آزمون بزرگ داود!

SiteTitle

صفحه کاربران ویژه - خروج
ورود کاربران ورود کاربران

LoginToSite

SecurityWord:

Username:

Password:

LoginComment LoginComment2 LoginComment3 .
SortBy
 
تفسیر نمونه جلد 19
سوره «ص» / آیه 21 - 25 1 ـ ماجراى اصلى داستان داود چه بود؟

در این آیات، بحث ساده و روشنى درباره قضاوت داود، مطرح شده که بر اثر تحریفات و سوء تعبیرات بعضى از ناآگاهان، جنجال عظیمى در میان مفسران برانگیخته است، امواج این غوغا آن چنان قوى بوده که حتى بعضى از مفسران اسلامى را به دنبال خود کشانده، و داوریهاى نادرست و گاه بسیار زننده را درباره این پیامبر بزرگ، سبب شده است.
ما قبلاً متن آیات قرآن را بدون هیچ شرحى در اینجا بیان مى کنیم تا خوانندگان با ذهن خالى مفهوم آیات را دریابند، و بعد از پایان این تفسیر کوتاه، به سراغ گفتگوهاى مختلفى که در این زمینه شده است، مى رویم.
به دنبال آیات گذشته که، صفات ویژه «داود»(علیه السلام) و مواهب بزرگ خدا بر او را بیان فرمود، قرآن ماجرائى را که در یک دادرسى براى «داود» پیش آمد شرح مى دهد:
نخست، خطاب به پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) کرده، مى گوید: «آیا داستان شاکیانى که از دیوار محراب داود بالا رفتند، به تو رسیده است»؟! (وَ هَلْ أَتاکَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ).
«خَصم» در اصل معنى مصدرى دارد، و به معنى «نزاع کردن» است، ولى بسیار مى شود که به طرفین نزاع نیز «خصم» مى گویند، این کلمه، بر مفرد و جمع هر دو اطلاق مى شود، و گاه جمع آن به صورت «خصوم» آمده است.
«تَسَوَّرُوا» از ماده «سور» به معنى دیوار بلندى است که اطراف خانه یا شهر را گرفته باشد، ولى باید توجه داشت که این ماده در اصل به معنى «پریدن و بالا رفتن» است.
«مِحْراب» به معنى صدر مجلس، و یا غرفه هاى فوقانى است، و چون محل عبادت در آن قرار مى گرفته، تدریجاً به معنى «معبد» به کار رفته است، و در استعمالات روزمره، خصوصاً به مکانى که امام جماعت براى اقامه نماز جماعت مى ایستد، گفته مى شود.
در «مفردات» از بعضى نقل شده که: «محراب» مسجد را از این نظر محراب گفته اند که: محل حرب و جنگ با شیطان و هواى نفس است.

* * *

به هر حال، با این که «داود»(علیه السلام) محافظین و مراقبین فراوانى در اطراف خود داشت طرفین نزاع از غیر راه معمولى از دیوار محراب و قصر او بالا رفتند، و ناگهان در برابر او ظاهر گشتند، چنان که قرآن در ادامه این بحث مى گوید:
«ناگهان آنها بر داود وارد شدند (بى آن که اجازه اى گرفته باشند و یا اطلاع قبلى بدهند) لذا داود از مشاهده آنها وحشت کرده; زیرا فکر مى کرد قصد سوئى درباره او دارند» (إِذْ دَخَلُوا عَلى داوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ).
اما آنها به زودى وحشت او را از بین بردند و «گفتند: نترس! دو نفر شاکى هستیم که یکى از ما بر دیگرى تعدى کرده» و براى دادرسى نزد تو آمدیم (قالُوا لاتَخَفْ خَصْمانِ بَغى بَعْضُنا عَلى بَعْض).
«اکنون در میان ما به حق داورى کن، و ستم روا مدار، و ما را به راه راست هدایت فرما» (فَاحْکُمْ بَیْنَنا بِالْحَقِّ وَ لاتُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلى سَواءِ الصِّراطِ).
«تُشْطِط» از ماده «شطط» (بر وزن فقط) در اصل، به معنى «دورى زیاد» است، و از آنجا که ظلم و ستم انسان را از حق بسیار دور مى کند واژه «شطط» در این معنى به کار رفته، و همچنین به سخنى که دور از حقیقت باشد اطلاق مى شود.

* * *

مسلماً نگرانى و وحشت داود در اینجا کم شد، ولى شاید این سؤال هنوز براى او باقى بود که بسیار خوب، شما قصد سوئى ندارید، و هدفتان شکایت نزد قاضى است، ولى آمدن از این راه غیر معمول، براى چه منظورى بود؟
اما آنها مجال زیادى به داود ندادند و یکى براى طرح شکایت پیش قدم شد و گفت: «این برادر من است، نود و نه میش دارد، و من یکى بیش ندارم، ولى او اصرار دارد که این یکى را هم به من واگذار!، او از نظر سخن، بر من غلبه کرده، و از من گویاتر است» (إِنَّ هذا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِیَ نَعْجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أَکْفِلْنِیها وَ عَزَّنِی فِی الْخِطابِ).
«نَعْجَة» به معنى «میش» (گوسفند ماده) است، و به گاو وحشى و گوسفند کوهى ماده، نیز گفته مى شود.
«أَکْفِلْنِیها» از ماده «کفالت» در اینجا کنایه از واگذار کردن است (معنى جمله این است که کفالت آن را به من واگذار یعنى آن را به من ببخش).
«عَزَّنِى» از ماده «عزت» به معنى غلبه است، و مفهوم جمله این است که: «او بر من غلبه کرد».

* * *

در اینجا داود پیش از آن که گفتار طرف مقابل را بشنود ـ چنان که ظاهر آیات قرآن است ـ رو به شاکى کرد «گفت: مسلماً او با درخواست یک میش تو براى افزودن آن به میش هایش، بر تو ستم روا داشته»! (قالَ لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُؤالِ نَعْجَتِکَ إِلى نِعاجِهِ).
اما این تازگى ندارد «بسیارى از دوستان و افرادى که با هم سرو کار دارند، نسبت به یکدیگر ظلم و ستم مى کنند» (وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَیَبْغِی بَعْضُهُمْ عَلى بَعْض).(1)
«مگر آنها که ایمان آورده اند و عمل صالح دارند» (إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ).
«اما عده آنها کم است» (وَ قَلِیلٌ ما هُمْ).(2)
آرى، آنها که در معاشرت و دوستى حق دیگران را بطور کامل رعایت کنند و کمترین تعدى بر دوستان خود روا ندارند، کمند، تنها کسانى مى توانند حق دوستان و آشنایان را به طور کاملاً عادلانه ادا کنند که، از سرمایه ایمان و عمل صالح بهره کافى داشته باشند.
به هر حال، چنین به نظر مى رسد که: طرفین نزاع با شنیدن این سخن، قانع شدند، و مجلس «داود»(علیه السلام) را ترک گفتند.
اما «داود»(علیه السلام) در اینجا در فکر فرو رفت و با این که مى دانست قضاوت عادلانه اى کرده چه این که: اگر طرف دعوا ادعاى شاکى را قبول نداشت حتماً اعتراض مى کرد، و سکوت او بهترین دلیل بر این بوده که مسأله همان است که شاکى مطرح کرده، ـ خصوصاً که از آیات بر مى آید طرف خوش بیان و سخنور بوده است ـ ولى با این حال، آداب مجلس قضا ایجاب مى کند که داود در گفتار خود عجله نمى کرد، بلکه، از طرف مقابل شخصاً سؤال، و سپس داورى مى کرد، لذا از این کار خود سخت پشیمان شد «و گمان کرد که ما او را با این جریان آزموده ایم» (وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنّاهُ).
به همین دلیل در مقام «استغفار» بر آمد «و از درگاه پروردگارش طلب آمرزش نمود، به سجده افتاد و توبه کرد» (فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راکِعاً وَ أَنابَ).
«خَرَّ» از ماده «خریر» به معنى سقوط از بلندى و توأم با صدا است، مانند صداى آبشار، و از آنجا که افراد سجده کننده، گوئى از بلندى سقوط مى کنند و به هنگام سجده تسبیح مى گویند، این تعبیر کنایه از سجده کردن آمده.
تعبیر به «راکِعاً» در آیه مورد بحث، یا به خاطر آن است که رکوع به معنى سجده نیز در لغت آمده، و یا رکوع مقدمه اى است براى سجده.

* * *

خداوند او را مشمول لطف خود قرار داد و لغزش او را در این ترک اولى، بخشید چنان که قرآن مى گوید: «ما این عمل را بر او بخشیدیم» (فَغَفَرْنا لَهُ ذلِکَ).
«و او نزد ما داراى مقام والا و آینده نیک است» (وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآب).
«زُلْفى» به معنى «مقام» (و قرب در پیشگاه خدا) است، و «حُسْنَ مَآب»، اشاره به بهشت و نعمت هاى اخروى مى باشد.

* * *

 


1 ـ «خُلَطاء» جمع «خلیط» به معنى اشخاص، یا امورى است که با یکدیگر مخلوطند و به دوست و شریک و همسایه نیز اطلاق مى شود، با این که ظلم و تعدى مخصوص اینها نیست اما ذکر خصوص این گروه، یا به خاطر تماسى است که با هم دارند، و در این تماس خواه ناخواه برخوردهائى پیش مى آید، و یا به خاطر آن است که از آنها انتظار ظلم و ستم نیست.
2 ـ ترکیب جمله چنین است که: «هُمْ» مبتداء و «قَلِیل» خبر آن است، و «ما» زائده است که در اینجا براى مبالغه در کمى و قلّت آمده.
سوره «ص» / آیه 21 - 25 1 ـ ماجراى اصلى داستان داود چه بود؟
12
13
14
15
16
17
18
19
20
Lotus
Mitra
Nazanin
Titr
Tahoma