید و عظمتش، مى فرماید: «خداوند همه آسمان ها و زمین را به حق آفرید» (خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ).
حق بودن آنها، دلیل بر این است که هدفى بزرگ در کار بوده، که آن چیزى جز تکامل موجودات، و در پیشاپیش آنها انسان، و سپس منتهى شدن به رستاخیز نیست.
بعد از بیان این آفرینش بزرگ، به گوشه اى از تدبیر عجیب و تغییرات حساب شده، و نظامات شگرف حاکم بر آنها اشاره کرده، مى گوید: «او شب را بر روز مى پیچد و روز را بر شب» (یُکَوِّرُ اللَّیْلَ عَلَى النَّهارِ وَ یُکَوِّرُ النَّهارَ عَلَى اللَّیْلِ).
چه تعبیر جالبى! اگر انسانى بیرون کره زمین ایستاده باشد، و به منظره حرکت وضعى زمین به دور خودش و پیدایش شب و روز بر گرد آن، نگاه کند، مى بیند، گوئى به طور مرتب:
از یکسو، نوار سیاه رنگ شب بر روشنائى روز پیچیده مى شود.
و از سوى دیگر، نوار سفید رنگ روز بر سیاهى شب، و با توجه به این که: «یُکَوِّرُ» از ماده «تکویر» به معنى پیچیدن است و مخصوصاً ارباب لغت پیچیدن عمامه و دستار به دور سر را نمونه اى از آن مى شمارند، نکته لطیفى که در این تعبیر قرآنى، نهفته، روشن مى شود، هر چند بسیارى از مفسران بر اثر عدم توجه به این نکته، مطالب دیگرى ذکر کرده اند که، چندان مناسب با مفهوم «تکویر» نیست، نکته این است که: زمین کروى است و به دور خود گردش مى کندو بر اثر این گردش، نوار سیاه شب، و نوار سفید روز، دائماً گرد آن مى گردند، گوئى از یکسو، نوار سفید بر سیاه و از سوى دیگر، نوار سیاه بر سفید پیچیده مى شود.
به هر حال، قرآن مجید در مورد نظام «نور» و «ظلمت» و پیدایش شب و روز، تعبیرات گوناگونى دارد که هر کدام، به نکته اى اشاره مى کند و از زاویه خاصى به آن مى نگرد:
گاه، مى گوید: یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ: «شب را در روز تدریجاً وارد مى کند، و روز را در شب».(1)
در اینجا، سخن از ورود مخفیانه و بى سر و صداى شب در روز و روز در شب است.
و گاه، مى گوید: یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ: «خداوند پرده هاى ظلمانى شب را بر روز مى پوشاند»(2) و در اینجا شب به پرده اى ظلمانى تشبیه شده که گوئى بر روشنائى روز مى افتد و آن را پنهان مى سازد.
و در آیات مورد بحث، سخن از «تکویر» و پیچیده شدن این دو بر یکدیگر است که آن نیز نکته اى دارد که در بالا به آن اشاره شد.
سپس، به گوشه دیگرى از تدبیر و نظم این جهان، پرداخته مى گوید: «او خورشید و ماه را مسخر فرمان خویش قرار داد، که هر کدام تا سرآمد معینى به حرکت خود ادامه مى دهند» (وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَل مُسَمّىً).
نه خورشید، در حرکتى که به گرد خود دارد، یا حرکتى که با مجموع منظومه شمسى به سوى نقطه خاصى از کهکشان پیش مى رود کمترین بى نظمى از خود نشان مى دهد، و نه ماه در حرکت خود به دور زمین و به دور خودش، و در همه حال، سر بر فرمان او دارند، «مسخر قوانین آفرینش» اویند، و تا سرآمد عمرشان، به وضع خود ادامه مى دهند.
این احتمال نیز، وجود دارد که: منظور از تسخیر خورشید و ماه «مسخر شدن آنها براى انسان» به اذن پروردگار باشد، چنان که در آیه 33 سوره «ابراهیم» آمده است: وَ سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَیْنِ: «او خورشید و ماه که دائماً در حرکتند مسخر شما قرار داده».
ولى، با توجه به جمله هاى قبل و بعد در آیه مورد بحث، و نیز با توجه به این که: تعبیر به «لَکُم» در آیه مورد بحث، وجود ندارد این معنى بعید به نظر مى رسد.
در پایان آیه، به عنوان تهدید مشرکان در عین گشودن راه بازگشت و لطف و عنایت مى فرماید: «بدانید او عزیز غفار است»! (أَلا هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفّارُ).
به مقتضاى عزت و قدرت بى انتهایش، هیچ گنهکار و مشرکى نمى تواند از چنگال عذابش بگریزد، و به مقتضاى غفاریتش، پرده بر روى عیوب و گناهان توبه کاران مى افکند، و آنها را در سایه رحمتش قرار مى دهد.
«غَفّار» صیغه مبالغه از ماده «غفران» است که در اصل به معنى پوشیدن چیزى است که انسان را از آلودگى نگه دارد، و هنگامى که در مورد خداوند به کار مى رود، مفهومش این است که: عیوب و گناهان بندگان نادم را، مى پوشاند و آنها را از عذاب و کیفر حفظ مى کند، آرى، او در عین عزت و قدرت، «غفّار» است و در عین رحمت و غفران، «قهّار»، و ذکر این دو وصف، در پایان آیه، براى ایجاد حالت خوف و رجاء در بندگان است که، عامل اصلى هر گونه حرکت تکاملى است.

* * *


1 ـ فاطر، آیه 13.
2 ـ اعراف، آیه 54.
سوره «زمر» / آیه 4 - 5 سوره «زمر» / آیه 6 - 7
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma